cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

یک فیلم، یک زندگی

آنچه ماندگار می‌ماند... انتقاد، پیشنهاد، همکاری: @Autrui تبلیغ: @ffffworld لینک حمایت از کانال: حامی باش: https://hamibash.com/supportus/tippers اینستاگرام: https://www.instagram.com/onefilmonelife یوتوب: https://www.youtube.com/@onefilmonelife

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
5 495
المشتركون
+1624 ساعات
+267 أيام
+23530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

آدینه‌اتان نیکا 🖤
إظهار الكل...
🕊 40 7💔 3😇 2👍 1🌚 1
▪️▫️▪️▫️ نقد فیلم‌های روز سینمای جهان در کانال یوتوب یک فیلم، یک زندگی: https://youtu.be/Kpvzd5DqPoQ ما را به دوستان خود معرفی کنید... #Youtube
إظهار الكل...
نقد فیلم اثر پرتابه‌ای | Slingshot 2024

کارگردانی که جاه‌طلبی ندارد نام انگلیسی: Slingshot نام فارسی: اثر پرتابه‌ای محصول: ۲۰۲۴ – ایالات متحده ژانر: هیجان‌انگیز، علمی-تخیلی رده‌ی سنی: ۱۴+ امتیاز: ۲ از ۴ مصطفی ملکی «یان مایکل هوفستروم» از همان زمانی که در سوئد مشغول ساخت آثار سینمایی بود هم جاه‌طلبی نداشت. پس از ورود به هالیوود و همکاری با استودیوهای مختلف صرفاً ستاره‌های بازیگر در آثارش تغییر می‌کردند. به‌طور مثال شاید تنها فیلمی که او از قریحه‌ی خوبی استفاده کرد و اثر خلق‌‌شده توسط او توانست جایگاهی در تاریخ سینما پیدا کند، ساخت فیلم «۱۴۰۸» بود که در ژانر دلهره و عبور از اکستریم‌های هالیوودی در زمان درست اکران شد. پس از آن آقای هوفستروم نتوانست به روایتی دلخواه در ژانر اکشن و هیجان‌انگیز برسد و حتی در برخی موارد آثارش نزدیک به فیلم‌های سینمای گروه ب می‌شدند. طی یک سال اخیر دو اثر از این کارگردان سوئدی‌الاصل روی پرده رفته است که ابتدا به اثر او در سینمای هالیوود خواهیم پرداخت. اگر فیلم‌های «زندگی والا» از کلر دنی و «اکسیژن» از الکساندر آجا را مشاهده کرده باشید، در همان سکانس‌های ابتدایی این اثر گویی وارد دنیاهای خلق‌شده توسط خانم دنی و آقای آجا خواهید شد. آقای هوفستروم از همان ابتدا اعتراف می‌کند که در حال ترسیم دنیایی انتزاعی در ذهن یک فضانورد است. او ما را در لحظه‌ای وارد زندگی و سفر فضایی کاراکتر «جان» می‌کند که ۹ ماه و یک روز از حضورش در سفینه‌ی اودیسه می‌گذرد. او به‌همراه دو همکار دیگرش با نام‌های «کاپیتان فرنکس» و «نش» به‌سوی قمر تایتان در حرکت هستند. آقای هوفستروم