cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

سنجشگرانه اندیشی - تفکر نقادانه

سنجشگرانه‌اندیشی؛ دانشی برای ارتقای سطح اندیشیدن و نقد لینک گروه، برای نظر، انتقاد، و گفت‌وگو درباره‌ی مطالب کانال: https://t.me/sanjeshgaraaneh همکاری در زمینه‌ی معرفی کانال، فقط با کانال‌های هم‌سنخ تماس با ادمین: @MKhosravani

إظهار المزيد
إيران69 284Farsi64 953الفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
3 062
المشتركون
-124 ساعات
-27 أيام
-630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from پارادوکس
💢 نقدی به اینستاگرام ✍️ مهدی خسروانی ♻️ این پست حاوی مطلب تازه‌ای نیست و احتمالاً همه‌ی کسانی که هدفشان از حضور در اینستاگرام چیز غیر از «جذب مخاطب به هر قیمت» است به آن واقف‌اند؛ اما به سهم خودم لازم می‌دانم دست‌کم اشاره‌ای به آن داشته باشم. مستقیم می‌روم سر اصل مطلب: . ♻️ شکل کنونی گزارش تخلف (ریپورت) در اینستاگرام، به‌شدت با عقلانیت در تعارض است، زیرا صفحه‌های اینستاگرامی و پست‌های آنها، صرفاً به دلیل گزارش چند نفر، بدون بررسی کافی محتوا و دلیل، محدود یا حذف می‌شوند. . ♻️ شکل کنونی گزارش تخلف، مشوق جهالت و کینه‌ورزی کور است: افرادی که از مخالفت مستدل با محتویات صفحه‌ها ناتوان‌اند، به‌راحتی می‌توانند انگیزه‌ی خودشان را با گزارش تخلف فروبنشانند و درنتیجه روزبه‌روز به سمت کینه‌ورزی کور به‌جای اندیشیدن سوق داده می‌شوند. . ♻️ بدتر از همه، این شکل از گزارش تخلف غیرمنصفانه نیز هست؛ چراکه هر کسی به‌صرفِ در اختیار داشتن پول، می‌تواند افرادی را برای ریپورت‌کردن محتویاتی که دلخواه او نیستند اجیر کند و این چیزی جز نقض شدید آزادی بیان نیست. این بی‌انصافی آنجا تشدید می‌شود که اینستاگرام خودش را از وظیفه‌ی پاسخگویی در قبال اعتراض (خصوصاً در مورد محدودسازی پست‌ها) معاف می‌داند و نه درباره‌ی دلیل محدودیت پست‌ها و نه درباره‌ی کسانی که ریپورت کرده‌اند توضیحی ارائه نمی‌کند و حتی فاقد سازوکاری برای مشخص‌شدنِ این موضوع است که کدام محتویات محدود شده‌اند. . ♻️ شیوه‌ای که اینستاگرام در پیش گرفته، همانند شیوه‌های سانسور در حکومت‌های غیردموکراتیک و مخالف آزادی بیان، افراد عضو این شبکه‌ی اجتماعی را به سمت خودسانسوری سوق می‌دهد که مطمئناً مصداق نقض کرامت انسانی است. . ♻️ آنچه من گفتم فقط نشان‌دهنده‌ی بخشی از کاستی‌ها و پیامدهای نامطلوب سیستم گزارش تخلف اینستاگرام بود. گرفتار این توهم نیستم که نوشته‌ی من تأثیر خاصی داشته باشد اما اگر شما هم عضو اینستاگرام هستید و، مثل من، نفس «سکوت نکردن» را ارزشمند می‌دانید دعوت می‌کنم دلایل خودتان را در کامنت آخرین پست اینستاگرام من (اینجا) بنویسید و اکانت خود اینستاگرام را در کامنت تگ کنید. از کجا معلوم، شاید دست‌کم ریپورت‌های صفحه‌ی من را بررسی کرد 🌐 کانال پارادوکس: 🆔 @paradoxizer
إظهار الكل...
👍 7👌 1
Photo unavailableShow in Telegram
🔹جنبش های سیاسی و اخلاق🔹 ✍️جنبش های سیاسی در پی دستیابی به قدرت‌اند و، بیشتر وقت ها، آرمان های اخلاقی را برای رسیدن به این هدف قربانی می کنند. سپس، برای توجیه‌ کارشان به دلیل تراشی متوسل شده و اقدام های غیر اخلاقی را «ضرورت اجتناب ناپذیر» جلوه می‌دهند. مثلاً مدعی می‌شوند که اقدام های غیر اخلاقی را مخالفانشان به آنها تحمیل کرده‌اند و البته نیازی به گفتن نیست که پروپاگاندای برنامه ریزی شده ابزار اصلی آنها برای این توجیه ها و دلیل تراشی ها و حرکت بیشتر در مسیر تامین منافعشان است. 📗کتاب تفکر نقادانه دربارهٔ مسائل اخلاقی(صفحهٔ ۴۹) 👤ریچارد پل و لیندا الدر-ترجمه مهدی خسروانی 📖 #یک_فنجان_کتاب 🌐 اینستاگرام | تلگرام
إظهار الكل...
