cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

♥♥نمایشنامه های آسان❤️❤️

بنویس قلم بنویس قلم! فرصت خاموشی نیست امروز تورا وقت فراموشی نیست

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
813
المشتركون
+224 ساعات
+27 أيام
+3330 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

سناریوی طنز بخش خبری نقش ها : مجری 🔵 گزارشگرها 🔴 علامت های قرمز و یا یک نفر یا چند نفر میتونن اجرا کنن 🔵با سلام خدمت شما شنوندگان عزیز به بخش خبری تنبون راه راه خوش آمدید.. به گزارش پایگاه خبری خبر رئیس جمهور جزایر لختستان توسط افرادی ملبس ربوده شد از شما شنوندگان عزیز میخوام اجباری گزارش گزارشگر ما رو گوش کنین 🔴وصله صدام؟ الو الو الو 🔵صدای شما میاد جانم لطفا از جزئیات ماجرا برامون بگید.. 🔴خب سلام خدمت شما شنوندگان عزیز من گزارشگر اعزامی به جزایر لختستان هستم و دقایقی پیش رئیس جمهور این جزیره توسط افراد ناشناسی که همه لباس داشتن ربوده شده و تاکنون هم خبری از ایشون به دست مون نرسیده 🔵پلیس محلی اونجا هیچ بیانیه ایی صادر نکرده؟ 🔴بله متاسفانه به علت اینکه همه اینجا لخت هستن پلیس هم تجهیزات کافی همراه نداشته و فعلا در سکوت بسر میبره 🔵از وضعیت مردم اون منطقه بگید که بعد این اتقاق چه واکنشی نشون دادن 🔴مردم منطقه در واقع از ناراحتی این واقعه فقط دور کمرشون شال سیاه بستن و به سمت همدیگه نارگیل پرتاب میکنن.. 🔵بله خیلی هم عالی در بخش های دیگه بازهم با شما ارتباط خواهیم گرفت... 🔴جوووون رضا رضا اونجا رو عجب چیزی بریم براش نارگیل پاپیون شده ببریم... 🔵عه ههه ببخشید شنوندگان عزیز ارتباط ما با یک خط دیگه خط به خط شد  شما به دل نگیرید خب میپردازیم به ادامه ی خبر... مالک تلگرام ازدواج کرد به گزارش واحد مرکزی خبر مالک تلگرام آقای پاول دروف شب گذشته بدون خواستگاری بدون شیر بها و مهریه از دختر خانومی زشت خواستگاری کرد.. به همین جهت با یه گزارشگر دیگرمون ارتباط گرفتیم 🔴با سلام گزارشگر پایگاه خبری تنبون راه راه هستم از دل مراسم پاتختی مالک تلگرام خدمتتون گزارش میکنم 🔵بله بسیار هم عالی لطفا از جزئیات بیشتر برامون بگید که ماجرا از چه قرار بوده؟ 🔴جونم براتون بگه شنوندگان که مادر خانوم پاول جون از دوستای قدیمی بنده بوده بدون هییییبببچ گونه تاکید میکنم هییییچ گونه چشم داشتی به مال و ثروت پاول جون دختر دسته گل شو داده به اون ایکبیری 🔵خب توی سر خط خبرهای داغ هم اومده که مهریه و شیربها هم در میان نبوده آیا صحت داره این خبرها؟ 🔴باید به عرضتون برسونم که همش صحت داره متاسفانه و هیج چیز هم نمیتونه این اتفاق شوم و از بین ببره دختره ی بیچاره گیر یه پسر لاغر مردنی زشت و خنگ شده 🔵خب ممنونم از گزارشتون همکار عزیز تو بخش خبری ساعت ۲۲ مجدد منتظر مابقی اتفاقات اونجا هستیم 🔴ببخشید قطع نکنین خبر رسیده رئیس جمهور جزایر لختستان فرار کرده اومده تو مراسم پاول تا دختره رو نجات بده خیلی وضعیت وخیمه لطفا نیروی کمکی بفرستین 🔵شنوندگان عزیز بخش خبری تنبون راه راه بنا به دلایل فنی تا اطلاع ثانوی پخشی نخواهد داشت تا سلامی دیگر بدرودی مجدد ... آقا یه چارتر بلیط بگیریم بریم اون لخت بدبخت و جمعش کنیم به خبرنگارمون دست درازی نکنه تنبون راه راه منو بیارین بریم.. #مصطفی_ساروی #نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
