نیـلوفـر آلـپ...🪷
#آخر_این_ماه (فایل شده) #فریا (در حال فایل شده) #نیلوفر_آلپ (درحال تایپ📝) تمامی بنرها واقعی هستن❌🤌🏻 روند پارت گذاری:هرروز (به غیر از جمعه)⚡️ لینک گپ چت👇🏻 https://t.me/+2bDq7XWjhYJmM2Q0 پیج اینستاگرام👇🏻 https://instagram.com/mehrsar_nevesht77?utm_s
إظهار المزيد1 158
المشتركون
-324 ساعات
-207 أيام
-7930 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نینی شیر بده! من چه جوابی باید بهش میدادم کاوه؟
میخندد و از روی تنم بلند میشود. خیره به عضلات برهنهاش میشوم و او دستش را سمت سینههایم میکشاند.
- بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام!
نوازشهایش تنم را مور مور میکند. نالهی خفیفی میکشم و او پوست گردنم را به دندان میگیرد.
- آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت!
دستم به دور گردنش قفل میشود و او آرامآرام پیشروی میکند.
- دلم تنگه برات نیم وجبی، یه امشب بزار بینق و نوق و بیسر خر...
حرفش نصفه میماند. در اتاقمان بیاجازه باز میشود و آوا درحالی که چشمهای خوابآلودش را میمالد کودکانه و بیحال میگوید:
- نینی شیل میخواد مامانی!
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
ساعت 10 پاک
آرتمیس دختری که طی یه اتفاق غیر منتظره گیر یه باند خلافکار به نام نجوای خاموش می افته!! باندی که بویی از انسانیت نبردن و قتل کردن و شکنجه دادن آدما براشون تفریحه!
درست زمانی که فکر می کنه از شر اون باند خلاص شده ناگهان ورق بر می گرده چی میشه اگه رئیس باند نجوای خاموش از تو خوشش بیاد؟! مردی که همه فکر میکنن یه افسانه است! یه افسانه زنده! مرد جذاب و قدرتمندی که درست لحظه ای که چشمات با یه پارچه بسته است بیاد بالا سرت و سر انگشتاشو روی لبات بکشه و کنار گوشت پچ بزنه
_دیر کردی دختر بد! خیلی وقت بود منتظر بودم بیای پیشم پروانه کوچولو!
و عشقی غیر منتظره شعله ور میشه!!
https://t.me/+cUtXh-6oZyBhNGM0
10پاک
-دو ماهه پریود نشدی!واسه چی هوم؟
با ترس به شیخ نگاه کردم تموم بدنم یخ کرده بود اگه می فهمید ازش حاملم بچمو زنده نمیذاشت...
-من...منپریودم...همین دیروز پریود شدم...
نگاه مشکوکی بهم انداخت...جلو اومد و نفس داغشو کنار گردنم خالی کرد...
-دختر کوچولوی بد...میدونی که من راحت اعتماد نمیکنم؟ تا خودم چک نکنم باور نمیکنم...
https://t.me/+tUyVy7VMgGA2MDY0
10 پاک
آرتمیس دختری از جنس امید و زندگی که تمام عمرش در تلاش بود تا با راه های مختلف به بقیه کمک کنه اما طی یه اتفاق غیر منتظره گیر یه باند خلافکار به نام نجوای خاموش می افته!! باندی که بویی از انسانیت نبردن و قتل کردن و شکنجه دادن آدما براشون تفریحه!
درست زمانی که فکر می کنه از شر اون باند خلاص شده ناگهان ورق بر می گرده چی میشه اگه رئیس باند نجوای خاموش از تو خوشش بیاد؟! مردی که همه فکر میکنن یه افسانه است! یه افسانه زنده! مرد جذاب و قدرتمندی که درست لحظه ای که چشمات با یه پارچه بسته است بیاد بالا سرت و سر انگشتاشو روی لبات بکشه و کنار گوشت پچ بزنه
_دیر کردی دختر بد! خیلی وقت بود منتظر بودم بیای پیشم پروانه کوچولو!