سعی دارد با صدای بلند آن خواب مصنوعی ۹۰روزه‌ای را که در طول این سفر دو ساله و از طریق تزریق به جان و دیگران تحمیل می‌شود تبدیل به موتیفی معنادار و حتی بخشی از درون‌مایه‌ی اصلی کند. اثرات این خواب مصنوعی گویی فراموشی لحظه‌ای، سرگیجه، تهوع و کمی اضطراب است. روایت از همان ابتدا مخاطب را درگیر این آثار جانبی می‌کند و به سبب آن است که دنیای جان تبدیل به ملغمه‌ای از واقعیت و انتزاع می‌شود. کارگردان زندگی او و زویی را همچون فلش‌بکی در میان این انتزاع برای مخاطب تصویر می‌کند تا از این طریق گذشته و حال این کاراکتر ترسیم شود. اما روایت در نیمه‌ی دوم خود وارد همان مسیری می‌شود که آقای هوفستروم در نظر داشته است. مخاطب پس از آن و در پرده‌ی سوم دچار این دوگانگی می‌شود که آیا همه‌ی آن چیزهایی که جان می‌بیند واقعیت دارد یا صرفاً با انتزاعی تصنعی که ساخته‌ی ذهن اوست مواجه هستیم و مالیخولیای حاصل از خواب مصنوعی همه‌ی ذهن اورا درگیر کرده است. آیا نش همان روی ضعیف جان است و کاپیتان فرنکس آن روی فرمانبردار و خشک و پایبند به مأموریت است؟‌ پس از نقصی که در سفینه ایجاد می‌شود این ظن در ذهن مخاطب شدیدتر می‌شود و آقای هوفستروم سعی می‌کند بیشتر و بیشتر روی آن متمرکز شود. آقای هوفستروم اما در این اثر خود را وابسته به همان دنیای بدون جاه‌طلبی‌اش می‌کند. او در این اثر گویی دلتنگ اثری چون ۱۴۰۸ شده است. او سعی دارد صرفاً از این انتزاع و مالیخولیای ذهنی برای تزریق هیجان بیشتر به مخاطب استفاده کند و در این میان گذشته‌ی پدر جان را نیز تبدیل به ظنی دیگر برای قوت گرفتن این مالیخولیا می‌کند. اما مشکل آنجاست که دنیای ترسیم‌شده توسط این کارگردان توان گم شدن در دالان‌های تاریک ذهن یک فرد دچار مالیخولیا را ندارد و صرفاً از این امر برای سرگرمی اثرش بهره می‌برد. فیلم «اثر پرتابه‌ای» به راحتی هر چه تمام می‌توانست همچون اثر خانم دنی و آقای آجا و با تکیه بر بازی سولوی «کیسی افلک» اثری چند لایه و گمشده میان دالان‌های ذهن جان شود. اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و در نهایت با اثری مواجه می‌شویم که روی مسیری مستقیم به انتهای خود می‌رسد و در این میان نه شب‌پره‌ها و نور و نه زویی و نه گذشته‌ی تلخ جان قرار است مخاطب را میان خلأ ذهنی او رها کنند. #فیلم‌های_2024 #filmreview #movie #سینما #فیلم #whattowatch #cinema #slingshot2024review لینک حمایت از کانال: حامی باش:

