cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

🍃🌸رضابجار من و تو 🌸🍃

🎼🎸رضابجارمن وتو 🎸🎼 👌بهترین متن و عکس های عاشقانه💞 ✅شعر ✅غزل ✅تک بیتی ✅دوبیتی ✅موزیک ✅دلنوشته در سرزمین من خار نکار شاید فردا پا برهنه به دیدارم بیایی🌹🌷🌷 @rezabejarrr

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
437
المشتركون
+124 ساعات
-27 أيام
-630 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailableShow in Telegram
🥝عــصــرهاے شــهریــور               یــہ جــورایــے خــاصــه 🥝از گــرمــاے ســوزان تــابــســتــانــ          رســیــدے بــہ خــنــڪاے دلــچــســب پــایــیــز 🥝الــهے ڪہ روزهاے شــهریــوریــتــونــ                           خــالــے از دلــتــنــگــے بــاشــه عصرتون بخیر 🍃🌹
إظهار الكل...
👍 1
00:06
Video unavailableShow in Telegram
❤️‍🩹💜💖 فرقی نداره زن باشی یا مرد ... باید دلت مرد باشه تا پای خیلی چیزا بمونی ❤️‍🩹💜💖
إظهار الكل...
273821317_344766324167628_1451503268023341556_n.mp44.24 KB
sticker.webp0.40 KB
♡♥️♡ مادرم یک عادت قشنگ داشت: وقتی توی آشپزخانه غذا می‌پخت برای خودش یواشکی یک پرتقال چهار قاچ می‌کرد و می‌خورد. من و خواهرم هم بعضی وقت‌ها مچش را می‌گرفتیم و می‌گفتیم: ها! ببین! باز داره تنهایی پرتقال می‌خوره. و می‌خندیدیم. مادرم هم می‌خندید. خنده هایش واقعی بود اما یک حس گناه همراهش بود. مثل بچه‌‌هایی که درست وسط شلوغی هایشان گیر می‌افتند، چاره‌ای جز خندیدن نداشت. مادرم زن خانه بود. زن خانواده بود. زن شوهرش بود. تقریبا همیشه توی آشپزخانه بود. وقت‌هایی هم که می‌آمد پیش ما یک ظرف میوه دستش بود. حتی گاهگاهی هم که برای کنترل مادرانه بچه‌هایش سری به ما می‌زد. دست خالی نمی‌آمد: یک مغز کاهوی دو نیم شده توی دست‌هایش بود. یک تکه برای من، یک تکه برای خواهرم. وقتی پدرم از سر کار می‌آمد، می‌دوید جلوی در. دست‌هایش را که لابد از شستن ظرف‌ها خیس بودند، با دستمالی پاک می‌کرد و لبخندهای قشنگش را نثار شوهر خسته می‌کرد. در اوقات فراغتش هم برایمان شال و کلاه و پلیور می‌بافت و من خواهرم مثل دو تا بچه گربه کنارش می‌نشستیم و با گلوله‌های کاموا بازی می‌کردیم. مادرم نور آفتاب پهن شده توی خانه را دوست داشت. همیشه جایی می‌نشست که آفتابگیر باشد. موهای خرمایی‌اش و پنجه پاهای بیرون زده از دامنش زیر آفتاب می‌درخشیدند و دست‌هایش میل‌های بافتنی را تند و تند با ریتمی ثابت تکان می‌داد. مادرم نمونه کامل یک مادر بود. مادرم زن نبود، دختر نبود، دوست نبود. او فقط در یک کلمه می‌گنجید: مادر. یادم می‌آید همین اواخر وقتی پدرش مرد، تهران بودم. زود خودم را رساندم. رفته بود پیش مادربزرگم. وقتی وارد خانه پدربزرگم شدم محکم بغلم کرد و شروع کرد به گریه کردن. من در تمام مراسم پدربزرگم فقط همان یک لحظه گریه کردم. نه به خاطر پدربزرگ. به خاطر مادرم که مرگ پدرش برای اولین بار بعد از تمام این سال‌ها، از نقش مادری بیرونش آورده بود و پناه گرفته بود توی بغل پسرش و داشت گریه می‌کرد. و من به جز همین در آغوش گرفتن کوتاه چیزی به مادرم نداده بودم. چیزی برای خود خودش. مادرم، هیچ وقت هیچ چیز را برای خودش نمی‌خواست. تا مجبور نمی‌شد لباس نمی‌خرید. اهل مهمانی رفتن و رفیق بازی نبود. حتی کادوهایی که به عناوین مختلف می‌گرفت همه وسایل خانه بودند. در تمام این سال‌ها تنها لحظه‌هایی که مال خود خودش بودند، همان وقت‌هایی بود که یواشکی توی آشپزخانه برای خودش پرتقال چهارقاچ می‌کرد. سهم مادرم از تمام زندگی همین پرتقال های نارنجی چهارقاچ شده‌ی خوش عطر یواشکی بودند . _ناشناس 🌹♥️
إظهار الكل...
👍 1
sticker.webp0.40 KB
Photo unavailableShow in Telegram
🤦‍♀😒😐🔥☕️
إظهار الكل...
‌ 💢 آهنگ جدید  :  محمد علیزاده به نام  :  یار نظر کرده🌹 🎧
إظهار الكل...
Mohammad Alizadeh - Yar Nazar Karde.mp38.20 MB
عبداللّه مبارک را پرسیدند: کدام خصلت در آدمی نافع‌تر است؟ گفت: عقلی وافر گفتند: اگر نبود؟ گفت: حُسنِ ادب گفتند: اگر نبود؟ گفت: برادری مُشفق تا مشورتی کند گفتند: اگر نبود؟ گفت: خاموشیِ دائم گفتند: اگر نبود؟ گفت: مرگ در حال 📕 #تذکره_الاولیا #عطار
إظهار الكل...
Photo unavailableShow in Telegram
شارلوت برونته گریه کردنو چه زیبا توصیف کرده، میگه: گریه کردن نشون دهنده این نیست که تو ضعیفی. از زمان تولد، همیشه یه نشونه بوده از اینکه زنده‌ای...👍🌸 💖
إظهار الكل...
sticker.webp0.40 KB
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.