cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آوای‌فریـ🥀ـاد

نویسنده: سنیا

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
11 325
المشتركون
-1624 ساعات
-1797 أيام
-73430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
-سینه هات مال خودتن...؟! دخترک با خجالت گفت: بله اقا...! مرد چشمانش برق زد و دستش روی بلوری های زنش کشید. -اخه تو نیم وجبی رو چه به همچین سینه های درشتی...؟! به مادرت رفتی...؟! دخترک سر به زیر شد. -نه اقا فقط من توی خونوادمون همچین سینه هایی دارم... جشمان مرد برق زد و دست روی سینت های لخت دخترک کشید و نوکش رو گرفت و کشید. -خوش به حال من... می دونستی ما مردا سینه های بزرگ دوست داریم...؟! -نه اقا...!!! مرد هر دوسینه دخترک را توی دستان بزرگ گرفت و بی هوا فشرد که جیغ دخترک هوا رفت... -جووون چه خوش دستن این لامصبا...! پس اول با سینه هات ارضام کن....! سپس زیپ شلوارش رو پایین کشید و کلفت سیخ شده اش رو توی دستش گرفت و لای سینه هایش.... https://t.me/+SUKKMEGHkT0xZmU8 تمام‌ابشو‌میپاچه‌تو‌صورتش💦💦🔞
إظهار الكل...
Repost from N/a
-سینه هات مال خودتن...؟! دخترک با خجالت گفت: بله اقا...! مرد چشمانش برق زد و دستش روی بلوری های زنش کشید. -اخه تو نیم وجبی رو چه به همچین سینه های درشتی...؟! به مادرت رفتی...؟! دخترک سر به زیر شد. -نه اقا فقط من توی خونوادمون همچین سینه هایی دارم... جشمان مرد برق زد و دست روی سینت های لخت دخترک کشید و نوکش رو گرفت و کشید. -خوش به حال من... می دونستی ما مردا سینه های بزرگ دوست داریم...؟! -نه اقا...!!! مرد هر دوسینه دخترک را توی دستان بزرگ گرفت و بی هوا فشرد که جیغ دخترک هوا رفت... -جووون چه خوش دستن این لامصبا...! پس اول با سینه هات ارضام کن....! سپس زیپ شلوارش رو پایین کشید و کلفت سیخ شده اش رو توی دستش گرفت و لای سینه هایش.... https://t.me/+SUKKMEGHkT0xZmU8 تمام‌ابشو‌میپاچه‌تو‌صورتش💦💦🔞
إظهار الكل...
Repost from N/a
-سینه هات مال خودتن...؟! دخترک با خجالت گفت: بله اقا...! مرد چشمانش برق زد و دستش روی بلوری های زنش کشید. -اخه تو نیم وجبی رو چه به همچین سینه های درشتی...؟! به مادرت رفتی...؟! دخترک سر به زیر شد. -نه اقا فقط من توی خونوادمون همچین سینه هایی دارم... جشمان مرد برق زد و دست روی سینت های لخت دخترک کشید و نوکش رو گرفت و کشید. -خوش به حال من... می دونستی ما مردا سینه های بزرگ دوست داریم...؟! -نه اقا...!!! مرد هر دوسینه دخترک را توی دستان بزرگ گرفت و بی هوا فشرد که جیغ دخترک هوا رفت... -جووون چه خوش دستن این لامصبا...! پس اول با سینه هات ارضام کن....! سپس زیپ شلوارش رو پایین کشید و کلفت سیخ شده اش رو توی دستش گرفت و لای سینه هایش.... https://t.me/+SUKKMEGHkT0xZmU8 تمام‌ابشو‌میپاچه‌تو‌صورتش💦💦🔞
إظهار الكل...
Repost from N/a
- این وقت شب اومدی تو تخت یه پسر مجرد، نمی‌ترسی؟ متعجب نگاش کردم. - چرا بترسم آقا جاوید؟ بازوش و روی پام گذاشت. - نمی‌گی شیطون میره تو جلدش؟ خندیدم و سریع بلند شدم، اما دستم و کشید. - آخ! روی سینه لختش که افتادم، محکم کمرم و گرفت. - هنوز زوده برای آخ و اوخ کردن کوچولو... متعجب بودم که لبم بین لبای داغش کشید و...💦❌ https://t.me/+kULTo_DBq3owZWM0 دختره رفته تو تخت کراشش باهاش حرف بزنه، اما نمی‌دونه پسره مسته و...😂🔞🔥
إظهار الكل...
Repost from N/a
- این وقت شب اومدی تو تخت یه پسر مجرد، نمی‌ترسی؟ متعجب نگاش کردم. - چرا بترسم آقا جاوید؟ بازوش و روی پام گذاشت. - نمی‌گی شیطون میره تو جلدش؟ خندیدم و سریع بلند شدم، اما دستم و کشید. - آخ! روی سینه لختش که افتادم، محکم کمرم و گرفت. - هنوز زوده برای آخ و اوخ کردن کوچولو... متعجب بودم که لبم بین لبای داغش کشید و...💦❌ https://t.me/+kULTo_DBq3owZWM0 دختره رفته تو تخت کراشش باهاش حرف بزنه، اما نمی‌دونه پسره مسته و...😂🔞🔥
إظهار الكل...
Repost from N/a
#پارت۲۶ - سینه هات و بپوشون، گنده شدن به چشم میان! در ماشین را باز کرد و به زور سوارم کرد. - اون شال بی‌صاب و بکش پایین تا با زبون خودم ادبت نکردم بچه! پوزخند زدم و یقه هم را بیشتر باز کردم. - سینه‌ی خودمه، دوس دارم بکنم تو چش همه! چرا تو میسوزی؟ دوس دختر خودت که باز تر لباس پوشیده! دیدم رگهای گردنش متورم شد و با خشم روم خم شد. - کاری می‌کنم نتونی این سینه های سفیدت و بکنی تو چش کسی توله سگِ نفهم! با تعجب نگاهش کردم که خم شد و با حس زبون داغش....💦❌ https://t.me/+kULTo_DBq3owZWM0