و عشقی غیر منتظره شعله ور میشه!!
https://t.me/+cUtXh-6oZyBhNGM0
10پاک
پاهاشو تو تنش جمع کرده بود و اجازه نمیداد پیشروی کنم
_باز کن پاتو جوجه... قول میدم درد نداشته باشه...دردت به جون من..
انگشتام نوازش وار روی پاهای برهنه اش حرکت کردن و آروم کنار گوشش پچ زدم
_میدونم بزور باهام اومدی و شدی سوگولی این عمارت..سوگولی من...ولی از این به بعد دیگه تموم شد..دیگه تو بغل منی اسم من کنار اسمته سایه من همیشه وقتی برگردی و پشت سرتو نگاه کنی پشتته، نمیزارم هیچکس بلایی سرت بیاره بذار کارمو انجام بدم دردونه..
https://t.me/+HjbKiiUDFjU2MGQ0
صبح پاک
پاهاشو تو تنش جمع کرده بود و اجازه نمیداد پیشروی کنم
_باز کن پاتو جوجه... قول میدم درد نداشته باشه...دردت به جون من..
انگشتام نوازش وار روی پاهای برهنه اش حرکت کردن و آروم کنار گوشش پچ زدم
_میدونم بزور باهام اومدی و شدی سوگولی این عمارت..سوگولی من...ولی از این به بعد دیگه تموم شد..دیگه تو بغل منی اسم من کنار اسمته سایه من همیشه وقتی برگردی و پشت سرتو نگاه کنی پشتته، نمیزارم هیچکس بلایی سرت بیاره بذار کارمو انجام بدم دردونه..
https://t.me/+HjbKiiUDFjU2MGQ0
صبح پاک
#پارت_116
بعد از پنج ماه، مردی که بچه اش رو سقط کرده بر میگرده و میخواد عکساش رو پخش کنه...😱♨
-چه خبرته؟
+یه آقایی اینجا اومدن عکس پرسنلی میخوان
-خب به من چه؟ بگو بچه ها بگیرن .
+میگن خود خانم مشفق باید بگیرن.
به افراد جلسه نگاهی انداخت و با تردید ادامه داد:
-وسط آتلیه تهدید میکنه که از شما عکس خصوصی داره و اگه ازش عکس نگیرید عکساتون رو پخش میکنه.
کلافه از جایم بلند شدم . این چه وضعی بود؟ کسی از من عکس داشت؟
منشی را کنار زدم و بی توجه به نگاه های متعجب به طبقه پایین رفتم.
آن مردبه سمتم برگشت...
برگشت و من مُردم!!...
https://t.me/+9uXzYPf-Wh43NTI0
صبح پاک
#نیلوفر_آلپ
#پارت_۷۸
🚫هرگونه کپی حتی با ذکر نام نویسنده حرام است و پیگرد قانونی دارد.
باصدای حرف زدن عزیز و امیررضا به خودم اومدم گوش هامو تیز کردم اما چیزی نشنیدم جز صدای پچ پچی ضعیف،آلاله با سینی پر وارد اتاق شد و سینی رو کنارم روی تخت گذاشت و نشست.دستمو سمت لیوان آبمیوه دراز کردم و گفتم:
-امیررضا نرفت؟
-نه هنوز دارن با عزیز خانم صحبت میکنن.
-درمورد چی؟
-نشنیدم من چیزی
مشکوک با چشم های ریز شده نگاهش کردم و چشم غره ای بهش رفتم.
-حالا رازدار شدی؟بگو دیگه!
ترسیده نگاهی به در اتاق انداخت و لبشو گزید اومد جلوتر و گفت:
-از من نشنیده بگیری ها!