👍 8👌 2
Repost from مغزونغز
04:05
Video unavailableShow in Telegram
آزمایش اثبات علمی زندگی پس از زندگی @maghzonaghz کپشن از دکتر امیرحسین مدبرنیا، روانپزشک و دکترای علوم اعصاب، استادیار دانشگاه در بیمارستان ماونت ساینای نیویورک "تجربه نزدیک به مرگ، پدیده‌ای است که در درصدی از افرادی اتفاق می‌افتد که به دلایلی همچون ایست قلبی، بدون کمک‌های پزشکی مرگشان تقریبا حتمی است. این افراد از تجربیاتی وصف‌ناپذیر صحبت می‌کنند که ممکن است شامل احساس آرامش و گرمای درونی، نزدیکی به نور، رسیدن به بینشی عمیق‌تر درباره زندگی، خروج از بدن و ملاقات از دست رفتگان باشد. این تجربیات برای فرد بسیار واقعی به نظر می‌رسند و در بسیاری از موارد به عنوان مدرکی برای وجود جهان پس از مرگ و وجود روح و مستقل بودن ذهن از فرآیندهای درون مغزی مطرح می‌شوند. علاوه بر جهان‌بینی مذهبی-عرفانی، این تصور بر پیش‌فرض‌هایی استوار است مثل اینکه این پدیده برای فرد بسیار واقعی به نظر می‌رسد و یا اینکه حین تجربیات نزدیک به مرگ، فعالیت مغزی متوقف می‌شود و بنابراین نمی‌تواند منشا این پدیده باشد. اما اشکالاتی جدی متوجه این پیشفرض‌هاست... ادامه در زیر @maghzonaghz مغزونغز را در اینستاگرام هم دنبال کنید.
إظهار الكل...
47.14 MB
👍 4
💢 مغالطه‌ی «ی» نکره ✍️ مهدی خسروانی ♻️ گرچه با نام‌گذاری مغالطه‌ها و ادعای «کشف مغالطه» بدون اینکه قبلاً مبنای نظری‌اش مشخص و مستدل شده باشد موافق نیستم، اما در این پست قصد دارم، با پیش‌فرض گرفتن دیدگاهی که داگلاس والتون در کتاب «نظریه‌ای پراگماتیک درباره‌ی مغالطه‌ها» به آن اشاره می‌کند، مغالطه‌ای به نام «ی» نکره را معرفی کنم. دیدگاه مورد اشاره‌ی داگلاس والتون: مغالطه‌ها «اقسامی از خطاها یا تاکتیک‌های فریبکارانه‌ی استدلالی اند که معمولاً موجب گول‌خوردن یا گمراه‌شدن مشارکت‌کنندگان در استدلال‌ورزی در انواع گوناگون بحث‌های روزمره می‌شوند». ♻️ مغالطه‌ی «ی» نکره هنگامی رخ می‌دهد که ایرادهایی بزرگ و جدی در عملکرد کسی وجود دارند اما او (که عملکرد پرایرادش به دلایلی مثل بی‌کفایتی یا برای تأمین منفعت‌اش استمرار پیدا کرده) می‌کوشد با کاربرد «ی» نکره مشکل را کوچک یا کم‌اهمیت جلوه دهند. ♻️ برای مثال، بارها از زبان سیاستمداران کشور خودمان شنیده‌ایم که (پس از توصیف دستاوردهای خودشان با لحنی غرورآمیز)، این جمله را هم اضافه کرده‌اند که «البته مشکلات"ی" هم وجود دارند که ان‌شاءالله با همت مسئولان برطرف خواهد شد» یا «فسادها "یی" وجود دارد که البته بزرگ یا سیستماتیک نیستند». جمله‌های اینچنینی معمولاً با تغییر تُن صدا گفته می‌شوند (به‌نحوی که انگار می‌خواهند به نکته‌ای کم‌اهمیت و فرعی اشاره کنند) و گاه با عبارت‌هایی غیر از «ی» نکره (اما معادل با آن) بیان می‌شوند؛ مثلاً اینکه: «البته "یک سری" مشکلات هم وجود دارد که ...» یا «البته ”برخی" فسادها هم "گاه" دیده می‌شوند که ...». ♻️ در این‌گونه مواقع، اگر کسی با وضعیت کشور آشنا نباشد ممکن است تصور کند که کشور در حال پیشرفت‌های بزرگ است، اما پاره‌ای ایرادهای قابل چشم‌پوشی نیز وجود دارند که قاعدتاً نباید بر قضاوت ما درباره‌ی عملکرد مسئولان کشور تأثیری بگذارند. اما چنانکه می‌دانیم استفاده از این تاکتیک به‌هیچ‌وجه به معنای کوچک بودن مشکلات در عالم واقع نیست، بلکه یک شگرد تکراری است که در همه حال تکرار می‌شود؛ چه زمانی که تورم ده درصد باشد و بیکاری پنج درصد، چه زمانی که تورم پنجاه درصد باشد و بیکاری سی درصد؛ چه زمانی که رقم اختلاس‌ها چند میلیون تومانی باشد، چه زمانی که چند میلیارد دلاری باشد! و خوب می‌دانیم که حتی اگر کار به ابرتورم‌های چندصد درصدی برسد و دزدی‌های چند ده میلیارد دلاری به امری عادی تبدیل شوند، باز هم مسئولان کشور از کاربرد «ی» نکره به هنگام سخن‌گفتن از مشکلات و فسادها صرفنظر نخواهند کرد. ♻️ به همین دلیل است که احتمالاً همه‌ی ما، وقتی این «ی» نکره را می‌شنویم آرزو می‌کنیم کاش در ایرانی که معضلات‌اش با استفاده از این «ی» نکره بیان می‌شوند زندگی می‌کردیم، چون ظاهراً چنین معضلاتی ناگزیر در آزادترین و مرفه‌ترین کشورها هم وجود دارند و خللی در زندگی خوب ایجاد نمی‌کنند. ♻️ نکته‌ی آخر اینکه، مغالطه‌ی «ی» نکره، همانند مغالطه‌های دیگر، مختص سیاستمداران نیست. برای مثال، در مناسبات کاری میان افراد و سازمان‌های خصوصی، هیچ بعید نیست که یکی از طرفین به‌شکل سیستماتیک به تعهدات خودش بی‌توجهی کند و حقوق طرف مقابل را در جهت تأمین بیشتر منافع خودش نادیده بگیرد، اما پس از مواجه‌شدن با اعتراض به گفتن جمله‌ای شبیه به این اکتفا کند: «ما آگاه ایم که قطعاً قصورها و نارسایی‌ها"یی" داریم و در حد توان در رفع عیب‌ها می‌کوشیم». 🌐 کانال «سنجشگرانه اندیشی»: https://t.me/sanjeshgaraneh
إظهار الكل...
