خانوم معلم
به قلم:مهتاب.ر رمان انلاین📚 دیو و دلبر شاه دزد عروس نحس دختر دهاتی شاپ🎀🎁 @moon_sho0p ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag @Tokam @khAT00Nam @shah_dozdd @div_0_delbar 🔵پارت یک https://t.me/c/1879995851/15 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk
إظهار المزيد33 765
المشتركون
-8324 ساعات
-5347 أيام
-1 51630 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
- ارباب بعد سکس پولمو ندادید.
پوزخندی بهم زد.
- پول؟ چه پولی. همین که پردتو من زدم باید برات افتخار باشه.
با بغض گفتم:
- ولی اون پول برای درمان خواهرمه.
نیشخندی زد.
- خواهرت وقتی زیرم بودی از گرسنگی مرد.
وحشت زده نگاهش کردم که...
https://t.me/+zxVb35cK_TY3ZDM8
💦❌دختررو با پول گول میزنه و ولی نمیدونه یروزی دنبال دختره...
2 60040
00:03
Video unavailable
حارث ارجمند... قاضی جذاب و هاتی که با دیدن متهم پروندش که یه زن بیوه ی ۱۹ ساله ی سسکی و لونده، حشری میشه و واسه آزادیش شرط میذاره صیغش بشه🔥
https://t.me/+g8bbGpuuAWZiNzY0
رابطه قاضی با بیوه ح*شری🔞
0.28 KB
2 40140
#part105
_خانم این بچه چی داره که میخوای بکارتشو چک کنی اصلا میدونه بکارت چیه..؟؟
https://t.me/+mz3Gu4P0H21mOGU0
_به این دختر اعتماد ندارم میخوام ببینم بلای سر بکارتش آورده یانه
ی دختر بچه چطوری میتونست بلای سر بکارتش بیار؟؟
دکتر عصبی به زن رو به روش زل زد
_اعتماد نداشتی دختر نمی نمی آوردی خانم..!!!
زن دایی با حرص بازوم رو کشید
_اگر دختر خودم بود که پاش ب اینجا کشیده نمیشد..!!
دکتر با دیدن نیلا دلش به حالش سوخت
_خانم کوچولو، برو اونجا شلوار و لباس زیر تو دربیار بخواب..!!
دکتر دستکش پوشیده به سمت نیلا حرکت کرد
_پاهاتو بزار اینجا اره افرین
نیلا ترسیده زل زد به دکتر اونم میخواست کاری که محسن کرد رو باهاش بکنه.؟؟
تنم لرزید اگر جلوی زن دایی باهام اون کارارو میکرد چی.. ؟؟
باترس به دکتر زل زدم
_آروم باش ی چکاپ کوچولو..!!
چکاپ چرا از اونجاش..؟؟ با برخورد دست دکتر با تنش تکونی خورد
_دختر، تو... تو چرا بکارتت زده شده..؟؟؟
با شنیدن صدای پر از استرس دکتر نگران ترسیده به دکتر زل زد
_ب بکارت چیه چطوری زده میشه..؟؟؟
با نگرانی به زن روی صندلی نگاه کرد
_یعنی یکی ی چیزی فرو کنه اینجات خب... کسی بات اینکارو کرده...؟؟
تن نیلا تو خودش جمع شد
_به من بگو قول میدم به کسی نگم ..
بغض نیلا تازه شد
https://t.me/+mz3Gu4P0H21mOGU0
https://t.me/+mz3Gu4P0H21mOGU0
_پسرداییم... یکیش نه ها دوتاشون هی دست میزنن به اینجام ولی یکیش ک بزرگ تره تازه از سربازی اومده مارشو فرو کرد اینجام گفت بازی کنیم ولی خیلی درد داشت..!!
https://t.me/+mz3Gu4P0H21mOGU0
https://t.me/+mz3Gu4P0H21mOGU0
1 75710
#پارت۱۴۷
-امشب عین یه هرزه خوب لنگاتو وا می کنی و می ذاری خان کارشو کنه وگرنه خودم خلاصت می کنم!
نامادری با حرص سینه شو تو مشتش فشار میده و بعد هلش میده تا به حجله ببرن و قبل از اومدن خان آمادهاش کنن.