https://hamibash.com/supportus/tippers

ما را در دیگر شبکه‌های اجتماعی هم دنبال کنید اینستاگرام:

https://www.instagram.com/onefilmonelife/

تلگرام:

https://t.me/OnefilmOnelife

توئیتر:

https://twitter.com/OnefilmOnelife

👍 7❤‍🔥 3👏 1
برای پیدا کردن امید
نام انگلیسی: Sing Sing نام فارسی: سینگ سینگ محصول: ۲۰۲۴ – ایالات متحده ژانر: درام رده‌ی سنی: ۱۲+ امتیاز: ۲ از ۴ مصطفی ملکی
درام‌هایی که درون زندان‌ها روایت می‌شوند جایگاه ویژه‌ای در سینما دارند و ژانرهای مختلف با توجه به کلیشه‌های‌اشان روایت‌گر رخدادهای درون زندان هستند. اما زمانی که قرار است از طریق یک درام وارد دنیای زندانی‌ها شویم، گویی لاجرم باید از آستانه‌ی تحمل، روزنه‌های امید، تلاش برای زنده نگاه داشتن احساسات و در نهایت همگونی با محیط را طلب کنیم. آقای «گرگ کودار» در اثر جدید خود قرار است از طریق یک بازیگر ستاره و انبوهی از نابازیگرانی که خودشان طعم حصر را در مرکز بازپروری سینگ سینگ چشیده‌اند، مخاطب را مهمان روایتی ساده کند. تنها بازیگر این اثر «کولمن دومینگو»یی است که طی این سال‌ها کم اثر خوب بازی نکرده است. حال او در نقش «دیواین جی» در میان بازیگرانی که خودشان را بازی می‌کنند بخشی از زیست این محصوران را در سینگ سینگ به مخاطب ارائه می‌دهد. کارگردان از همان ابتدا سعی دارد مرزی باریک اما هویدا و مملو از نور را بین دیوارهای زندان و محیط بیرون ایجاد کند. به همین سبب است که در جای‌جای روایت با نماهای لایی مواجه هستیم که گاه از زاویه‌دید زندانیان دنیای بیرون را تصویر می‌کند و گاه از بیرون زندان ساختمان این مرکز و دیوارهای آن را مقابل چشم قرار می‌دهد. این نماهای لایی و پر از نور در همه‌جای روایت خودنمایی می‌کنند تا مخاطب عطش دیواین جی را برای رهایی از آن حصارها به خوبی درک کند. در این زندان دیواین جی به‌همراه عده‌ای دیگر از زندانیان گروه نمایشی تشکیل داده‌اند و هر شش ماه یک‌بار به‌سراغ یک نمایش‌نامه‌ی جدید می‌روند. روایت هم با انتهای یکی از این نمایش‌ها آغاز می‌شود که اتفاقاً اثری از شکسپیر است. کارگردان از همان ابتدا نشان می‌دهد که قرار است اثری را مقابل چشم مخاطب قرار دهد که لحظه‌ی دراماتیک خاصی ندارد و صرفاً اثری خواهد بود که مردمان با تماشای آن به چنین بنیادهایی درون زندان‌ها کمک مالی کنند. این فعالیت‌ها به خودی خودی بد نیست و چه بسا باعث نشر فرهنگی نیز می‌شوند. اما ما با سینما سر و کار داریم. به همین سبب است که داستان آقای کودار به دو بخش تقسیم می‌شود. روایت او در بخش اول کاملاً مخاطب را درگیر قصه‌ای سینمایی می‌کند و اتفاقاً دوربین روی دست بهترین انتخاب برای تصویر کردن شرایط ناپایدار روحی افراد حاضر در قاب است. در این بخش آن کشمکش درونی کاراکتر «دیواین ای» برای پیوستن به این گروه را به خوبی درک می‌کنیم و اینکه حضور این کاراکتر است که باعث می‌شود دیواین جی بار دیگر از خود بپرسد این همه انرژی و فعالیت او آیا واقعاً برای دیگران است یا فرار خود از دنیای دردناک زندان. آقای کودار در بخش اول مخاطب را در برابر آن سادگی عریان و این پیچیدگی نهان قرار می‌دهد و اتفاقاً اوج این بخش هم‌ذات‌پنداری زیبای دیواین ای با کاراکتر هملت است؛‌ او که واقعاً نمی‌داند برای دنیای بیرون از زندان چه خواهد کرد و این پوچی همه‌ی وجودش را گرفته است. او دیگر نه امید دارد و نه ناامید است و صرفاً می‌زید تا به فکر فردایی دیگر نباشد. اما زمانی که دیواین جی از پشت آن حصار فلزی دنیای بیرون و نور تابیده روی آن را برای او تصویر می‌کند، گویی دیواین ای بار دیگر امید را مشاهده می‌کند. اما مشکل در بخش دوم است. در این بخش کاراکتر مایک درون زندان می‌میرد و کارگردان حتی برش‌های زمانی مناسبی را در اختیار مخاطب قرار نمی‌دهد. در این بخش گویی با تکه‌هایی تبلیغاتی مواجه هستیم که با عجله در کنار یکدیگر تدوین شده‌اند تا مخاطب را مجاب به نگاهی مثبت به شرایط فرهنگی درون زندان کند؛ یکی از هزاران ویدیوهای تبلیغاتی فعالان حوزه‌های مختلف برای دریافت کمک‌های مالی از سوی مخاطب. بخش دوم عملاً همه‌ی آن زیبایی بخش اول را از بین می‌برد. در نهایت می‌توان گفت با اثری مواجه هستیم که به‌راحتی می‌توان از آن لذت برد و هم‌زمان از ناامید شد. #فیلم‌های_2024 |@OnefilmOnelife|
إظهار الكل...

