مهمترین مدعای برنامه "زندگی پس از زندگی" این است که
ما علاوه بر بدن، چیزی داریم به نام "روح" و این روح پس از مرگ باقی میماند و در جهانی دیگر به زندگی خود ادامه میدهد.
البته به نظر میرسد که اثبات این مدعا، هدف نهایی و اصلی این برنامه تلوزیونی نیست و احتمالاً قرار است از آن نتایج دیگری هم گرفته شود. از جمله این که دین و بهطور مشخص مذهب تشیع و قرائت رسمی از آن حق است و حقیقت دارد و راه نجات است.
اما مدعای کلیدی آن، همانطور که گفتم، این است که
مرگ پایان زندگی نیست و روح ما در جهانی دیگر به حیات خود ادامه خواهد داد.
مهمترین دلیل هم ظاهرا گواهی کسانی است که مردهاند و زیستن در آن جهان دیگر را مدت کوتاهی تجربه کرده و بازگشتهاند.
نقدهای زیادی به این برنامه وارد است. اخیراً عباس موزون، سازنده این برنامه، باز به این نقدها واکنش نشان داده است. حالا سعی میکنم با مرور دلایل او و با اشاره به نقدهایی که قبلا نوشتهام، نشان دهم که هیچ کدام از این دلایل ایشان، موجه نیست.
۱. آقای موزون میگوید:
" برادر عزیز که میگی اینها علمی نیست، آکادمی علوم آمریکا را قبول داری؟ یا میگی اونا هم بیسوادند و علمی نیستند."
نقد: آکادمی علوم آمریکا (NAS) هیچ موضعی درباره بقای روح پس از مرگ ندارد. بنتبراین احتمالا منظور ایشان انتشار مقاله یا مقالاتی در نشریه این آکادمی یعنی "مجموعه مقالات آکادمی علوم آمریکا" (PNAS) است که به زعم ایشان، این مقالات
مدعی اثبات بقای روح یا
اثبات وجود روح مفارق از بدن شدهاند.
اما وقتی به آرشیو مقالات این نشریه مراجعه میکنیم چنین مقالهای پیدا نمیشود.
وقتی به سایتها و گروههای همسو با روحباوران، مثل انجمن مطالعات NDE مراجعه میکنیم متوجه مدعای مشابهی میشویم مبنی بر اینکه
آکادمی علوم آمریکا علمی بودن وجود روح را اثبات کرده است و با تحقیق بیشتر سر از مقاله خانم
جیمو بورجیگین و همکارانش (۲۰۲۳) در میآوریم با عنوان:
"
سیلان اتصالدهندههای عصبی فیزیولوژیکی و نوسانات گاما در مغز انسان در حال مرگ"
Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain,
Jimo Borjigin, PNAS, 2023
اما حتی در این مقاله نیز حداکثر چیزی که گفته شده این است که
"برای مدتی بعد از قطع همه علائم حیات، مناطقی از مغز همچنان ممکن است فعال باشد". آن هم با تاکید این نکته که نمونه شواهد به اندازهای نیست که بتوان تعمیم داد.
همانطور که ملاحظه میشود از این مدعای خانم بورجیگین و همکارانش تا مدعای عباس موزون و همکارانش، فاصلهای عظیم و نپیموده وجود دارد و حتی میتوان گفت که
هیچ ربطی به هم ندارند. بنابراین میتوان گفت که در این جا آشکارا دو مغالطه "تحریف" و "نقل قول ناقص" رخ داده است.
۲. عباس موزون میگوید:
"کسی که سه مدرک مختلف دکتری از دانشگاههای آمریکا داره بیسواده و غیرعلمی حرف میزنه؟"
نقد: اولا بسیار اتفاق میافتد که کسی با چند مدرک مختلف دانشگاهی معتبر نظرات نادرستی ارائه میدهد. به همین خاطر است که
اگر شخص الف از قول شخص ب مدعایی را بیان کند و در توجیه آن بگوید چون شخص ب دارای مدارک عالی تحصیلی است، او مرتکب مغالطه "توسل به مرجع" شده است. بخصوص اگر مدعایش عجیب و مناقشهآمیز باشد. البته "ارجاع دقیق و معین به نهاد علم" را نباید با "توسل به مرجع" خلط کنیم. در توجیه مدعیات علمی ناظر به امر واقع، ارجاع به هیچ شخصی با هر مدرک و درجه علمی، فینفسه حائز اهمیت نیست. حتی اگر بعدا مشخص شود حق با آن شخص بوده است. چرا که تا دلایل و شواهد موضوع نقد و ارزیابی همتایان قرار نگرفته و تایید نشده باشد، تفاوتی با نظر شخصی افراد ندارد.
ثانیاً دانشمندان نه تنها دچار خطای فکری و محاسباتی میشوند بلکه گاهی دچار نوعی هذیان (delusion) میشوند و بدیهات علمی را بدون هیچ استدلال منطقی و معقولی رد میکنند و نظرات نامعقولی ارائه میدهند. نوعی بیماری پیش روندهی فکری و روانی که حتی گریبانگیر دانشمندان شاخص هم میشود! به آنها "دانشمندان بیمار" یا "بیماران نوبلی" (Nobel disease) میگویند. مثل لوک مونتانیه، ویروسشناس فرانسوی و برندهٔ نوبل فیزیولوژی (کاشف ویروس ایدز). او به هومیوپاتی باور دارد، ضد واکسن است و معتقد است دیاِنایِ کودکان اوتیست اشعهی غیرطبیعی دارد!
بنابراین باید توجه کنیم که نظرات عجیب و متناقض و مخالف با جریان اصلی علوم، حتی اگر از دهان یک برنده نوبل خارج شود، فینفسه حجت نیست و باید ادله متقن و شواهد علمی از آن حمایت کنند؛ و این همترازان آن دانشمند و بطور کلی این نهاد علم است که باید متقن بودن ادله و علمی بودن شواهد را تایید کنند، نه فلان ژورنالیست یا مجری تلوزیونی یا حتی استاد دانشگاه.