إظهار الكل...
دوست داشتن فقط تو کردن خلاصه نمیشه سعی کنین با مالیدن و لیسیدن هم ابراز علاقه کنید
إظهار الكل...
نگاه منتظرت وقتی دارم شلوارمو درمیارم
إظهار الكل...
#پارت۱۴۷ -امشب عین یه هرزه خوب لنگاتو وا می کنی و می ذاری خان کارشو کنه وگرنه خودم خلاصت می کنم! نامادری با حرص سینه شو تو مشتش فشار میده و بعد هلش میده تا به حجله ببرن و قبل از اومدن خان آماده‌اش کنن. به محض اینکه خان داخل سالن شد مادرش گفت: -پسرم محبوبه اینجاست هرموقع کارو تموم کردی میاد دستمال خونی رو می‌گیره. رسمه خان... باید دونفر شب حجله همراه عروس بیان پشت در بشینن...! -بیان بشینن که چی بشه مادر؟ صدای آه و ناله‌ی عروسمو به گوش چهارتا خاله خانباجی برسونن؟ همشون ترسیده از خشمش قدمی عقب رفتن. -پسرم تو خانی... یه ایل امشب منتظر دستمال سرخ عروستن! می‌خوان برات کِل بکشن... شادی کنن! -کسی حق نداره پشت اتاق من و عروسم گوش وایسه! غیرتش برنمی‌داشت کسیو به خلوتشون راه بده! هنوز به ورودی راهرو نرسیده بود که نادر صداش می زنه: -پسرم صبر کن...! چاقوی جیبی رو توی مشتش میذاره. -این چاقو رو تو جیبت نگه دار... اگه عروست باکره نبود خلاصش کن! از خشم سرخ می شه! عروسش باکره نباشه؟ -خان عمو! به حرمت موی سفیدت وانمود می کنم چیزی نشنیدم! می خواد بره‌که نادر بازوشو را می گیره: -اما این رسمه پسرم! زن من اینجا می مونه... جلوتر میاد تا فقط امیرمحتشم صداشو بشنوه: -می مونه اینجا و بعد دستمال سرخ رو برای سربلندی این خانواده می گیره و به بزرگای فامیل نشون می ده...! بعد مشتی که چاقوی ضامن دار را درونش با خشم می فشرد را بالا می گیرد و پچ می زند: - وگرنه... صبح علی الطلوع... داداشش می دونه چطور ناموسمونو تمیز کنه! با دست پسش میزنه: -تا وقتی اجازه ندادم کسی نزدیک اینجا نمی شه! با قدم های بلندی به اتاقی که برای حجله‌شان آماده کرده بودند، می رود... اتاقی که عروس ماه صورتش منتظرش بود... https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0 https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0 https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0 https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0 https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0 #براساس‌داستان‌واقعی❌
إظهار الكل...
#خونه_جنسی🔞 #Part_1 _اوممم تا حالا دوتا ددی منو جر نداده بودن اوممم اوووف ک.صم میخاااارهههه شیخ داشت از جلو جرم میداد و بابایی از پشت ک.صمو میمالید و صدای شلپ شلوپ میکرد و آب ک.صم تا رون هام کشیده شد از شدت شهوت پاهام میلرزید و باورم نمیشد دارم زیر بابایی و شیخ ک.ص و کو.نم‌ پاره میشه _اههههه رفیق دخترتو گاییدم چه ک.ص آبدار و تنگی داره جون میده شب همینجوری کی.رم تو ک.صشه تا صب بخوابم بابایی با لذت رفیقشو پشتم فرستاد و منو روی خودش نشوند و سیلی به سینه های درشتم کوبید که لرزید _من میخوام دخترمو از ک.ص بکنم تو از کو.ن بگادش تا به خودم بیام هردو همزمان از عقب و جلو واردم کردن از شدت درد و لذت جیغ کشیدم به معناب واقعی جر خوردم که بابایی سینه هامو تو مشتش چلوند و آه بلندی کشید _تا مامانش نیومده باید دوتا ددی هاش شیر سفید رنگ ک.صشو در بیارن نه رفیق؟ شیخ لبمو تو دهنش کشید و تلمبه هاشون همزمان شد و ناله بلندی کردم... دوتا ددی داشتن هم خیلی خوب بود. -وااای من تشنمههه لطفا بهم آب بدید بابایی جونمم شیخ پوزخندی زد و خودشو ازم بیرون کشید و زبونمو بیرون اوردم که کی.رشو به زبونم کوبید چشمامو با لذت بستم زبونمو همزمان با ک.ونم تکون دادم که بابایی با فشار آبشو روی زبون و تو حلقم ریخت.. اومیی کردم و با لذت خندیدم و بابایی بهش اشاره کرد با ک.صم روی دهنش بشینم تا بلند شدم و روی دهن بابایی نشستم که صدای در اومد و با وحشت به مامانم که لخت شد و جلو اومد... https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 سکس گروپ بین دختر و دوتا ددی که مامان دختره هم بهشون میپونده🙈🔞💦
إظهار الكل...
𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞

بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞

اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.