❤‍🔥 5 2🆒 1
روایتی که زیبا آغاز شد و احمقانه پایان یافت
نام اصلی: Família نام فارسی: خانواده محصول: ۲۰۲۳ - ژاپن ژانر: درام دره‌ی سنی: ۱۴+ امتیاز: ۱ از ۴ سارا
«سیجی» بعد از مدت‌ها انتظار دیدار پسر و تازه‌عروس‌اش را می‌کشد. حضور «مانابو» و «نادیا» در خانه بعد از سال‌ها عزلت و گوشه‌نشینی و ساختن کوزه‌ها و ظروف سفالی امید تازه‌ای به زندگی این مرد میانسال یا حتی پیر می‌دهد. سیجی سال‌هاست با سفالگری امرار معاش می‌کند و عاشق این کار است، اما زمانی که مانابو از تصمیم‌اش برای زندگی در اینجا می‌گوید نمی‌پذیرد. در همین میان حضور جوانی مهاجر و برزیلی که سرورویی خونین دارد در خانه‌ی سیجی سرنوشتی متفاوت را در برابر او و خانواده‌اش قرار می‌دهد. سینما جادوی عجیبی دارد. گاه روایت‌هایی را در برابر مخاطب‌اش قرار می‌دهد که از همان ابتدا باعث ایجاد لبخند در چهره‌اش می‌شود. آقای ناروشیما روایت فیلم خود را دقیقا به گونه‌ای آغاز می‌کند که مخاطب از همان ابتدا حضور شادی و لبخند را بر چهره‌ی خود احساس می‌کند. مردی آرام که با سکوتی دلنشین در برابر میز سفالگری‌اش نشسته و بدون هیچ احساس خاصی و در آرامش کامل در حال ساختن ظرفی ساده و عادی است. سپس این مرد در کنار پسر و همسر پسرش و البته دوستانی که دارد رابطه‌ای صادقانه و زیبا را در برابر دیدگان مخاطبان‌اش قرار می‌دهد. آقای ناروشیما تا نیمه‌ی روایت خود آنقدر زیبا شخصیت‌های‌اش را تصویر می‌کند و به شرح زندگی آنها می‌پردازد که مخاطب بدون هیچ انتظاری در برابر سکانس‌های ساده‌ی آن می‌نشیند و از روابط این شخصیت‌ها و زندگی‌ای که در حال گذراندن آن هستند لذت می‌برد. اما انگار این سادگی را این کارگردان متوسط دوست ندارد. «ایزورو ناروشیما» از سال ۲۰۰۴ در حال ساخت فیلم است و تاکنون بیش از پانزده فیلم را منتشر کرده است. اما با نیم‌نگاهی به تمام فیلم‌هایی که کارگردانی کرده متوجه خواهیم شد که هیچ‌یک از فیلم‌های او توانایی ماندگار شدن در مسیر سینما را ندارند. او در سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ هم فیلم‌هایی را روی پرده برده بود، اما این فیلم‌ها آنقدر از حد متوسط هم پایین‌تر بودند که دلیلی برای نوشتن مرور آنها در کانال ندیدیم. تنها دلیلی که باعث رغبت ما برای دیدن و نوشتن فیلم «خانواده» شد حضور آقای «کوجی یاکوشو» بود. بازیگری که سال‌هاست در سینمای ژاپن خوش درخشیده و می‌تواند دلیل محکمی برای خوب بودن یک فیلم باشد. او آنقدر بازیگر خوبی است که تمام بار این فیلم را هم به دوش می‌کشد و اگر او نبود این فیلم حتی همان یک نمره را هم نمی‌توانست داشته باشد. حضور آقای یاکوشو باعث شده نیمه‌ی ابتدایی روایت بسیار واقعی دیده شود و روابط میان شخصیت‌ها حسی لذت‌بخش را به مخاطب القا کند. اما آقای ناروشیما در نیمه‌ی دوم روایت خود مسیری رو به سقوط را برای فیلم‌اش انتخاب کرده است. او هر کاری انجام می‌دهد تا با سرنوشت کاراکترهای‌اش بازی کند و آنها را به راهی که خودش می‌خواهد به اجبار وارد کند. او حاضر است به دلایلی مضحک کاراکترهای‌اش را زخمی کند و حتی بکشد تا پایان‌ روایت خارق‌العاده و خاص دیده شود. او حتی حاضر نمی‌شود پسر را در یک تصاوف ساده بکشد و او را در یک گروگانگیری عجیب به سوی مرگ می‌برد تا شاید مخاطب بیشتر جذب روایت‌اش شود. کاراکترهای برزیلی داستان خود را هم به سادگی از میان می‌برد و در انتها هم با حماقت تمام همه‌چیز را پایان می‌بخشد. #فیلم‌های_2023 | @OnefilmOnelife |
إظهار الكل...