- چقدر کم حرف شدي؟! + حوصله ندارم! - شايدم حرفات رو جاي ديگه زدي، واسه يكي ديگه! + بعد از اين همه مدت همديگه رو نديديم که اين حرفارو بزنيم - واسه تو بعد از اين همه مدته، من احمق هر روز مي‌ايستم کنج ديوار و رفت و آمدت رو نگاه مي‌کنم + اصلاً عوض نشدي... هنوز همون دختر بي‌منطق‌ ترم يکي! - آره خب عوض شدن تخصص تو بود... يکدفعه عوض شدن، اونم با منطق با دليل با حرف... با دروغ! + مشکلت اينه نمي‌خواي فراموش کني! _ نه... مشکلم اينه باور کردم... حرفات رو... خودت رو... چشمات رو…حالا نه اينکه نخوام... نمي‌تونم فراموش کنم! + پس بذار يه چيزي بگم که راحت‌تر بتوني فراموش کني... راستش همون روزا هم توي خلوت خودم نمي‌تونستم دوستت داشته باشم... اما تو همه‌چيز رو جدي گرفته بودي... _اين جمله را که گفت از صحنه‌ي نمايش زدم بيرون! هيچ کدام از آن ديالوگ‌ها براي نمايش نامه نبود... سر حرفمان بد باز شده بود! زدم بيرون و با همان گريم و سر و وضع رفتم گوشه‌اي از دانشگاه که پاتوق بعد از کلاس‌هايمان بود نشستم به سيگار. نگاهي به نيمکت خالي کناري‌ام انداختم و چشمانم را بستم... چند سال قبل... يکي از همين بعدازظهرهاي سرد آذر، باد شديدي مي‌وزيد... يک مسير چند متري را هي مي‌رفتم و مي‌آمدم و دستانم را ها مي‌کردم... نه از سرما، قرار بود ببينمش و فشارم افتاده بود! ديدم از دور مي‌آيد... مثل دختر بچه‌اي که محصور جنگل شده و راهش را گم کرده، چشم دوخته بود به آسمان و مي‌آمد... به همان سبک مخصوص خودش قدم مي‌زد... باد موهايش را پخش کرده بود روي صورت و لبش... بدون پلک زدن خيره شدم به چشمانش... نزديکم شده بود و در فاصله‌ي يک متري‌ام ايستاده بود اما من در چشمانم سير مي‌کردم در جغرافيايي که نمي‌دانم چه از جانم مي‌خواست. سردش بود... قدم زديم... او حرف مي‌زد و من دل دل مي‌کردم دستانش را بگيرم. رسيديم به بوفه‌ي دانشگاه... نشستيم کنار پنجره +جزوه چی شد اوردی ؟ _اره ایناهاش اوردم . جزوه را ورق زد و چشمش خورد به برگه‌ي کوچکي که تمام دوست داشتنم را در چند جمله برايش نوشته بودم. برگه‌اي که به خيال خودم قرار بود در تنهايي‌اش بخواند، خواند _ +«محبوب من؛ در آغوشم زندگی کن! آینده از آن ماست، دیروز دوستت داشتم؛ امروز دوستت دارم و فردا و فرداهای دیگر نیز دوستت خواهم داشت؛ این دل به فدای بودنت..» و چند لحظه‌اي نگاهم کرد و بلند شد و رفت! کلاس بعدي را هم حاضر نبود. آن شب با تمام قدم زدن‌هايم در باد و زير باران و پس از باران تمام شد. فردا سر کلاس چشم دوخته بودم به در که وارد شد... آمد و بي‌حرف کنارم نشست... تا پايان کلاس جرات نگاه کردنش را نداشتم... او آرام و راحت جزوه‌اش را مي‌نوشت و من صداي ضربان قلبم کلاس را برداشته بود. کلاس تمام شد و موقع رفتن برگه‌ي کوچکي را روي ميزم گذاشت. پشت همان برگه نوشته بود +«پاييز که تمام است... مي‌خواهم زمستان را آرام جان باشي» با آتش سيگارم که به فيلتر رسيده بود به خودم آمدم... نيمکت کناري‌ام را نگاه کردم پسر جواني را ديدم که شاخه گلي را بو مي‌کشيد که دل در دلش نبود! که عشق را باور کرده بود... ياد آخرين حرفش سر صحنه‌ي تئاتر افتادم... سردم شد، آخر چرا گفت؟ الزامي نداشت بگويد در خلوتش هم دوستم نداشته. من آن روزها را باور کرده بودم ياد حرف‌هاي آخرش افتادم سردم شد گريم چهره‌ام به هم ريخت. #علی_سلطانی #نمایشنامه‌های_آسان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༺🍃⭐️🔖⭐️🍃༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
إظهار الكل...
