cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

𝙡𝙞𝙣𝙙𝙚𝙣𝙢𝙚𝙧𝙚❄♠

𝒊 𝒇𝒆𝒆𝒍 𝒍𝒊𝒌𝒆 𝒅𝒆𝒂𝒅 𝒇𝒍𝒐𝒘𝒆𝒓𝒔 𝒊𝒏 𝒂 𝒗𝒂𝒔𝒆 𝒘𝒉𝒊𝒄𝒉 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒃𝒐𝒅𝒚 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒐𝒕 𝒕𝒐 𝒕𝒉𝒓𝒐𝒘 𝒂𝒘𝒂𝒚. 𝒇𝒐𝒓𝒔𝒂𝒏 𝒆𝒕 𝒉𝒂𝒆𝒄 𝒐𝒍𝒊𝒎 𝒎𝒆𝒎𝒊𝒏𝒊𝒔𝒔𝒆 𝒋𝒖𝒗𝒂𝒃𝒊𝒕🌙 @Annarium

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
360
المشتركون
+124 ساعات
+67 أيام
-830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from ٭About Nill٭
در چنل فیکا رو که باز میکنم انگار وارد دنیای جادویی شدم مثل توی فیلما و هرجا پا میذارم بیشتر شوکه میشم، دیوارای دنیاش از جنس کلماته، خنکه و یه لیوان چای همیشه وسطش منتظرمه
إظهار الكل...
#PlayList
إظهار الكل...
1|1 - Winner - Conan Gray (320).mp38.57 MB
وقتی که سیگنا فقط دو ماه داشت، خانواده‌ش کشته می‌شن و بعد از اون هم، مرگ سرپرست‌هاش، مثل نفرینی به دنبالش میاد. سیگنا یک فرقی با بقیه داره، اون می‌تونه "مرگ" رو ببینه؛ بین سیگنا و مرگ رابطه‌ای برای پی بردن به دلیل کشته شدن اعضای خانواده سیگنا شکل می‌گیره. راستش اولین عنصری که باعث شد که گول این کتاب رو بخورم، اسمش بود. دومین عنصر، طرح جلدش و سومی هم فضای گوتیک. اما واقعا ناامید شدم. قلم نویسنده پر از تقلاست، تقلا برای ساخت اثری گوتیک و رمانتیک با استفاده از کلمات زیبا، منتها از این تلاش، فقط یک کتاب با ریتم فوق‌العاده کسل‌کننده و کلمات پیچیده اما نابه‌جا، به دست اومده. ریتم کتاب به‌قدری کسل‌کننده‌ست که آدم از شدت خستگی، عصبی می‌شه. کتاب پر از رد فلگه، حتی در همون صفحات اول می‌فهمید که مرگ از وقتی که سیگنا دو ماهش بوده مجذوبش می‌شه و همیشه تماشاش می‌کنه. مرگ، کارکتری با چند هزارسال سن، روی یک دختر دو ماهه کراش می‌زنه و استاکش می‌کنه! این قضیه واقعا کریپیه، ولی مشکل اصلی رد فلگ بودنش نیست، مشکل اصلی اینه که این قضیه محوریت داستانه و ما واقعا با اتفاق جذابی، مواجه نمی‌شیم. خیلی‌ها اختلاف‌ طبقاتی در کتاب و این قضیه که سیگنا تلاش می‌کرد که یک لیدی باشخصیت باشه و روی هیکلش هم حساسه رو نقد می‌کنن و می‌گن زن‌ستیزانه‌ست، اما به‌نظرم با توجه به خط زمانی داستان، واقعا این اتفاق نرماله، خصوصا برای یک دختر اشرافی. حتی اگر خط داستانی در همین زمان بود هم اصلا نکته منفی محسوب نمی‌شد؛ چون رمان، کتاب آموزشی نیست که این شکلی رفتار کارکترها رو نقد کنیم. و البته که نقدهای زیادی به کارکترها وارده. مرگ؟ یک کارکتر که کل هویتش در آبسسد بودن با سیگنا خلاصه می‌شه. اون‌قدر کارکتر چندش‌آوریه که می‌شه گفت نسخه فانتزی و تک‌بعدی‌ و کم‌عمق‌تر کارکتر جو در "You"ـه. این وابستگی مرگ به سیگنا نقد رفتارش نیست، در واقع غیرعقلانی بودنش با توجه به ماهیت و قدمت مرگ، مسخره‌ش می‌کنه. سیگنا؟ از خود مرگ هم بدتره و تنها ویژگی بارزش، نچسب بودنه. یک دختر مغرور و خنگ و دروغگو که قطعا با بقیه دخترها فرق می‌کنه؛  مونولوگ‌هاش فقط توصیفاتی کسل‌کننده و رومخن. کارکترهای فرعی هم واقعا هیچ ویژگی خاصی ندارن و روابط بین تمام کارکترها، بدون هیچ کمیستری خاصیه. و رمنس... از رمنس این کتاب و مثلث عشقی خنده‌دارش، به‌نظر دارک کمدی به این قضیه بیشتر نزدیکه تا دارک رمنس. لازمه به حس‌سازی اشاره کنم؟ حس‌سازی بدون کارکترپردازی هیچ معنایی نداره، در واقع وقتی کارکترها این‌قدر سطحی باشن، قراره چه حسی بهمون منتقل شه؟ و فضاسازی... نویسنده داره تلاش می‌کنه یک فضای گوتیک رو نشون بده، ولی تصوری که ایجاد می‌شه، چیزی بیشتر از مهمونی‌های چای "Bridgerton" نیست. دیالوگ‌ها واقعا مصنوعی‌ان. نویسنده سعی کرده دیالوگ‌ها خیلی عمیق و خاص به‌نظر بیان، ولی فقط کلمات حشو رو پشت سر هم چیده و جملات نابه‌جایی گفته که از نظر خودش، عمیقن. صدا زدن اسم در دیالوگ می‌تونه خیلی جذاب باشه، اما نه وقتی که توی تمام دیالوگ‌ها تکرار می‌شه. اتفاقات غیرمنطقی کتاب زیادن، از همه خنده‌دار هم این قضیه‌ست که مرگ واقعا برای حل معما، به سیگنا احتیاج داره. پایان‌بندی هم مثلا قرار بود شوکه‌کننده باشه و خواننده رو به خوندن جلد بعد مشتاق کنه، اما مسخره‌ترین قسمت کتاب بود. البته، اگر از سکس سیگنا با سایه‌های مرگ، فاکتور بگیریم. ۱/۵ #Belladonna #Review #مرور
إظهار الكل...
Repost from Fire Dragon’s Inn
کلا این قضیه‌ی انتقال ژن‌ها و انتخاب طبیعی همیشه در راستای بهترین یا قویترین هم نیست، بلکه در راستای انتخاب اون چیزیه که با محیط زندگی اون موجود بیشتر هم‌راستاست. یه مثال بارزش همینه که ایرانیا و کلا افراد هندی و خاورمیانه‌ای می‌گن آقا چرا من هر چی می‌خورم می‌ره تو شکمم چربی می‌شه چرا عضله ساختن انقدر سخته برای بدنم، چون زمان قدیم این منطقه که ما توش زندگی می‌کنیم یه منطقه بوده که کلی قحطی میومده توش! خب چه ربطی داره؟ هیچی دیگه اونایی که شکم گنده داشتن توی قحطی زنده می‌موندن و این چربیاشون بهشون کمک می‌کرد دووم بیارن، اونا که عضله‌ی گنده داشتن؟ خدا بیامرزدشون حالا همینو شما برو توی دانمارک و بین وایکینگا همشون گنده، هیکل گنده، قد بلند. چون هوا سرد، محیط سخت غذا به دست آوردن نیازمند شکار و توانایی فیزیکی زیاد، همینا زنده موندن و شده این. پ ن: همین ژنی که باعث می‌شه ما وقتی چاق می‌شیم بره توی شکممون چربی شه همون ژن باعث دیابت هم می‌تونه بشه و دلیل این‌که نزدیک 20 30 درصد جمعیت ایران و عربستان یا مبتلا به دیابتن یه در خطرشن همینه :)
إظهار الكل...
تا جایی که می‌دونم، همجنسگرایی به صورت مقطعی تابو بوده‌. معمولا وقتی کشورها در جنگ بودند و به دنیا اومدن بچه حائز اهمیت بالایی بود، همجنسگرایی بد تلقی می‌شد و در مواقع عادی حتی کلمه خاصی واسش وجود نداشت. اما می‌شه گفت تابو شدنش به شکل کلی، به دست دین‌ها شکل گرفته. دید دین‌ها به دنیا مثل نگاه به میدون جنگه، هدفشون اینه که نسل خودشون رو افزایش بدن و لشکر می‌خوان. همجنسگرایی و عدم فرزندآوری، با این خواسته در تناقضه. در واقع شاید اولین‌بار در تورات خیلی مورد بررسی قرار گرفته باشه، بعد هم کمی در انجیل و بعد هم به شکل خیلی پررنگ‌تری، در اسلام. و باز نکته اینه که در تمام دین‌ها، برای همجنسگراهای مرد مجازات بدی تعیین شده و مشکل خاصی با همجنسگراهای زن ندارن. چون عموما وظیفه مرد رابطه هر چی بیشتر، برای ساخت بچه بیشتره، همجنسگرایی هم هدر دادن قوای جنسی به حساب میاد، خصوصا برای فرد باتم که معمولا حکمش اعدامه.
إظهار الكل...
اینجا نظرم رو در مورد همجنسگرایی گفتم که البته تئوریه و نمی‌شه گفت کاملا علمی، اما از اون جایی که نه ژنی برای همجنسگرایی وجود داره و نه دلیل فیزیولوژیکی‌ای، واقعا فکر نکنم نیاز به رفرنس خاصی داشته باشه. ولی طبق آمارها همجنسگرایی بین حیوانات هم زیاد شده، اما اغلب در مورد گونه‌هایی که در خطر انقراض نیستند.
إظهار الكل...
𝙡𝙞𝙣𝙙𝙚𝙣𝙢𝙚𝙧𝙚❄♠