سنجشگرانه اندیشی - تفکر نقادانه

سنجشگرانه‌اندیشی؛ دانشی برای ارتقای سطح اندیشیدن و نقد لینک گروه، برای نظر، انتقاد، و گفت‌وگو درباره‌ی مطالب کانال:

https://t.me/sanjeshgaraaneh

همکاری در زمینه‌ی معرفی کانال، فقط با کانال‌های هم‌سنخ تماس با ادمین: @MKhosravani

👍 14👏 2
مهمترین مدعای برنامه "زندگی پس از زندگی" این است که ما علاوه بر بدن، چیزی داریم به نام "روح" و این روح پس از مرگ باقی می‌ماند و در جهانی دیگر به زندگی خود ادامه می‌دهد. البته به نظر می‌رسد که اثبات این مدعا، هدف نهایی و اصلی این برنامه تلوزیونی نیست و احتمالاً قرار است از آن نتایج دیگری هم گرفته شود. از جمله این که دین و به‌طور مشخص مذهب تشیع و قرائت رسمی از آن حق است و حقیقت دارد و راه نجات است. اما مدعای کلیدی آن، همانطور که گفتم، این است که مرگ پایان زندگی نیست و روح ما در جهانی دیگر به حیات خود ادامه خواهد داد. مهمترین دلیل هم ظاهرا گواهی کسانی است که مرده‌اند و زیستن در آن جهان دیگر را مدت کوتاهی تجربه کرده و بازگشته‌اند. نقدهای زیادی به این برنامه وارد است. اخیراً عباس موزون، سازنده این برنامه، باز به این نقدها واکنش نشان داده است. حالا سعی می‌کنم با مرور دلایل او و با اشاره به نقدهایی که قبلا نوشته‌ام، نشان دهم که هیچ کدام از این دلایل ایشان، موجه نیست. ۱. آقای موزون می‌گوید: " برادر عزیز که میگی اینها علمی نیست، آکادمی علوم آمریکا را قبول داری؟ یا میگی اونا هم بیسوادند و علمی نیستند." نقد: آکادمی علوم آمریکا (NAS) هیچ موضعی درباره بقای روح پس از مرگ ندارد. بنتبراین احتمالا منظور ایشان انتشار مقاله‌ یا مقالاتی در نشریه این آکادمی یعنی "مجموعه مقالات آکادمی علوم آمریکا" (PNAS) است که به زعم ایشان، این مقالات مدعی اثبات بقای روح یا اثبات وجود روح مفارق از بدن شده‌اند. اما وقتی به آرشیو مقالات این نشریه مراجعه می‌کنیم چنین مقاله‌ای پیدا نمی‌شود. وقتی به سایت‌ها و گروه‌های همسو با روح‌باوران، مثل انجمن مطالعات NDE مراجعه می‌کنیم متوجه مدعای مشابهی می‌شویم مبنی بر اینکه آکادمی علوم آمریکا علمی بودن وجود روح را اثبات کرده است و با تحقیق بیشتر سر از مقاله خانم جیمو بورجیگین و همکارانش (۲۰۲۳) در می‌آوریم با عنوان: "سیلان اتصال‌دهنده‌های عصبی فیزیولوژیکی و نوسانات گاما در مغز انسان در حال مرگ" Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain, Jimo Borjigin, PNAS, 2023 اما حتی در این مقاله نیز حداکثر چیزی که گفته شده این است که "برای مدتی بعد از قطع همه علائم حیات، مناطقی از مغز همچنان ممکن است فعال باشد". آن هم با تاکید این نکته که نمونه شواهد به اندازه‌ای نیست که بتوان تعمیم داد. همانطور که ملاحظه می‌شود از این مدعای خانم بورجیگین و همکارانش تا مدعای عباس موزون و همکارانش، فاصله‌ای عظیم و نپیموده وجود دارد و حتی می‌توان گفت که هیچ ربطی به هم ندارند. بنابراین می‌توان گفت که در این جا آشکارا دو مغالطه "تحریف" و "نقل قول ناقص" رخ داده است. ۲. عباس موزون می‌گوید: "کسی که سه مدرک مختلف دکتری از دانشگاههای آمریکا داره بیسواده و غیرعلمی حرف می‌زنه؟" نقد: اولا بسیار اتفاق می‌افتد که کسی با چند مدرک مختلف دانشگاهی معتبر نظرات نادرستی ارائه می‌دهد. به همین خاطر است که اگر شخص الف از قول شخص ب مدعایی را بیان کند و در توجیه آن بگوید چون شخص ب دارای مدارک عالی تحصیلی است، او مرتکب مغالطه "توسل به مرجع" شده است. بخصوص اگر مدعایش عجیب و مناقشه‌آمیز باشد. البته "ارجاع دقیق و معین به نهاد علم" را نباید با "توسل به مرجع" خلط کنیم. در توجیه مدعیات علمی ناظر به امر واقع، ارجاع به هیچ شخصی با هر مدرک و درجه علمی، فی‌نفسه حائز اهمیت نیست. حتی اگر بعدا مشخص شود حق با آن شخص بوده است. چرا که تا دلایل و شواهد موضوع نقد و ارزیابی همتایان قرار نگرفته و تایید