قسمت دوم خسوف 💙 رها جان دورت بگردم ، دیگه نبینم غمگین باشیا دستتو بردار اشکاتو پاک کنم ،🙂 چشمات و قربون برم که هنوزم برق عشق توش میدرخشه ❤️ آرش 🥲 💙 جون دل آرش ☺️ ❤️ یه قولی به من میدی ؟! 💙 نشنیده قبوله 😃 ❤️ وایسا بگم بعد قبول کن لنتی شاید بخوام بگم ازدواج کنی 😅 💙 تو عمرا همچین پیشنهاد خوبی به من بدی  حسودتر از این حرفایی😂😂 ❤️ گگگ🫤 لوس، بی نمک ،اره حسودم حرفیه تنها چیزی هستی که من روش حسودم وگرنه تو‌این دنیاهیچی ارزش حسرت خوردنو نداره 💙 میدونی چیه رهای من ؟ ❤️ نه نمیدونم چیه آرش من 😂 💙 کوفت دو دقیقه جدی باش می‌خوام سخنرانی کنم 😑 ❤️ چشم سرتا پا گوشم، وایسا ببخشید که نمیتونم مثل همیشه ژست مورد علاقت و بگیرم آخه دیگه مثل قدیما چال گونه هام خوشگل نمیشه😔😔 💙 غصه نخور عمرم ، خوب میشی  بعضی ها فکر  می کنن ،دوست داشتن ساده هست فکر  می کنن باید همه چیز خوب باشه تا بتونن کسیو عاشقانه دوست داشته باشن اما...من می گم دوست داشتن درست از زمانی شروع می شه ،که خنده هاتون بغض میشه ،بغض هاتون آغوش بخواد،و ببینید آغوشش کمرنگه اون وقته که دل از همه چی میبری، اگه تو روزهای ابری و طوفانی دوستش داشتی شــــــــــاهکار کردی  الانم  فقط حسرت بودن تو ،آغوشت، داره دیونم میکنه از من نگیرش ❤️ چقدر حرفات دلنشین و قشنگه ،تو همیشه با حرفات آرومم کردی بهت قول میدم طوری کنارت بمونم طوری برات خاطره  بسازم که حتی اگر بخوای هم  نتونی ترکم کنی😍 💙 شیرین زبون من اونقدر حرف زدی که یادم رفت چی میخواستم بگم ، دختر خاله مریم و که میشناسی؟ ❤️ اره همون دختر خالت که «سن دیگو» پزشکه 💙  اره همون دیشب به مجتبی گفتم آیدی مریم و بده بعد تو اینستا با مریم چت کردم از شرایط تو براش گفتم عکستم فرستادم ، بعد قرار شد با همکارش صحبت کنه و نتیجه رو به منم بگه ... ❤️ خب خب چی گفت 😢😢 💙 عجله نکن دارم میگم دیگه  ،اره امروز پی ام داد که صد در صد مشکل تو قابل حل هست. فقط ما باید بریم آمریکا ❤️ ولی ،،،ولی ما که .... 💙 ولی و اما و اگر و ما و شما نداره میریم ❤️ چطوری اخه؟! 💙 خونه رو میفروشیم ، یکمی از پول خونه رو میزاریم برای رهن و بقیشو می‌بریم ❤️ این همه سال  زحمت کشیدیم با بدبختی تونستیم خونه بخریم بعد بفروشیم 💙 بازم می‌خریم فعلا تو واجب تری😘 ❤️ فقط میخوام بدونی که داشتنت چیزیه که بخاطرش زندگی میکنم ❗️⏰⏰⏰⏰آرش  بلاخره خونه رو میفروشه و کارهای رفتنشون و روبه راه میکنه،و راهی آمریکا میشن برای درمان،بعد از یکسال رها با بهبودی کامل همراه آرش به ایران  برمی‌گردن و یه خونه اجاره میکنن و زندگی را از نو شروع میکنن 💙 رها ی من خانومی حاضر شدی بریم ؟!؟؟! ❤️ الان میام دیگه آخراشه 💙 ای بابا تو خودت خوشگلی  موندم چرا آرایش میکنی 😑😑 ❤️ آرایش میکنم تا خوشگلتر بشم 😜😜 💙 دورت بگردم ماه من 🌝 ❤️ ماه بودنم و مدیون تو هستم که به هر دری زدی. تا من خوب بشم 😘😘😘😘 یه تار موی تو رو با دنیا عوض نمیکنم 💙فکر و یادت میدهد آسایشم ای لبانت ساحل  آرامشم ❤️از دم گرمت تن آرام میشود ای که لبخندِ تو را من عاشقم 💙چین اخمت گِره جانِ من است هر چه نازی باز نازت می کشم ❤️پیچش گیسوی تو لرزه بر این دل می زند آه که با بویش چه بد مست و خرابات میشوم 💙ای به قربانِ سیه مژگان تو پِلک خود بر هم نهی، یاد غزالان میشوم ❤️تا که دارم گردی آن صورتت را بر دو کف از فروغ روی ماهت نور باران میشوم 💙ای دلارام ای نگارم  ماه من تا که لب را تر کنی، جان را فدایت میشوم ❤️ رها 💙 آرش #بهارفراهانی #نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
