cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

­­­­­­

شبِ همه ی ما یکی بود، اما تاریکی هایمان فرق داشت. http://t.me/HidenChat_Bot?start=5900416090

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
6 558
المشتركون
-124 ساعات
-447 أيام
-14730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from ­­­­­­
کدام پل، کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه نمی‌رسد؟
إظهار الكل...
🍓 18💋 2
Repost from ­­­­­­
پشت یک میز خزیدیم که بازی بکنیم رو به رو بودنِ با عشق جگر می‌خواهد این قمار عاقبتش جانِ مرا می‌بازد با تو سرشاخ شدن دستِ قَدَر می‌خواهد زنده‌ام، هر چه زدی تیغه به شریان نرسید خیز بردار ببینم‌ خطری هم داری؟ زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم عشق من، اَره‌ی تَن‌تیزتری هم داری؟
إظهار الكل...
🍓 27
Repost from ­­­­­­
بخوان که زن، وطن است.
إظهار الكل...
🍓 34💋 3
Repost from ­­­­­­
—با تصوراتم فرق می‌کنی جونگکوک‌شی. هیچوقت فکر نمی‌کردم انقدر مهربـون باشی. -اشتباه نکن کیم، من مهربون نیستم. فقط تـورو دوست دارم.
إظهار الكل...
🍓 26💋 1
Repost from ­­­­­­
ای‌کاش این شهر خراب میشد، کاش تمام ایستگاه های مترو خراب میشد، کاش هیچ پیاده روی سالمی توی این شهر نمی‌موند، حالا که تو برنمی‌گردی، ای‌کاش تمام این شهر خراب بشه نمیدونم، زلزله بیاد، بهمون حمله کنن سیل بیاد زمین دهن باز کنه، اما این شهر خراب بشه.
إظهار الكل...
🍓 19💋 1
Repost from ­­­­­­
-هیچوقت نگفتي، چیشد که فراموشش کردي؟ —دیوونه‌ای؟ من هیچوقت نگفتم فراموشش کردم، چون هیچوقت نتونستم فراموشش کنم. هیچکس " اولیـن عشقشـو " فراموش نمی‌کنه پسر. اما من از ی جایی به بعد یاد گرفتم که دیگه راجبش حرفی نزنم، یاد گرفتم توو رویاهام باهاش زندگی کنم، یاد گرفتم اسمش که میاد ی نفس عمیق بکشم و قلبمو آروم کنم، یاد گرفتم ی سایه باشم، سایه‌ای که از دور بهش نگاه می‌کنه، بهش نزدیکِ اما دوره.
إظهار الكل...
🍓 16💋 2
Repost from ­­­­­­
اولین نامه، عزیزترین عزیز من. ای‌کاش هیچوقت از زمین بازی جدا نمی‌شدم. روی نیمکت نمی‌نشستم و تو را ملاقات نمی‌کردم. من نمی‌دانستم که آن مکالمه ی کوتاه و آن نگاه شیرین مرا می‌کشد به بیماری، نمی‌دانستم دل می‌بندم به خنده‌های ریز تو، فکر نمی‌کردم که دل ببندم به پسری که در جمعی شلوغ گوشه‌ای می‌نشست و برای خودش آهنگی پخش میکرد. در واقع حتی نمی‌دانستم که آن روز قرار است با تو ملاقات کنم، من فقط خسته بودم و تنها. پس نشستم و تو آنجا بودی، درست کنار من. چرا آن روز کنار تو خالی بود؟ چرا آنجا نشسته بودی؟ اصلا چرا من خسته شدم و به سمت آن نیمکت چوبی و قدیمی آمدم؟ چرا باهم همکلام شدیم؟ نمیدانم، اما فکر میکردم هرگز نمی‌روی. خیال میکردم حالا که من و تو همدیگر را اتفاقی ملاقات کردیم هیچ چیز میانمان فاصله‌ نخواهد انداخت، اما حالا تو نیستی و انگار که از همان لحظه ی اول اشتباه فکر میکردم.
إظهار الكل...
🍓 12💋 3
Repost from Осень
Photo unavailableShow in Telegram
_من تو رو به اندازه‌ی دردو غمم دوست دارم. +چرا درد و غمت؟ _چون درد و غم تنها چیزیه که هیچوقت تموم نمی‌شه.
إظهار الكل...
داره ترسناك ميشه اين خاطره هام ي روز پاك ميشه.
إظهار الكل...
🍓 35💋 8
الكل بدون تو آب است آب با تو شراب همين باران هاى با تو آتش میزند مرا.
إظهار الكل...
💋 26🍓 7
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.