به محض اینکه خان داخل سالن شد مادرش گفت:
-پسرم محبوبه اینجاست هرموقع کارو تموم کردی میاد دستمال خونی رو میگیره.
رسمه خان... باید دونفر شب حجله همراه عروس بیان پشت در بشینن...!
-بیان بشینن که چی بشه مادر؟ صدای آه و نالهی عروسمو به گوش چهارتا خاله خانباجی برسونن؟
همشون ترسیده از خشمش قدمی عقب رفتن.
-پسرم تو خانی... یه ایل امشب منتظر دستمال سرخ عروستن! میخوان برات کِل بکشن... شادی کنن!
-کسی حق نداره پشت اتاق من و عروسم گوش وایسه!
غیرتش برنمیداشت کسیو به خلوتشون راه بده!
هنوز به ورودی راهرو نرسیده بود که نادر صداش می زنه:
-پسرم صبر کن...!
چاقوی جیبی رو توی مشتش میذاره.
-این چاقو رو تو جیبت نگه دار... اگه عروست باکره نبود خلاصش کن!
از خشم سرخ می شه! عروسش باکره نباشه؟
-خان عمو! به حرمت موی سفیدت وانمود می کنم چیزی نشنیدم!
می خواد برهکه نادر بازوشو را می گیره:
-اما این رسمه پسرم! زن من اینجا می مونه...
جلوتر میاد تا فقط امیرمحتشم صداشو بشنوه:
-می مونه اینجا و بعد دستمال سرخ رو برای سربلندی این خانواده می گیره و به بزرگای فامیل نشون می ده...!
بعد مشتی که چاقوی ضامن دار را درونش با خشم می فشرد را بالا می گیرد و پچ می زند:
- وگرنه... صبح علی الطلوع... داداشش می دونه چطور ناموسمونو تمیز کنه!
با دست پسش میزنه:
-تا وقتی اجازه ندادم کسی نزدیک اینجا نمی شه!
با قدم های بلندی به اتاقی که برای حجلهشان آماده کرده بودند، می رود...
اتاقی که عروس ماه صورتش منتظرش بود...
https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0
https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0
https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0
https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0
https://t.me/+Tf1PjbYPgs4zZGI0
#براساسداستانواقعی❌
👍 1
1 47710
00:07
Video unavailable
#پیام_ناشناس📫
سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔
#پاسخ
سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
#پارت18
یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند
شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم
اوففف چه #جیگرایی بودن!
اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد
ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم.
اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0
پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞
IMG_9986.mp44.14 KB
1 18910
♡♡♡♡♡
♡♡♡
♡♡
♡
#خانه_جنسی❤️🔥
#پارت_1
_دیوونه شدی نازیلا؟ دختر تو 20سال بیشتر نداری باید با همه سن و سال های خودت بری تو رابطه.
موهای بلندم رو محکم بالای سرم بستم و بی توجه به سمیرا، روی تخت نشستم و جوراب هام رو پام کردم و گفتم:
_سمیر من از پسرای سن پایین خوشم نمیاد درسته با هیچکدوم سکس نداشتم اما حتی فکر اینکه با یه پسر20ساله بخوابم اوقم میگیره.
سمیرا با پوزخند نگاه ازم گرفت و زیرلب دیوونه ای نثارم کرد.
سمیرا منو درک نمیکرد نمیدونست من عاشق اینم که با مردای پخته و باتجربه برم تو رابطه. دوست دارم کل رابطه تو دستای پارتنرم باشه و منو به اوج برسونه اما پسرای بچه سال نمیتونن منو به خواسته ام برسونن.
_امیدوارم یه مردی پیدا بشه جوری تورو بکنه که دیگه هوس اینجور مردایی نکنی.
لبمو گزیدم و خیره به سمیرا که بی توجه به حالت صورتم، کوله اش رو چنگ زد و از اتاقم بیرون رفت.
کاش حرف سمیرا درست در می اومد.
از ۱۵سالگی وقتی همکلاسی هام با دوست پسراشون بیرون میرفتن من تو کف بودم. بالاخره من هم به اون چیزی که میخوام میرسم.
