cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

═༅𖣔‎❤️‌‌‌‌سنگ صبور𖣔﷽

🍃 ﷽ 🍃 [سالیانیست ک من #سنگ_صبور خودمم...] سلام دوستان لینک زیر رو لمس کنید و هر انتقاد یا پیشنهادی دارید اینجا برای من بفرستید. پیامتون ناشناس ب من میرسه☺️☺️ ممنونم از حضورتون😍 https://t.me/harfmanbot?start=5279808676

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
1 105
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-57 أيام
-2730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Photo unavailable
جمعه ۳۰ شهریور  ۱۴۰۳ 🖇پیامی برای امروز :             ••••••••••••••••••••••••••••••••••••• خوبی را در هر چیز پیدا کن! در هر اتفاق در هر لحظه که آنکس که خوبی را در هر چیز می بیند خوبی های بی شماری را به زندگی اش دعوت میکند. { #معصومه_صابر }  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
4
تلخیه روزگار سهمِ آدمای دل پاکه؛ فکر همه هستن؛ الا خودشون..  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
💔 7👏 2
00:30
Video unavailable
این قشنگ ترین ویـ..ـدیوییه که امروز میبینید😍 میگه صدا رو کم کنید نمیـ..ـتونم برقصم😂❤️  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
2.99 MB
😍 9🤣 1
#انگیزشی " نبخشیدن " باعث کوچک شدن افق نگاهت و پر شدن فضای ذهنت از چیزهایی میشود که "هیچ نیازی" به آنها نداری... "می بخشی" چون؛ به اندازه کافی " قوی " هستی که درک کنی همه آدم ها ممکن است " خطا " کنند… بخشیدن "هدیه ای" است که؛ تو به "خودت" میدهی… به خاطر بسپار که " آدم های ضعیف " هرگز " نمی توانند ببخشند…" بخشیدن خصلت آدم های قوی است… بخشیدن یک " اتفاق لحظه ای" هم نیست... فقط " قدرتمندها " می بخشند… پس "قوی بودن" را "انتخاب" کن💪🌺  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
👍 5👏 3
00:17
Video unavailable
. ✨♥️خدا برات جبران میکنه نگاه خدا تو لحظه لحظه زندگیتون🍃 روزتون بخیر  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
3.73 MB
6👍 1
00:08
Video unavailable
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن #سلام_مولا_جانم 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 #التماس_دعای_فرج 🤲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌
إظهار الكل...
4_6030400835412821542.mp46.61 KB
6👍 1
00:04
Video unavailable
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الهے به امیدتو 💖 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 💖 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُم  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
8.24 KB
5👍 1
00:04
Video unavailable
بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الهے به امیدتو 💖 اَللّٰهُــمَّ صَلِّ عَلی ٰمُحَمَّدٍ 💖 وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُم  。゚゚・。・゚゚。 ゚。  سنگ صبور ִֶָ⸙🍃  ゚・。❤️ ─┅═༅𖣔‎‌‌‌‌𖣔༅═┅─
إظهار الكل...