❤‍🔥 7 1😍 1💔 1
08:15
Video unavailableShow in Telegram
فیلم کوتاه: The Portrait | 1915 | Ladislas Starevich فیلم روسی «پرتره» فیلمی ترسناک و چهل‌وپنج دقیقه‌ای‌ست که تنها هشت دقیقه‌ی آن موجود است. این فیلم کوتاه داستان مردی را روایت می‌کند که پرتره پیرمردی را به دیوار خانه‌اش آویزان می‌کند و اتفاقات عجیب شروع به رخ دادن می‌کنند. #فیلم_کوتاه | @onefilmonelife |
إظهار الكل...
Untitled.mp464.50 MB
❤‍🔥 7🎅 1💊 1
Photo unavailableShow in Telegram
از دور لبخند او چقدر شبیه من است آه، ای شباهت دور ای چشم‌های مغرور بگذار در خیال تو باشم بگذار… بگذریم...
فیلم: Casablanca | 1942 | Michael Curtiz شعر: قیصر امین‌پور #شات_شعر | @OnefilmOnelife |
إظهار الكل...
8❤‍🔥 2 1😍 1
قصه‌ی خاک‌خورده‌ای که جان گرفت
نام انگلیسی: The Vourdalak نام فارسی: خانواده‌ی ووردالاک محصول: ۲۰۲۳ – فرانسه ژانر: دلهره رده‌ی سنی: ۱۴+ امتیاز: ۳ از ۴ مصطفی ملکی
ژانر دلهره از همان ابتدایی که در سینما خودی نشان داد وابسته به ادبیات کلاسیک و در نهایت ادبیات قرن نوزدهمی بوده است. در میان تمام کاراکترهای کلیشه‌ی این ژانر شاهد هستیم که ادبیات نقش پررنگی در شکل‌گیری آن‌ها داشته است؛ از کنت دراکولا تا گرگینه‌ها. حال آقای «آدرین بو» در اولین اثر بلند سینمایی خود به‌سراغ داستانی تقریباً فراموش‌شده از «الکسی تولستوی» رفته است. تولستوی این داستان را طی سفری به فرانسه و در قرن نوزدهم نگاشته است. او در این اثر از برابرنهادی که ریشه‌ی اسلواک داشت بهره برد تا روی دیگری از روایت‌های حول خون‌آشام‌ها و گرگینه‌ها را در تلفیقی زیبا ارائه دهد. از این داستان در طول دورانی که ژانر دلهره همچنان در حال آزمون و خطا بود اقتباس سینمایی شد؛ از فیلم «سه چهره‌‌ی ترس» اثر ماریو براوو تا «شب شیاطین». روایت آقای بو سومین اثری است که پس از نزدیک به پنج دهه وارد این داستان و کاراکترهای‌اش می‌شود. تولستوی این اثر را در باب یک دیپلمات فرانسوی نوشته است که به‌سبب از دست رفتن اسب و همراهان‌اش به خانه‌ای روستایی که متعلق به پیرمردی با نام «گورشا» است می‌رسد و از او طلب اسب می‌کند. اما گورشا در خانه نیست و خانواده‌اش به سردی از این مرد پذیرایی می‌کنند. پیرمرد قبل از رفتن به خانواده گفته که اگر پس از ۱۰ روز به خانه بازنگشت، یعنی مرگ او را فراخوانده. اما اگر حتی لحظه‌ای دیرتر از موعد مقرر رسید، او دیگر پدر آن‌ها نیست و صرفاً یک ووردالاک نفرین‌شده است که باید با یک چوب تیز قلب او را نشانه بگیرند. آقای بو در ساختار اصلی روایت سعی دارد از متن داستان بهره ببرد و در این میان در شخصیت‌پردازی‌های روایت خود تغییراتی را اعمال کند. او فیلم را با دوربین سوپر ۱۶میلیمتری فیلمبرداری کرده است و همین باعث شده تا روایت همچون داستان زنده در عمارتی مشرف به جنگل مخاطب را درگیر دلهره‌ای کاملاً کلاسیک کند. در این فیلم با داستانی کاملاً کلاسیک مواجه هستیم که کارگردان سعی دارد از طریق برخی شخصیت‌ها مخاطب را درگیر مایل به‌‌زعم خود مهم امروزی کند. اینکه آقای بو چه در ذهن داشته که به‌طور مثال کاراکتر «پیوتر» را تبدیل به یک مرد تراجنسیتی کند به دیدگاه و جهان‌بینی او باز می‌گردد. شاید این مسئله در فیلم نقطه‌ضعفی به‌حساب نیاید، اما با رویکرد یک دهه‌‌‌ی اخیر در سینمای فرانسه و افراطی‌گری در این باب ممکن است چنین انتخابی برای مورد توجه قرار گرفتن توسط منتقدان باشد. در هر حال این فیلم آن‌قدر داستان ساختارمندی دارد که چنین شیطنت‌های نابجایی از سیال بودن آن چیزی کم نکند. ذکاوت آقای بو در این اثر به پایان‌بندی کاملاً سینمایی‌اش باز می‌گردد. آنچه در داستان تولستوی می‌خوانیم یک پایان‌بندی کاملاً کلاسیک و در نهایت رهایی است. آقای بو با کمی پیچش روایی سعی کرده این پایان‌بندی کلاسیک را تبدیل به تعلیقی متناسب با روایت‌های دلهره کند. این فیلم اثری تجربی نیست، اما با همان تکنیک‌ها به مخاطب خود روایتی کاملاً روان و بدون پیچیدگی ارائه می‌دهد. آقای بو در فیلم اول خود سعی دارد مخاطب را بار دیگر درگیر یکی از داستان‌های جذاب و برگرفته کاراکترهای فولکلور حاشیه‌ی بالکان کند؛ داستانی که بار دیگر می‌تواند در سینمای جریان اصلی نیز خودی نشان دهد و برخی کلیشه‌ها را در ژانر دلهره دچار وسعت کند. #فیلم‌های_2023 |@OnefilmOnelife|
إظهار الكل...