نشده باشد، تفاوتی با نظر شخصی افراد ندارد. ثانیاً دانشمندان نه تنها دچار خطای فکری و محاسباتی می‌شوند بلکه گاهی دچار نوعی هذیان (delusion) می‌شوند و بدیهات علمی را بدون هیچ استدلال منطقی و معقولی رد می‌کنند و نظرات نامعقولی ارائه می‌دهند. نوعی بیماری پیش رونده‌ی فکری و روانی که حتی گریبانگیر دانشمندان شاخص هم می‌شود! به آنها "دانشمندان بیمار" یا "بیماران نوبلی" (Nobel disease) می‌گویند. مثل لوک مونتانیه، ویروس‌شناس فرانسوی و برندهٔ نوبل فیزیولوژی (کاشف ویروس ایدز). او به هومیوپاتی باور دارد، ضد واکسن است و معتقد است دی‌اِن‌ایِ کودکان اوتیست اشعه‌ی غیرطبیعی دارد! بنابراین باید توجه کنیم که نظرات عجیب و متناقض و مخالف با جریان اصلی علوم، حتی اگر از دهان یک برنده نوبل خارج شود، فی‌نفسه حجت نیست و باید ادله متقن و شواهد علمی از آن حمایت کنند؛ و این همترازان آن دانشمند و بطور کلی این نهاد علم است که باید متقن بودن ادله و علمی بودن شواهد را تایید کنند، نه فلان ژورنالیست یا مجری تلوزیونی یا حتی استاد دانشگاه.
إظهار الكل...
Surge of neurophysiological coupling and connectivity of gamma oscillations in the dying human brain

The brain is assumed to be hypoactive during cardiac arrest. However, animal models of cardiac and respiratory arrest demonstrate a surge of gamma ...

👍 6👎 1
۳. عباس موزون می‌گوید: "خب [ای کسی که می‌گویی حرفهای ما علمی نیست] ببینیم مدرک شما رو؟ چقدر ارتباط به پزشکی داره؟ سطحش چیه؟ از کدوم دانشگاه گرفتید؟" نقد: مصداق علمی بودن یا نبودن یک مدعا را جامعه علمی تعیین می‌کند و معیار علمی بودن یا نبودن را روش‌شناسان و فیلسوفان علم بر اساس کارهای علمی دانشمندان در قالب یک نظریه مشخص و مستدلی در فلسفه علم، صورت‌بندی می‌کنند. حال اگر کسی مدعی علمی بودن یا نبودن یک مدعا است باید نشان دهد که آیا آن مدعا طبق آن نظریه و معیار مشخص (مثلا ابطال‌پذیری و تکرارپذیری)، مصداق علمی بودن است یا نه. آنچه که سخن او را موجه می‌کند استدلال اوست نه مدارک تحصیلی اوست و نه مدارج علمی او. چه بسا یک دانشمند با مدرک و درجه علمی عالی درباره علمی بودن یک مدعا پرت و پلا بگوید و مثلا هومیوپاتی را علمی بداند اما یک فرد با مدرک دیپلم با استناد درست به متدولوژی علوم یا فلسفه علم سخن معقول و موجهی درباره علمی بودن یا نبودن یک مدعا به زبان آورد. بی‌توجهی به این نکته و رد مدعای شخص به جرم نداشتن مدرک تحصیلی و درجه علمی، نوعی "شخصی کردن" یا "حمله به شخص" است. ۴. عباس موزون می‌گوید: " اتهام چرا می‌زنید به هم‌وطن؟ این ۱۱۰ نفر هر کدوم چندین نفر دور و برشون شهادت داده اند، پزشک، پرستار‌ این تجربه‌گر دروغ می‌گه؟ پول بهش دادیم؟ بیمارستان چمران تهران مگه یه نفر دونفر بوده؟" نقد: این بخش از صحبتهای ایشان طولانی‌تر و در عین حال مغلطی‌تر است. اولین مغالطه، پهلوان پنبه کردن است. تقریبا هیچ نقد جدی و مهمی به این برنامه تلوزیونی بر دروغگو بودن افراد تجربه‌گر تاکید نکرده‌اند. چرا که اساساً نقد به این شواهد، از منظر شناختی و روش‌شناختی است  نه اخلاقی. تردیدها و نقدها اغلب این است که اشخاص تجربه‌گر و مجری برنامه و همکاران یا متوجه فریبکاری‌های ذهن و خطاهای سیستماتیک و ناخودآگاه ذهن نیستند یا آنها را دست‌کم می‌گیرند. دومین مغالطه در این بخش "ماهی دودی" کردن یا "منحرف کردن" است. چون مهمترین و بیشترین نقدها به این برنامه این است که عوامل برنامه و روح‌باوران متوجه خطاهای شناختی، مغالطات و متدولوژی علم و نهاد علم نیستند یا آن را دست کم می‌گیرند، اما آقای موزون بحث را منحرف می‌کنند و بیشترین توضیحات را درباره صداقت تجربه‌گران و عوامل برنامه می‌دهند و توضیح می‌دهند که دروغ در این ابعاد ممکن نیست؛ بنابراین اتهام دروغ وارد نیست و بنابراین ادعای تجربه‌گران و