-خیلی خب بگو تو
-من شنیدم که...که عزیز خانم به آقاامیر رضا میگفت درست نیست دائم اینجا رفت و آمد کنه نامحرمه و اینکه به شما دست میزنه گناهه یا دیگه نیاد اینجا یا صیغه محرمیت بخونید.
-وا
تندتند با هیجان سرشو تکون داد و لبشو روی هم فشار داد.
-عزیز از کجا فهمیده امیررضا اینجا تو اتاق چیکار کرده؟
یهو سیخ سرجاش نشست و آب دهنش رو قورت داد.
-من...من نمیدونم...
با حرص نگاهش کردم و لبمو گزیدم.
-وای از دست تو آلاله چرا انقدر فضولی؟
-ب...بخدا از دهنم پرید ببخشید
-همینجوری از دهنم پرید از دهنم پرید یهو از دهنت جلوی خانواده امیررضا چیزی نپره ها وگرنه دیگه هیچی جلودار امیررضا نیست.
-نه بخدا من هیچی نمیگم مگه من فضولم؟
-کم نه...حالا ام پاشو اینارو جمع کن ببر از اینجا تا ببینیم چه خاکی داره تو سرم میشه.
-اما شما چیزی نخوردی که!
-میل ندارم پاشو ببر
-آخه من ببرم اینارو آقا امیررضا ببینه بامن دعوا میکنه.
-چقدر هم که تو از امیررضا میترسی مثلا... خیلی خب نبر پاشو برو اونجا جلو چشمشون باش دیگه برای من برنامه نچینن تا یه حرکتی بزنم.
-چیکار؟
-هرکاری چمیدونم یه فکری میکنم دیگه پاشو تو
پشت چشمی نازک کرد و سینی رو برداشت قری داد و از اتاق بیرون رفت.با دهن باز مونده با تعجب نگاهش کردم تک خنده ای کردم و سرمو تکون دادم.
-پناه برخدا اینم آدم شد.
❤ 16👍 3
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
علی یاسینی، خوانندهی پرآوازاهی کشور🤤
پسر خوش هیکل و دختر کش ایران یه شب که یه جای خلوت تک و تنها نشسته متوجه اقدام به خودکشی دختری میشه و جلوشو میگیره!
مدت زیادی نگذشته که اون دختر زیبای موطلایی دل و دینشو میبره و نمیتونه حتی لحظهای بهش فکر نکنه، اون قدرت، شهرت و ثروت مانع بزرگیه برای تصاحب اون دختر جسور و بیاعتماد به همه، برای اینکه اون دختر بهش اعتماد کنه و باورش کنه هویت واقعیشو ازش پنهون میکنه اما وقتی این راز برملا بشه..🔞🔥
https://t.me/+_9e6TNzCXHk1ZDg0
صب بپاک
_داری با خواهر زاده من ازدواج میکنی بعد میگی مراسمو بهم نزن؟! لعنتی تو همین دوماه پیش تو بغل من بودی!!
تره ای از موهایم را پشت گوشم میفرستد و دستش زیر دامن لباس عروس میرودو پاهای برهنه ام را لمس میکند
_فقط دوماه نبودم! دختری که دوماه پیش تو خونه ام برام دلبری میکردو شبا برام عربی میرقصید..دختری که اولین بارش من بودم..اون دختر چشم وحشی رو چجوری اینجا بزارم و برم فندوق؟ به خواهرم گفتی دست خورده داداششی؟ گفتی مال منی؟بازم میخواد عروسش شی؟
لب هایش عمیق روی گردنم قرار میگیرد که زیر دست هایش شل میشوم
_گفتی هنوز زیر دستای من برای من از لذت شل میشی؟ گفتی عماد دین و ایمونشو بهت باخته بچه؟ میخوای من برم بگم این نیم وجبی هنوز جونِ منه؟!..
https://t.me/+6CyF_VyZawcyYTM0
صبح پاک
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.