👍 6❤‍🔥 4 3
Photo unavailableShow in Telegram
دن ویتو کرلئونه طی رخدادهایی که او و خانواده‌اش را درگیر می‌کند، تصمیم می‌گیرد ریاست خانواده‌ی مافیایی خود را به جوان‌ترین پسرش، مایکل، بسپارد. اما این تصمیم عواقبی دارد که مایکل را به‌سوی مسیری جدید سوق می‌دهد...
دانلود هر سه قسمت در گروه #سینمای_کشورها #جنبش_سینمایی #تخس‌های_هالیوود | @OnefilmOnelife |
إظهار الكل...
🔥 7❤‍🔥 3👍 3
▪️▫️▪️▫️ نقد فیلم‌های روز سینمای جهان در کانال یوتوب یک فیلم، یک زندگی: https://youtu.be/1GV5TgeZZLQ ما را به دوستان خود معرفی کنید... #Youtube
إظهار الكل...
نقد فیلم نابهنگام | Out of Season 2024

کارگردانی که تعادل را می‌شناسد نام انگلیسی: Out of Season نام فارسی: نابهنگام (البته این اصطلاح در کل به معنای فصلی است که میوه‌ای نوبرانه می‌شود، هتل‌ها به‌سبب نبود مسافر خلوت هستند و در کل فصلی که اتفاق معمول خود را در بر ندارد) محصول: ۲۰۲۴ – فرانسه ژانر: درام، عاشقانه رده‌ی سنی: ۱۵+ امتیاز: ۳ از ۴ مصطفی ملکی در مرور فیلم «دنیای دیگر» اشاره کردیم که آقای «استفان بریزه» چگونه دنیایی کاراکتر خود را که در حال فروپاشی بود تبدیل به یک اثر سینمایی کرد، اما در میانه‌ی راه اسیر شعارها و دیالوگ‌های اتوکشیده شد. حال او در جدیدترین اثر خود سعی دارد عاشقانه‌ای از دست رفته را در نابهنگام‌ترین لحظات زندگی دو کاراکتر اصلی دچار ریتم کند. اما این اتفاق خواهد افتاد؟ روایت او از همان ابتدا این ریتم ناکوک را اجرا می‌کند. دوربین با زاویه‌‌دید پرنده در حال نمایش گذر یک خودرو از جاده‌ای میان یک دشت است و موسیقی ملایمی نیز در حل پخش شدن است. زمانی که در تیتراژ نام دو بازیگر اصلی فیلم که نقش کاراکترهای «لوران» و «آلیس» را بازی می‌کنند روی صفحه می‌آید، موسیقی گویی دچار برشی نابهنگام می‌شود و دوباره با آمدت تصویر از سر گرفته می‌شود. این سکته‌های سکوت میان این موسیقی ملایم خلاصه‌ای از آن چیزی است که کارگردان سعی دارد در زندگی آلیس و لوران ایجاد کند. اما خود روایت؛ لوران بازیگری به‌ظاهر شناخته شده است که برای کمی تمدد اعصاب و دوری از شلوغی‌های پایتخت به هتلی لوکس در شهری ساحلی آمده است. اما همیت آرامش خود بهانه‌ای برای فرار از بازی در یک تئاتر بزرگ است. لوران به اینجا فرار کرده تا آب‌ها از آسیاب بیفتند. آقای بریزه به‌هیچ‌عنوان سعی ندارد روایت خود را مانند اثر قبلی دچار آن انتزاع فرار ذهنی کاراکتر اصلی کند و در نتیجه همه‌ی تمرکز خود را روی داستانی گذاشته که در حال روایت آن است. به همین