مجری درست است. در اینجا علاوه بر منحرف کردن بحث، ما شاهد یک دوراهی کاذب هم هستیم: مدعای تجربه‌گران یا دروغ است یا واقعیت دارد؛ دروغ نیست پس واقعیت دارد! در حالیکه یک مدعا ممکن است در عین صادقانه بودن، مطابق با واقع نباشد. ۵. آقای موزون می‌گوید: "برنامه آقای ایمان عبدالمالکی سکوت می‌کنید. فرار می‌کنید از مواجهه. از محاجه." نقد: اتفاقا گزیده‌ای از برنامه آقای ایمان عبدالمالکی را من در دو قسمت و با دقت نقد کرده‌ام و نشان داده‌ام که چه خطاهای روش‌شناختی مهمی در آن رخ داده و بنابراین فاقد ارزش و اعتبار علمی است. ۶. عباس موزون می‌گوید: "ایبن الکساندر جراح مغز و اعصاب، مدرک از آمریکا داره، استاد دانشگاه از هاروارده، چندتا کتاب در دفاع مینویسه." نقد: علاوه بر نقدهایی که در بالا، یعنی بند ۲، مطرح شد، من قبلا در سه قسمت نشان داده‌ام چرا ایبن الکساندر شخصیت علمی ذی‌صلاحی نیست و چرا دلایلش منطقی و موجه نیست. سخن پایانی: آقای موزون بارها ادعا کرده است که مدعیات این برنامه بر اساس پژوهشهای علمی و شواهد علمی و بررسی دقیق و علمی گواهی تجربه‌گران است. در حالیکه سراسر آن یا استناد به شواهد حکایتی (anecdotal) است، یا ارجاع به منابع و مقالات شبه‌علمی و اشخاص نامعتبر است، یا صرفا با مراجعه و ارجاع یک‌طرفه به آراء اقلیت است، یا بر اساس تفاسیر و تعابیر تحریف شده و نقل قولهای ناقص است، یا بر اساس داستانها و اقوال مهیجی است که گرچه ممکن است تسلی‌بخش و امیدبخش باشند اما به هیچ وجه راستی‌آزمایی دقیق علمی نشده‌اند یا از بوته آزمایش دشوار علمی سالم بیرون نیامده‌اند. بنابراین برنامه "زندگی پس تز زندگی" صلاحیت وصف علمی بودن را ندارد. در جامعه علمی مرتبط با NDE، اقلیتی مثل دکتر سام پرنیا، پیم ون لومل، بروس گریسون و پنی سارتوری، قائل به مدل معنوی یا استعلایی (transendental) هستند که حتی آنها هم بسیاری از استنتاجها و القائات این برنامه تلوزیونی را نخواهد پذیرفت. منصفانه‌ترین کار این است که در این برنامه از دو متخصص نقاد یا دو خبرنگار علمی نقاد در این حوزه دعوت کنید تا درباره این تجربیات از دو منظر علمی (و بخصوص فیزیکالیستی) و معنوی دفاع کنند و نتیجه گیری را به بینندگان واگذار کنید. (رجوع به نقد هشتم)
إظهار الكل...
👍 14👎 3👏 3👌 1
Repost from پارادوکس
💢 تخفیف ویژه نوروزی برای کتاب «هنر حرف حساب زدن» بخشی از یادداشت من در ابتدای کتاب: ❇️ بعضی وقت‌ها مشکل ما در اقناع دیگران این است که گرچه سخن‌مان معقول است، نمی‌توانیم سخن معقول خودمان را به شکلی شایسته بیان کنیم و، درنتیجه، حتی کسانی که گوششان به حرف حساب باز است نظرمان را نمی‌پذیرند (یا فقط از سر تعارف، وانمود می‌کنند که پذیرفته‌اند). پس چاره‌ای نیست جز اینکه قواعد سخن‌گفتن مستدل را بیاموزیم و رعایت کنیم. بعضی وقت‌ها هم سخن ما با معیارهای استدلال صحیح انطباق ندارد. ❇️ همین انطباق‌ناپذیری قاعدتاً باید به ما بفهماند که ایراد مهمی در سخن و نظرمان وجود دارد و باید در آن بازنگری کرده، برای انطباق آن با معیارهای معقولیت و استدلال صحیح بکوشیم. این انطباق گاه با تغییراتی جزئی امکان‌پذیر می‌شود و گاه مستلزم اعمال تغییرات عمده است؛ البته شاید هم به این نتیجه برسیم که نظرمان از اساس نادرست است و باید آن را کاملاً کنار بگذاریم (که نتیجه‌گیری خوشایندی نیست، اما بهتر از این است که نظرمان را بگوییم و بعد مجبور به پس‌گرفتنش شویم یا، بدتر، برای دفاع از حرفی که خودمان از نامعقول‌بودنش مطلعیم دست‌وپا بزنیم). ❇️ کتاب هنر حرف حساب زدن به برطرف‌ساختن هر دو مشکل کمک می‌کند: به خواننده کمک می‌کند تا اولاً نظراتش معقول‌تر شوند و ثانیاً آن دیدگاه‌ها را در قالب سخن مستدل بریزد. 🔰 برای تهیه کتاب با تخفیف ویژه نوروزی به سایت ناشر مراجعه کنید: https://arishpublication.com/ 🌐 کانال «پارادوکس»: 🆔 @paradoxizer
إظهار الكل...