وقتی از رفتن سمیرا مطمئن شدم روی تخت خوابیدم و موبایلم رو برداشتم.
تو فضای مجازی غلت خوردم و طبق معمول سرچ های گوگلم مردای با سن حدود 40سال بود و پورن های همین سبکی.
کلافه چنگی لای موهام زدم و اومدم از گروهی که یکی از دوستای مجازی اددم کرده بود بیرون بیام با خوندن یه پیام دستم از حرکت ایستاد.
"اگه دنبال مردای سن بالا هستید پیوی پیام بدید"
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0
نازیلا دختر20ساله ای که هیچ رابطه ای نداشته و همیشه منتظر اینه با یه مرد پخته سکس کنه. ناخواسته تو گروهی یه پیامی می بینه که یه خونه جنسی رو معرفی میکنه و نازیلا با یه مرد 42ساله جذاب و خشنی آشنا میشه که برای رابطه درخواست های عجیب و غریبی داره...🙈💦🫦
𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞
بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞
2 65010
#خانوم_معلم
#پارت_۵۵۱
#فصل_۶
برای اینکه ترس رو توی اون دو تا تیله سبز ببینم حاضر بودم تمام داراییم رو بدم.
تا همین چند ساعت پیش ارزو میکردم به جای وحشت یروزی عشق رو،دل دل زدن هاش برای آغوشم ببینم.
میخواستم برای به دست آوردن دلش اینبار هر کاری کنم ولی حالا برگشته بودم سر خونه ی اولم.
بازم پر از خشم و انتقام بودم.
وارد خونه که شدن بلند تر قدم برداشتم.
نیشخندی زدم و گفتم:
-باربد خان
اون روبنده فقط برای من برداشته میشه
نه هیچ کس دیگه ای
با دلش راه اومده بودم.
به قولم عمل کردم و به روبنده دست نزدم در صورتیکه زنم بود و تمام بدنش متعلق به خودم.
حتی اگه نقص و عیبی داشت هم برای من بود نه هیچ مرد دیگه ای.
تمام اون فکرا داشت هرمز خان رو به جنون میرسوند.
به مرز دیوانگی.
وارد ساختمون شدم و قول دادم اگه بدون روبنده جلوی باربد وایساده بود همونجا هر دو نفرشون رو بکشم.
به اطراف نگاهی انداختم.
پنج دری دقیقا چند قدم باهام فاصله داشت.
دستم چنان مشت شده بود که درد میکرد و از فشار به سفیدی میزد.
اون شب بدتر از اون ها رو تجربه میکردم.
وارد پنج دری شدم و قلبم وحشیانه به قفسه سینه م کوبید.
باربد پشت به من ایستاده بود و دلارا درست روبروم.
مرد چیزی گفت اما با صدای قدم هام دلارا سر بالا گرفت و با دیدنم خشکش زد.
چشم های سبزش درشت شده و قسم میخوردم حتی نفس هم نمیکشید.
_ عمو آخخ درد دارهه!!
آیییی نکن تو قول دادی نقش بازی کنیمم
_ هیشش کوچولوی من آرومم درد داره اره؟
بی توجه به چشمای پر بغض و ترسیدش، جنون زده سرعت ضربه هامو محکمتر و عمیق تر کردم که .....
https://t.me/+N33_OQc7xPc4YzRk
https://t.me/+N33_OQc7xPc4YzRk
خدمتکار کوچولوشو گول میزنه و صیغه خودش میکنه و به زور بهش تج.اوز میکنه و...❌⚠️
#پارت_44
💔 39👍 12❤ 12🫡 5🤷♀ 3😱 3
2 68990
00:07
Video unavailable
فرمان پسر جذاب و سک.سی که برای همه بیحوصله و عصبیِ بجز زن آیندش توژال.
پسری که تا سرحد مرگ روی توژالش غیرتیه و حساسه🫧
اما حالا بخاطر اتفاقاتی مجبوره بجای توژال ، با دوست توژال عقد کنه😔❌
بیخبر از اینکه عاشقشه ....💔
اما وقتی توژالو دست تو دست یه مرد دیگه میبینه....😨
https://t.me/+l51a6HkM4WFkNmY8
7.38 KB
87600
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.