سبب است که سکانس‌های ابتدایی ورود لوران به این هتل با موقعیت‌های کمدی بدون دیالوگ و برآمده از تناقض مواجه می‌شویم. آقای بریزه اما همچنان به مخاطب اجازه می‌دهد در این دنیای آشفته‌ی لوران سیر کند و قرار نیست به‌یک‌باره روایت را تبدیل به دو پاره کند. مخاطب در طول این سکانس‌ها به این خلوت پر از تناقض لوران عادت می‌کند که ورود آلیس نه در یکی از نقاط اوج بلکه در روتین زندگی تعطیلاتی لوران رخ می‌دهد. زمانی که آقای بریزه روایت را دچار روی دیگری می‌کند، گویی ذهن مخاطب نیز آماده‌ی ورود آلیس است. اما این آمدن نه در آن لحظه‌ای است که روایت را دچار نوعی واپاشی کند و همه‌چیز بر اثر برخورد دو عشاق پس از ۱۶ سال تغییر کند. در عوض با دو فرد مواجه هستیم که هر کدام زندگی‌های خود را دارند و قرار هم نیست دست از این زندگی بکشند. اما گویی آلیس و لوران یک خداحافظی بدون ریتم را به یکدیگر بدهکار هستند و همین قرار است روایت را در پرده‌ی دپم و سوم خود پیش ببرد. آقای بریزه در فصلی سرد سعی دارد آغوش گرم این دو را بار دیگر روی یکدیگر باز کند تا آن گره یا آن عقده‌ی ۱۶ سال پیش که در آلیس حس ناکافی بودن و در لوران حس یک ترسو را ایجاد کرده پاک کند. ساختار ساده و در عین حال بازی زیبای آقای بریزه با سکته‌های موسیقی در میان سکوت و در عین حال بازی منحصربه‌فرد آلبا رورواکر و گیوم کنه باعث شده تا این عاشقانه‌‌ی از جنس بدرود مخاطب را به فراسوی احساس ببرد. آقای بریزه در این اثر نوعی تعادل را نسبت به نقاط ضعف اثر قبلی خود و در کل نوعی اعتراض خاموش را به جامعه‌ی روشنفکری سینمای فرانسه نیز ایجاد کرده است. او در یک نقطه از روایت سیاست‌های حاکم بر جشنواره‌هایی چون سزار را مورد استهزاء قرار می‌دهد و در جایی دیگر آن سیستم موجود در نگرش اروپای غربی و آمریکای شمالی را نسبت به جامعه‌‌ی سیاه‌پوستان مبنی بر دوباره‌نویسی بسیاری از حکایات و افسانه‌ها به باد تمسخر و انتقاد می‌گیرد. این نگاه منعطف کارگردان فرانسوی است که باعث می‌شود مخاطب به دنیاهایی که او می‌سازد اعتماد کند و در عین حال راه انتقاد به این دنیاها نیز باز است و گویی خود کارگردان آن را به‌خوبی درک می‌کند. #فیلم‌های_2024 #filmreview #movie #سینما #فیلم #film #whattowatch #cinema #outofseason2024review لینک حمایت از کانال: حامی باش:

https://hamibash.com/supportus/tippers

ما را در دیگر شبکه‌های اجتماعی هم دنبال کنید اینستاگرام:

https://www.instagram.com/onefilmonelife/

تلگرام:

https://t.me/OnefilmOnelife

توئیتر:

https://twitter.com/OnefilmOnelife

❤‍🔥 10🌚 1🆒 1
کارگردانی که جاه‌طلبی ندارد
نام انگلیسی: Slingshot نام فارسی: اثر پرتابه‌ای محصول: ۲۰۲۴ – ایالات متحده ژانر: هیجان‌انگیز، علمی-تخیلی رده‌ی سنی: ۱۴+ امتیاز: ۲ از ۴ مصطفی ملکی
«یان مایکل هوفستروم» از همان زمانی که در سوئد مشغول ساخت آثار سینمایی بود هم جاه‌طلبی نداشت. پس از ورود به هالیوود و همکاری با استودیوهای مختلف صرفاً ستاره‌های بازیگر در آثارش تغییر می‌کردند. به‌طور مثال شاید تنها فیلمی که او از قریحه‌ی خوبی استفاده کرد و اثر خلق‌‌شده توسط او توانست جایگاهی در تاریخ سینما پیدا کند، ساخت فیلم «۱۴۰۸» بود که در ژانر دلهره و عبور از اکستریم‌های هالیوودی در زمان درست اکران شد. پس از آن آقای هوفستروم نتوانست به روایتی دلخواه در ژانر اکشن و هیجان‌انگیز برسد و حتی در برخی موارد آثارش نزدیک به فیلم‌های سینمای گروه ب می‌شدند. طی یک سال اخیر دو اثر از این کارگردان سوئدی‌الاصل روی پرده رفته است که ابتدا به اثر او در سینمای هالیوود خواهیم پرداخت. اگر فیلم‌های «زندگی والا» از کلر دنی و «اکسیژن» از الکساندر آجا را مشاهده کرده باشید، در همان سکانس‌های ابتدایی این اثر گویی وارد دنیاهای خلق‌شده توسط خانم دنی و آقای آجا خواهید شد. آقای هوفستروم از همان ابتدا اعتراف می‌کند که در حال ترسیم دنیایی انتزاعی در ذهن یک فضانورد است. او ما را در لحظه‌ای وارد زندگی و سفر فضایی کاراکتر «جان» می‌کند که ۹ ماه و یک روز از حضورش در سفینه‌ی اودیسه می‌گذرد. او به‌همراه دو همکار دیگرش با نام‌های «کاپیتان فرنکس» و «نش» به‌سوی قمر تایتان در حرکت هستند. آقای هوفستروم سعی دارد با صدای بلند آن خواب مصنوعی ۹۰روزه‌ای را که در طول این سفر دو ساله و از طریق تزریق به جان و دیگران تحمیل می‌شود تبدیل به موتیفی معنادار و حتی بخشی از درون‌مایه‌ی اصلی کند. اثرات این خواب مصنوعی گویی فراموشی لحظه‌ای، سرگیجه، تهوع و کمی اضطراب است. روایت از همان ابتدا مخاطب را درگیر این آثار جانبی می‌کند و به سبب آن است که دنیای جان تبدیل به ملغمه‌ای از واقعیت و انتزاع می‌شود. کارگردان زندگی او و زویی را همچون فلش‌بکی در میان این انتزاع برای مخاطب تصویر می‌کند تا از این طریق گذشته و حال این کاراکتر ترسیم شود. اما روایت در نیمه‌ی دوم خود وارد همان مسیری می‌شود که آقای هوفستروم در نظر داشته است. مخاطب پس از آن و در پرده‌ی سوم دچار این دوگانگی می‌شود که آیا همه‌ی آن چیزهایی که جان می‌بیند واقعیت دارد یا صرفاً با انتزاعی تصنعی که ساخته‌ی ذهن اوست مواجه هستیم و مالیخولیای حاصل از خواب مصنوعی همه‌ی ذهن اورا درگیر کرده است. آیا نش همان روی ضعیف جان است و کاپیتان فرنکس آن روی فرمانبردار و خشک و پایبند به مأموریت است؟‌ پس از نقصی که در سفینه ایجاد می‌شود این ظن در ذهن مخاطب شدیدتر می‌شود و آقای هوفستروم سعی می‌کند بیشتر و بیشتر روی آن متمرکز شود. آقای هوفستروم اما در این اثر خود را وابسته به همان دنیای بدون جاه‌طلبی‌اش می‌کند. او در این اثر گویی دلتنگ اثری چون ۱۴۰۸ شده است. او سعی دارد صرفاً از این انتزاع و مالیخولیای ذهنی برای تزریق هیجان بیشتر به مخاطب استفاده کند و در این میان گذشته‌ی پدر جان را نیز تبدیل به ظنی دیگر برای قوت گرفتن این مالیخولیا می‌کند. اما مشکل آنجاست که دنیای ترسیم‌شده توسط این کارگردان توان گم شدن در دالان‌های تاریک ذهن یک فرد دچار مالیخولیا را ندارد و صرفاً از این امر برای سرگرمی اثرش بهره می‌برد. فیلم «اثر پرتابه‌ای» به راحتی هر چه تمام می‌توانست همچون اثر خانم دنی و آقای آجا و با تکیه بر بازی سولوی «کیسی افلک» اثری چند لایه و گمشده میان دالان‌های ذهن جان شود. اما این اتفاق رخ نمی‌دهد و در نهایت با اثری مواجه می‌شویم که روی مسیری مستقیم به انتهای خود می‌رسد و در این میان نه شب‌پره‌ها و نور و نه زویی و نه گذشته‌ی تلخ جان قرار است مخاطب را میان خلأ ذهنی او رها کنند. #فیلم‌های_2024 |@OnefilmOnelife|
إظهار الكل...

👍 7❤‍🔥 4🌚 2 1
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.