👍 3
Repost from پارادوکس
💢واشکافی بخشی از رنج مترجمان ✍️ مهدی خسروانی 1️⃣ چه زمانی یک رنج کشنده می‌شود؟ وقتی که عامل یا عامل‌هایی حتی مجال ابراز یا بیان‌اش را هم بگیرند: بیش از اندازه محرمانه باشد، آنچنان پیچیده باشد که قادر به واشکافی آن حتی برای خودت نباشی، یا آنچنان پرجزئیات باشد که کسی حوصله‌ی شنیدن‌اش را نداشته باشد. 2️⃣ مسائلی که مترجمان در وضعیت امروز نشر ایران با آن دست‌به‌گریبان اند، از همین سنخ اند. وقتی از ظلم برخی ناشران به مترجمان حرف می‌زنیم، بیشتر کسانی که ماجرا را از دور می‌بینند ذهن‌شان فقط سمت «حق‌الترجمه» می‌رود و تنها مشکلی که برایشان ملموس است عدم پرداخت یا تأخیر در پرداخت حق‌الترجمه است. اما واقعیت این است که برخی ظلم‌های دیگری که در حق مترجمان می‌شود حتی از تأخیر در دریافت حق‌الترجمه ویران‌گرتر و سوزنده‌تر اند: مثلاً اینکه به مترجم بی‌احترامی شود، قراردادهای نامناسب به او تحمیل شود، در متن ترجمه‌اش اعمال سلیقه‌های مخرب شود، کتاب به‌موقع چاپ نشود، به‌شکل آشکارا نامناسبی چاپ شود، ناشر حتی از امکاناتِ خودش برای معرفی کتاب استفاده نکند، کتاب پس از نایاب‌شدن به‌موقع تجدید چاپ نشود، و شاید موارد دیگر. 3️⃣ حالا اگر دو سه دقیقه وقت داشته باشید، می‌خواهم در ادامه‌ی پست قبلی‌ام درباره‌ی عملکرد توهین‌آمیز نشر نو، فقط به برخی از مشکلاتی که یکی از این موارد (تأخیر در انتشار کتاب) برای مترجم ایجاد می‌کنند اشاره کنم. وقتی ناشر کتابی را منتشر نمی‌کند، مترجم ممکن است مجبور شود برای گذران زندگی، به ترجمه‌ی متون دیگر که با علاقه و توانایی‌اش سازگار نیستند (یا کمتر سازگار اند) تن بدهد و از آنجا که کار ترجمه معمولاً زمان‌بر است، حتی یکی از این کارها می‌تواند چندین ماه یا چندین سال از وقت او را در کاری که برایش اولویت ندارد هدر بدهد؛ مترجم مجبور می‌شود به فروش قطعی آثارش تن دهد تا لازم نباشد برای دریافت حق‌الزحمه‌اش تا زمان انتشار کتاب صبر کند (و این بدان معناست که درآمد چاپ‌های بعدی صرفاً نصیب ناشر می‌شود و مترجم از آن سهمی نخواهد داشت)؛ پایین آمدنِ احتمال چاپ به‌موقع کتاب (که کاهش احتمال درآمدزایی آن را در پی دارد) مترجم را به افزایش تعداد کتاب‌ها به‌قیمت کاهش کیفیت آنها وامی‌دارد؛ مترجم از حقوق معنوی خودش (مثل دیده‌شدن کارش) نیز محروم می‌ماند و درنتیجه توان و انگیزه‌ی ادامه‌ی کار را به‌تدریج از دست می‌دهد؛ منتشرنشدن ترجمه‌، احتمالِ دست‌دوم یا چندم شدن آن را افزایش می‌دهد، زیرا ممکن است ترجمه‌های دیگری از همان کتاب منتشر شوند. غیر از اینها، در مواردی مثل ماجرای من با نشر نو (که قرارداد چند کتاب در قالب یک مجموعه تنظیم شده است) مترجم حتی حق «ترجمه‌ی کتاب‌ها به قصد انتشار» را نیز عملاً از دست می‌دهد، زیرا از یک طرف، کتاب‌ها تحت قرارداد آن ناشر نابکار اند و نمی‌توان برای چاپ‌شان با ناشر دیگری همکاری کرد و از سوی دیگر مترجم هیچ اطمینانی ندارد که، در صورت اختصاص وقت به ترجمه‌ی آن کتاب‌ها، ترجمه‌های جدیدش هم به سرنوشت کتاب یا کتاب‌های قبلی دچار نشوند. تحمل‌ناپذیرتر از همه، درد «توهین» است. شاید درد هیچ‌یک از مواردِ گفته‌شده به اندازه‌ی این توهین عمیق نباشد که یک نفر به عنوان مدیر نشر، به واسطه‌ی کوه پولی که بر آن جلوس کرده یا اعتبار مسمومی که به هم زده (درباره‌ی این «اعتبار مسموم» در آینده بیشتر توضیح خواهم داد) با دریدگی تمام، صریح یا ضمنی، به یک انسان بگوید که «من داور ارزش وقت و عمر تو ام و حکم می‌کنم که وقت و عمر تو ارزشی ندارد». . 4️⃣ شما چند دقیقه وقت گذاشتید، این نوشته را خواندید، شاید از پیگیری جزئیات‌اش خسته شدید، شاید هم درد پشت آن را برای لحظاتی احساس کردید. اما بدانید: بسیاری از مترجمان و نویسندگان در ایران این رنج‌ها را در کل عمرشان «لحظه به لحظه» زندگی و دریافت می‌کنند؛ آن هم نه از طرف حکومت، بلکه از طرف کسانی که خودشان را قربانی حکومت و قهرمانان مقاومت فرهنگی در برابر حکومت معرفی می‌کنند. جرم‌مان چیست؟ عشق جنون‌آمیز به نوشتن یا ترجمه‌کردن. . 5️⃣ این داستان ادامه دارد. 🌐 کانال «پارادوکس»: 🆔 @paradoxizer
إظهار الكل...