8.24 KB
هیچ وقت تا ب امروز اینقدر از شغلم متنفر نشده بودم اینکه باید در برابر ظلمی ک ب عاشقی روا میشود دفاع کنم. اینکه باید ثابت کنم هر آنچه رخ داده فقط دوست داشتن بوده و بس ب زندگی آدمها ک نگاه میکنم قلبم درد میگیرد ، هیچگاه دو نفر پایشان ب دادگاه نمیرسد مگر اینکه یک نفر از آنها مظلوم واقع شده باشد، ب راستی چ میشود اگر آدمها دست از سرکشیهای کاذبشان بردارند و کمی با تامل و صبر مشاجرات بینشان را حل کنند مگر آدمی چقدر میخواهد زندگی کند ک نیمی را ب دنبال جنگ روانی در راهروهای دادگاه بگذراند، من اینجا در دنیای آدمها چیزهای عجیبی دیدم از خیانت گرفته تا قتلی ک قاتل ب اجبار انجام نداده، از تجاوز ب حریم آدمها از مرگی ک در خاموشی سکوت مخفی ماند از قضاوتهایی ک حتی اشک خدا هم درآمد، من شاهد ریختن آبروهای زیادی بودم شاهد رکیک ترین  توهینها  بین کسانی ک روزی کمترین جمله عاشقانه بینشان جانم بود. ب راستی ک شغل من دیوانه کنندس و من دیوانه وار این شغل را دوسدارم ✨✨✨ همانطور ک ب بایدها و نبایدهای زندگی امید فکر میکردم جلسه شروع شد همگی ب سالن رفتیم هر کسی در جایگاهی ک باید قرار گرفت قاضی وارد شد و قیام آغاز ✨✨✨ صورت جلسه را قرائت شد و نوبت ب دفاع من رسید نفسی عمیق کشیدم و شروع کردم: ب نام یگانه عاشق بی ادعای عالم عشق است زهر چه آن نشاید مانع گر عشق نبودی ، ننمودی صانع ع عابد ش شاکر ق قانع دانی ک حروف عشق را معنی چیست؟ عین عابدو شین شاکروقاف است قانع امروز من ن ب عنوان وکیل ن ب عنوان مشاور در این جایگاه قرار ندارم من امروز رجعت از قلبم گرفته ام  و هر آنچه قلبم مستند کند بر زبانم جاریست و خوب میدانم دادگاه ن جای احساسات است ن جایی برای بروز عواطف اینجا آخرین ضربه و آخرین تلاش برای تداوم رهایی از یک ویرانی ست. اینجا آخر خط زندگی افراد کشیده میشود و باید جدیت را الویت قرار داد. اما من امروز کمی احساس و عواطف را چاشنی جدیت میکنم بدون آنکه نظم دادگاه را بر هم زده  و ب دنبال تنش باشم میخواهم دفاعیه ام را از خانم نگار امینی  را در قالبی از احساس عنوان کنم ک ن قلبی را ب رحم آورم بلکه بتوانم یادآوری کنم ک ما انسانیم و اشرف مخلوقات و مهربانی وجودمان از ذات پروردگار جناب قاضی با ارائه عرض ادب و ارادتی ک ب شما و حرمت جلسه برگزار شده دارم عرض میکنم مگر ن اینکه زندگی حق تمامی انسانهاست؟ مگر ن اینکه هر آدمی حق دارد آنگونه ک باید زندگی کند در دنیایی ک هر روز شاهد مشاجرات،جنگ ،خونریزی ،و سرکوب عواطب انسانی هستیم چرا باید در مقابل کسانی جبهه بگیریم ک تنها گناهشان زندگی کردن است بدون حتی کوچکترین خواسته ای، من کتاب قانون را خوانده ام و خوب میدانم هر دروغ یا حیله ای چ مجازاتی دارد اما مگر انسان ممکن الخطا نیست؟ جناب قاضی موکل بنده خانم نگار امینی ب صرف دوست داشتن و عاشق بودن نسبت ب آقای امید رحمانی و رسیدن ب ایشان چنین کاری را انجام داده اند من کارشان را ن کلاهبرداری ن حلیه و ن دروغ هیچکدام نمی پندارم ک هر آنچه بوده با اطلاع خود آقای امید رحمانی صورت گرفته که چ بسا ایشان نیز در انجام این عمل ب همسرشان خانم نگار امینی کمک هم کرده اند بنده شکایت خانم لیلا حمیدی مادر محترم  آقای امید رحمانی را از خانم نگار امینی ب هیچ عنوان قبول ندارم و آن را دخالت و ورود ب حریم شخصی و زندگی  فرزند و عروسشان میدانم موکل من خانم نگارامینی  این اجازه را دارند ک از ایشان ب عنوان شخص دخالت کننده شکایت تنظیم کنند اما ب حرمت مادر بودنشان و احترام ب همسرشان از این کار منصرف شدند پیوست تمام مطالبی ک عرض شد  مادر بودن ایشان نباید دال بردخالتها و برهم زدن زندگی موکل بنده شود. جناب قاضی من از شما استدعا دارم شما نیز امروز ب حکم خشنودی پروردگار  استناد بر خوشبختی این دو نفر را در نظر گرفته و علاقه شدید بینشان را نادیده نگیرید قانون و قضاوت خشن و گاهی موجب شکستن قلب میشود وقتی دو جوان زندگی خوب و آرامی را در کنار یکدیگر تجربه میکنند و اینگونه برای رسیدن ب هم تلاش دارند چرا باید با سنگ اندازی و تفرقه بینشان مانع این خوشبختی شد؟ من عاجزانه از شما میخوام امروز ن در جایگاه قاضی بلکه در جایگاه فردی امین ،مدبر،و معتمد بر زندگی این دو جوان تصمیمی را اتخاذ کرده و آرامش را ب زندگی آنها برگردانید امید است لطف پرودگار و قضاوت بجای شما نتیجه مسرت بخشی را برای همگان داشته باشد صحبتهایم را با کلام خدا پایان میدهم فَاعفُوا وَاصفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ (بقره آیه ۱۰۹) پس عفو كنيدو درگذريدتا خدا فرمان خويش را بياورد كه خدا بر هر كارى تواناست. باتشکر از ریاست محترم دادگاه #پارت_بیست_یکم #مارال #نویسنده: #حامد_اسدی #نشر_آزاد✅ #کپی_ممنوع🔴 (حق ثبت نزد مشاور پرونده محفوظ است ✅)
إظهار الكل...
12👍 1
بهار و تابستان در گذر زمان روزهای خود را سپری میکردند، عمر ب سرعت باد میگذشت و آدمیان در هم لول شده و همچنان سردرگم ب دنبال آرامش، این همه تکاپو برای چ بود وقتی آرامش در بودن لحظه های در وقف زمان است و آزادی زمان در حبس آدمیان هر روز از پس روز دیگر و هر ساعت ،دقیقه ،ثانیه از پس گذر عمر این قانون زندگیست و برگشت ندارد... چیزی ب پاییز هم نمانده پاییز ک بیاید شاید تکلیف خیلی از ماندن ها ،رفتن ها و شدنو نشدنها مشخص شود.... پاییز فصل حرفهای نگفته ، بغض های نترکیده است. ✨✨✨ همسرم آمده بود و با آمدنش زندگی من دوباره متولد شده بود... امید کنار مادرش روزها را در حسرت دیدار معشوقه اش میگذراند، و مارال همچنان واژه انتظار را صرف میکرد. صحبتهای من ب گوش مادر امید مشتی چرندیات بود، اولین بار بود ک در کاری عاجز مانده بودم تمام دلگرمیم بعد خدا ب عرفانی بود کلید نجات مارال از محکمه بی عدالتی ب دست او باز میشد، نمیدانستم چ فکری در سرش دارد اما باور داشتم ک قطعا خدا کمک میکند و برنده این بازی ما میشویم ✨✨ فردای روز بعد ملاقات با مادر امید دوباره ب دیدن مارال رفتم انگار از وقتی با امید دیدار کرده بود کمی رنگو رویش برگشته بود اما هنوز هم میشد استرس و عذاب دور شدن از عشقش را در چشمانش خواند. این اولین دیدارمان بود ک من حرفی برای گفتن نداشتم اصلا نمیدانم چرا ب دیدنش رفته بودم روبروی هم نشسته بودیم من : مادرش هیجوره کوتاه نمیاد از شکایتش من... مارال : شما همه تلاشتون کردید، دیگ مهم نیس چی میشه من: یعنی چی مهم نیست نمیخوای ب زندگیت با امید ادامه بدی..؟ مارال نیم خنده ای کرد وگفت: چ سوال آسونی گفتم : اگ آسون سختش چجوریه؟ از جایش بلند شد همانطور ک ب سمت در میرفت گفت: امید بین دو عشق گرفتار شده من آزادش میکنم نمیدانم در سر مارال چ میگذشت اما احساس خوشایندی نداشتم دلم میخواست این پرونده شبیه خواب بود و بیدار میشدم یا انصراف میدادم انگار تمام توانم در حلش کم شده بود ✨✨ شبها را همیشه دوست داشتم برایم آرامش خاصی داشتند از همهمه روز و غرولند کردن آدمها بشدت متنفر بودم سرم میان این همهمه آشوب میشد پشت پنجره نشسته بودم انگار شب هم دیگر آنقدر آرامش نداشت صدای آرام مرا ب خودم آورد آرام : تمام مدت زندگیمون اینجوری ندیده بودمت خودم را روی مبل جابجا کردم وگفتم : چطور .؟ کنارم نشست و ادامه داد : اینکه بیای رو مبل بشینی و مدتها ب چاییت نگاه کنی من دوبار عوض کنم و تو حتی متوجه نشی خندیدم و گفتم : معذرت میخوام متوجه آمدنت نشده بودم دستت درد نکنه ، نیاز نبود عزیزم آرام :چیشده.! من : میدونی آرام : آره میدونم دوسنداری ناراحتیای کارت بیاری خونه و در موردشون حرف بزنی اما ایندفه اونقدر غرق شدی ک من نگرانتم لطفا حرف بزن درسته کمکی ازم برنمیاد ولی میتونم گوش بدم از اینکه آرام درکم میکرد خیلی خوشحال بودم آرام برای من فقط همسر نبود او بهترین رفیقم، مادرم ، دوستم و درکل خانواده من بود آهی کشیدم وموضوع زندگی امید را کمو بیش ب او گفتم و ادامه دادم : من عاجز شدم همسری هیچ وقت توی کارم اینقدر احساس ناتوانی نکرده بودم آرام : این چ حرفیه عزیزم تو تمام تلاشت کردی ، حالا اینکه مادر امید از شکایتش علیه مارال کوتاه نمیاد مقصرش تو نیستی و البته ب مادر امید حق بده اون ی مادره هیچ جای دنیا مادری پیدا نمیکنی ک آینده و خوشبختی بچش براش مهم نباشه من :امید این دخترو دوسداره کنارش خوشبخته مگ نمیگی مادرش خوشبختیش میخواد آرام :امید ازنظرخودش خوشبخته اما از نظر مادرش ن احمدرضا همه ما دیدمون ب زندگی فرق داره ما هیچ وقت نمیتونیم ب کسی اعمال کنیم ک دیدش با دید ما یکی کنه همین منو تو تا همین چندروز پیش چقدر بحث داشتیم سر نوع نگاهمون ب زندگی چقدر حرف زدیم چقد ی جاهایی از خیلی چیزا گذشتیم ولی همیشع حرف زدن حلش نمیکنه همیشه هم گذشت کارساز نیست ی جاهایی فقط باید گذشت نفسم را در سینه حبس کردم سنگینی نفس هایم و فشارش را بر قلبم میتوانستم  ب راحتی احساس کنم حرفهای آرام بی منطق نبود اما خب من باز هم خوشبختی را از زاویه خودم میدیدم صحبتهای من با آرام با سکوت من پایان گرفت. ✨✨✨ چیزی ب دادگاه نمانده بود من فقط با پیام با امید در ارتباط بودم مادرش هیجوره چشم از او برنمیداشت و اجازه خروجش از منزل را نمیداد خواستم قانونی حلش کنم اما عرفانی مانع شد او عقیده داشت بحث ما فقط رضایت مادر امید و آزادی مارال است ن چیز دیگر روز دادگاه فرا رسید من آماده رفتن شدم با اینکه تایم زیادی مانده بود اما دلم میخواست زودتر بروم آرام ک شاهد استرس من بود تصمیم گرفت مرا همراهی کند هر دو راهی شدیم چیزی نگذشت ک عرفانی هم آمد بعد کمی سلام احوالپرسی هر سه منتظر شروع جلسه بودیم امید و خانواده اش  آنطرف تر نشسته بودند.
إظهار الكل...
6👏 1
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.