DESTINY

تو صفحه رو عوض کردی من کتابو سوزوندم

افتادی از چشمم مث قطره اشک

اعتماد نکن اونا همه غریبن اونا گرگن که لباس بره خریدن اینجا خوب باشی فقط بدیاتو میبینن چون خودشون پوچن تو خودشون چیزی ندیدم همشون همینن همه تو کمینن می‌خوان با بال تو پرواز کنند تا معلوم نشه پخش زمینن از قبل چیده شده زمینش با تو فرق داره سلیقش تو اعتماد میکنی ولی اعتماد واسه اون یه واژه غریبس

تقصیر تو نیست همه شدن هرزه پسند

و هیچوقت دوست داشتن کافی نبوده و نیست

اگه آدم بودی میتونستی الان کنارم باشی

توجه زیاد همچیو بگا میده

ولی هیچکس نمیفهمه از چه مقدار دردو خشم رد شدی تا انقدر بی احساس بشی