👏 7👍 3👌 1
Repost from پارادوکس
💢 نشر نو و توان بی‌مرز بی‌حرمت دیدن دیگری ✍️ مهدی خسروانی 1️⃣ کاملاً طبیعی است که گاه از خصلت‌هایی که در آدم‌ها می‌بینیم متعجب شویم، اما برخی آدم‌ها ما را با نوع جدیدی از تجربه‌ی «شگفت‌زدگی» آشنا می‌کنند. برای نمونه، همه‌ی ما با پدیده‌ی «دروغ‌گوییِ سیاستمداران» آشنا بودیم، ولی با ظهور احمدی‌نژاد بود که مجبور شدیم در تصور خودمان از دروغ‌گویی بی‌شرمانه بازنگری کنیم. در این یادداشت، می‌خواهم از پدیده‌ای حرف بزنم که اساساً گمان نمی‌کردم بتوان در دسته‌ی پدیده‌های «شگفتی‌آفرین» قرار داد، اما به‌واسطه‌ی کارکردن با «نشر نو» (این ناشر ظاهراً خوش‌نام) با وجه بهت‌آور آن آشنا شدم: «توان بی‌حرمت دیدن دیگری». . 2️⃣ نزدیک پنج سال است کتابی با عنوان «شفاف اندیشیدن» را به «نشر نو» تحویل داده‌ام. در این کتاب (که درسنامه‌ی تفکر نقادانه است) سعی کرده‌ام با صرفِ وقتی بسیار بیشتر از حد معمول، یکی از کمبودهای اصلیِ منابع تفکر نقادانه به زبان فارسی را برطرف کنم. توضیح: از آنجا که افراد علاقه‌مند به یادگیری تفکر نقادانه، معمولاً به کلاس‌های تفکر نقادانه دسترسی ندارند، علاوه بر کوشش در جهت ترجمه‌ای دقیق و روان، خودم – با تکیه به رشته‌ی تحصیلی‌ام (منطق فلسفی) و تجربه‌ی ترجمه و بازنویسی چندین کتاب در زمینه‌ی تفکر نقادانه – پاسخ تمرین‌ها (بیش از سیصد تمرین) را به پایان کتاب اضافه کرده‌ام تا خواننده‌ای که به استاد دسترسی ندارد بتواند از آن به عنوان خودآموز استفاده کند. آماده‌سازی این کتاب به‌نحوی که نیاز به هیچ ویرایشی نداشته باشد تقریباً یک سال از وقت من را گرفته است اما ناشر، این کتاب (که به اعتراف خودش نیاز به ویرایش نداشته) را هنوز بعد از نزدیک به پنج سال منتشر نکرده است. یعنی هم خواننده از مطالعه‌ی این کتاب محروم مانده و هم مترجمی که هیچ منبع درآمدی جز حق‌الترجمه‌ی کتاب‌هایش ندارد و وضعیت اقتصادی‌اش علی‌القاعده شکننده است پنج سال بعد از به انجام رسیدنِ کارش هنوز از مزایای مادی و معنوی کتاب‌اش محروم است. . 3️⃣ من در دانشگاه تهران فلسفه خواندم. فلسفه را دوست داشتم، چون آن را عرصه‌ی آزادانه‌ترین جولان اندیشه و نیز عرصه‌ی مشق آزادگی می‌دانستم. اما در همان ماه‌های اول ورود به این رشته فهمیدم که اگر خواهان آزادی و آزادگی مطلوبِ خودم باشم باید قید استخدام در مؤسسات آموزشی و پژوهشی برای گذران زندگی را بزنم. نمی‌توانستم روبه‌روی فلان مسئول گزینش یا کسی از دفتر نمایندگی ولی فقیه در فلان دانشگاه بنشینم و خودم را، حتی به‌ظاهر، معتقد به چیزهایی که آنها می‌پسندیدند نشان دهم. به همین دلیل، راهِ امرار معاش از طریق ترجمه را، با وجودِ همه‌ی زجرهایش انتخاب کردم. اما خبر نداشتم که دریده‌کرداری فقط در هیولاهای دولتی و حکومتی دیده نمی‌شود. غافل بودم از قابلیت عظیم دورویی برخی افراد در جایگاه «ناشر» که خودشان را قهرمانان زنده نگه‌داشتن راه تنفس فرهنگ و اهالیِ فرهنگ جا می‌زنند، اما برای وقت و زندگی مترجم (که جزء آسیب‌پذیرترین فعالان فرهنگی است) حتی به اندازه‌ی میرغضب‌های شکنجه‌گاه‌های سلاطین هم حرمت قائل نیستند؛ کسانی که مترجم را چیزی جز برده‌ی دم‌ودستگاه پول‌پاروکنی خودشان نمی‌بینند و بنابراین سر سوزنی برایشان مهم نیست که یک مترجم در حالی که برای تأمین حداقل‌های زندگی‌اش جدال می‌کند، پنج سال پس از تحویل نتیجه‌ی تلاش‌اش به آنها، هنوز به حق‌الترجمه‌اش و نیز حقوق معنوی‌اش نرسیده باشد («عمر و ارزش کار مترجم کیلویی چند؟ فدای سر ما قدیسان عرصه‌ی فرهنگ!»). می‌خواستم خودم را در دام موقعیت‌های ناسالم و تحقیرآمیزی که در محیط‌های آموزشی و پژوهشیِ دولتی پیش می‌آیند نیندازم، غافل از آنکه در این سوی ماجرا گرفتار کسانی می‌شوم که تحقیر و بی‌حرمت دیدن دیگران مشق وجودشان است. . 4️⃣ اگر جزء آن دسته افرادی باشید که مسالمت‌جویی را در جایگاهی بالاتر از حق‌خواهی می‌نشانند، ممکن است بگویید چنین قضاوتی درباره‌ی یک ناشر به خاطر تأخیر در چاپ کتاب یادشده دقیق نیست یا دست‌کم بهتر بود برخی تعابیر را به کار نبرم. اول اینکه، از دید من، چنین رفتاری حتی درباره‌ی یک کتاب بخشودنی نیست. هر کسی که بی‌حرمتی به وقت و کار خودش را چشیده باشد بی‌درنگ تصدیق می‌کند که معطل گذاشتن ثمره‌ی کار یک انسان به مدت پنج سال هیچ توجیهی ندارد. دوم اینکه، مسئله فقط این کتاب نیست. شش کتاب دیگری که نشر نو از من منتشر کرده نیز همگی با تأخیر فراوان و با پیگیری‌های ویژه (ازجمله از طرف اتحادیه‌ی ناشران) منتشر شده‌اند. ادامه در پست بعد (اینجا ) 🌐 کانال «پارادوکس»: 🆔 @paradoxizer
إظهار الكل...
پارادوکس

💢 نشر نو و توان بی‌مرز بی‌حرمت دیدن دیگری (بخش 2) ادامه از اینجا سوم اینکه، رویه‌ای که نشر نو تاکنون در انتشار کتاب‌های من داشته موجب شده حدود بیست کتاب دیگر من که به‌موجب قراردادی که سال نود و سه بسته شده در قرارداد نشر نو هستند معلق بمانند و من، به دلیل آنکه مطلقاً نمی‌دانم ناشر چه نقشه‌ای برای این کتاب‌ها دارد، نتوانسته‌ام ترجمه‌ی آنها را آغاز کنم. بسیاری از این کتاب‌ها اکنون توسط ناشران دیگر ترجمه و منتشر شده‌اند (و مترجمان کتاب، خوب می‌دانند که انتشار ترجمه‌ی کتابی که در حال ترجمه‌اش هستید یا جزء برنامه‌ی ترجمه‌ی شماست به‌هیچ‌وجه تجربه‌ی خوشایندی نیست؛ هرچند شخصاً، بنا بر ملاحظات مختلف، تصمیم گرفته‌ام که هرگز به خاطر انتشار ترجمه‌ی یک کتاب، از برنامه‌ی خودم برای ترجمه‌ی آن کتاب منصرف نشوم). چهارم اینکه، مشکل نشر نو فقط تأخیر در انتشار نیست. از ابتدای همکاری تاکنون حتی یک بار حق‌الترجمه‌ی کتاب‌های من طبق قرارداد پرداخت نشده است. همین الان که دارم این مطلب را می‌نویسم حق‌الترجمه‌ی کتاب‌هایی که در فروردین، خرداد، تیر، و مرداد امسال منتشر شده‌اند (و طبق قرارداد باید حداکثر سه‌ماهه پرداخت می‌شد) هنوز به حساب…

👍 11👏 3
Repost from مرکز شناخت
📌مرکز شناخت برگزار می‌کند: 🔸کارگاه تفکر نقادانه (۳) علم، شبه‌علم و روان‌شناسی زرد ▪️مدرسین کارگاه: 👤 دکتر جواد حاتمی 🔹عضو هیئت علمی دانشکده‌ی روانشناسی دانشگاه تهران و پژوهشکده علوم شناختی 👤 احمد لطفی 🔹مدیر بخش آموزش مرکز‌شناخت _ کارشناسی ارشد علوم‌شناختی، دانشگاه تهران 🔺حضوری و آنلاین🔺 🗓 تاریخ برگزاری: ۳ اسفند ساعت ۱۶ تا ۲۰ و ۴ اسفند ساعت ۱۵ تا ۱۸ 🔅 هزینه: ۴۰۰ هزار تومان 👈لینک ثبت‌ نام 💢 ثبت‌نام گروهی (۳ نفر به بالا) شامل بیست درصد تخفیف خواهد بود. لطفا برای دریافت لینک ثبت‌نام گروهی به آیدی @shenakhtsupport پیام بدهید. ✔️ظرفیت حضوری محدود 📍مکان: تهران – خیابان شریعتی – روبروی حسینیۀ ارشاد – کوچۀ شمشک (هدیه) – پلاک ۱۰ – واحد ۸ #کارگاه #جواد_حاتمی #احمد_لطفی #تفکر_نقادانه #مرکز_شناخت #مرکزشناخت #مجموعه_مهارت‌های_زندگی Instagram @shenakhtcenter www.shenakhtcenter.com
إظهار الكل...
👏 2
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.