حرف‌هام پراکنده‌ن و از لحاظ علمی خیلی دقیق نیستند. یعنی منابع اولیه‌م نامعتبر نیستن فقط نتیجه‌گیری نسبتا شخصیه. تکامل انسان، غرایز زیادی رو از بین برده باعث منحصربه‌فرد محسوب شدنش در خیلی از زمینه‌ها می‌شه، و نزدیک‌ترین نسل به ما بونوبوها هستند. به‌طور مثال، «فصل جفت‌گیری» تقریبا از طبیعت ما حذف شده و اون غریزه و ولع برای جفت‌گیری رو نداریم. البته اشتباه متوجه نشید، منظورم حذف کشش جنسی نیست. منظورم اینه که انسان‌ها دیگه به‌طور غریزی، تولیدمثل رو وظیفه خودشون نمی‌بینن و این در بونوبوها هم دیده می‌شه. بونوبوها به‌طور متوسط پنج‌سال یک‌بار بچه‌دار می‌شن و همجنسگرایی بینشون، شایع به حساب میاد. همجمنسگرایی در گونه‌های زیادی دیده شده، اما شکلش در انسان‌ها و بونوبوها متفاوته و برخلاف بقیه حیوانات، صرفا برای رفع عطش جنسی نیست و کشش عاطفی دیده می‌شه. و حتی بین‌ زوج‌های دگرجنسگرا، فرزندآوری به شدت کم شده و کسایی که بچه‌دار می‌شن، اکثرا از روی علاقه این کار رو می‌کنن نه غریزه. جالبه که باز بین کشورهای پیشرفته‌تر یا حتی طبقه ممتاز بیشتره دیده می‌شه، برعکس کشورهای عقب‌افتاده و طبقه ضعیف که دائم بچه میارن. نکته‌ مهم اینه…

یاد اون پنگوئن همجنسگرا افتادم که چند وقت پیش فوت کرد. کامنت‌های ایرانیش: - همون بهتر که مرد. - ایشالا توی جهنم بسوزه. - قبرش آتیش بگیره الهی. - خاک بر سرشون که همون اول نکشتنش.
إظهار الكل...
البته کنیبالیسم بین گونه‌های دیگه خیلی زیاد دیده شده، منتها اولویت اول نیست. حشرات که به این امر معروفن، خصوصا گونه‌های ماده‌ای که بعد از جفت‌گیری نر رو می‌خورن. معروف‌ترینشون هم همون بیوه سیاهه، ولی در بین بقیه حشرات هم زیاده. گربه‌سانان، سگ‌سانان و خرس‌ها، نخستی‌سانان و خیلی از گونه‌های جوندگان؛ از موش‌ها گرفته تا حتی خرگوش‌ها، همگی در حال کشتن و خوردن بچه‌های خود دیده شدن.  حتی ماهی‌ها، دوزیستان، خزندگان، و پرندگان هم در کشتن و بلعیدن بچه‌ها و شریک‌های زندگی خودشون، نقش دارن.
إظهار الكل...
جلد دوم اون‌قدر کسل‌کننده بود که واقعا ریویو نوشتنم نمیاد.
إظهار الكل...
#PlayList
إظهار الكل...
The Neighbourhood - A Little Death.mp38.01 MB
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.