خسوف (عاشقانه) 💙رها این چه کاریه که کردی ، برای من احضاریه طلاق اومده ،چرا آخه ❤️ آرش خودتم خوب میدونی دیگه ما نمیتونیم کنار هم زندگی کنیم ،من دیگه رهای سابق نمیشم ،تو این چهره ی منو انتخاب نکرده بودی 💙 بس کن این مسخره بازیا رو بسسسس کن بیشتر از این آزارم نده ،من دوستت دارم ، الان که چیزیت نشده ،تو ماه هستی  ابرای لعنتی اومدن روی ماه و پوشوندن میرن کنار قرار نیست تا ابد خسوف باشه ماه مهربون من ❤️  الان سه ماهه من جلوی آینه نرفتم میترسم از خودم چرا باید این بلا سر من بیاد ،چرا ؟چرا ؟چرا ؟ ای کاش تو اون تصادف لعنتی میمردم و این روزا رو نمیدیدم 💙 صدهزار بار گفتم ناشکری نکن ، اگر تو بلایی سرت میومد من دق میکردم ،بهترین دکتر میبرمت اگر شده خونه رو میفروشم میبرمت آلمان من نمیزارم اینجوری بمونی ،علم پیشترفت کرده دوباره مثل قبل میشی تازه خوشگلتر ❤️ چقدر خوبه که دارمت ،چقدر خوبه که هستی کنارم ، اگر تو نبودی روزای اول خودمو خلاص میکردم تو بزرگترین نعمتی برای من 💙 روزی که داشتم انتخابت میکردم اولین چیزی که باعث شد استوار سر تصمیمم بمونم قلب مهربونت  بود ،ذات پاکت ،بعد چهرت برام مهم بود بلاخره مشکلت حل میشه ، بعد می‌شینی به این روزانه میخندی ، مامانم همیشه میگه ،به حسنت نناز به یه تبی بنده ،به مالت ننازبه یه شبی بنده ، اگر بگم چهره برام مهم نیست دروغ بزرگی هست ولی اگر خدا تو کارمون یا زندگیمون گره میندازه ناخن هم داده برای باز کردنش ❤️ اره تو درست میگی یه جایی خوندم نوشته بود که هیچکس دوبار زندگی نکرد!شاید زندگی اون جشنی نباشه که تو آرزوشو میکردی ولی حالا که بهش دعوت شدی تا میتونی زیبا برقص.. 💙. آفرین به خانوم فهمیده ی خودم ،دیگه نبینم غصه میخوریا ، بخند برام من عاشقتم عاشق حرف زدنت ، عاشق خندیدنت عاشق مهربونیات ، عاشق اخمات عاشق دستات ، عاشق چشمات عاشق خودِ خودتم، دقیقا همینطور که هستی تو برای من بهترینی و میدونی که باهیچکس و هیچ چیز عوضت نمیکنم ❤️ تو خیلی خوبی خیلی  بخاطر قلب بزرگ و مهربونت، بخاطر تکیه گاه بودنت،بخاطر سنگ صبور بودنت، بخاطر لبخندهای دلنشینت، بخاطر امنیت و اهمیتی که به اطرافیانت میدی. با وجود تو زندگی خیلی قشنگ تره... 💙  یه تا موی تو رو با دنیا عوض نمیکنم 😘😘😘 ❤️ خانم (رها ) 💙 آقا (ارش) #بهارفراهانی #نمایشنامه‌های_آسان 👇👇👇👇👇
إظهار الكل...
👆👆👆 👩‍🦰آروم باش عزیزم آروم باش بهت گفته بودم که تو فقط متعلق به منی بهت گفته بودم که دست از سر اون کلارای آشغال برداری تو متعلق به من بودی نه اون اما تو تو همیشه از عشقت به کلارا میگفتی منم دیگه نتونستم تحمل کنم از فرصتی که داشتم استفاده کردم و نقشه ی قتلشو کشیدم.... البته صحنه سازی هایی که انجام دادم خیلی بی نقص بود باید طوری جلوه میدادم که قاتل تویی ... 🔴ای کثافت آشغاااااال چطور تونستی تو چطور تونستی ؟؟؟ تو یک شیطانی .‌. 👩‍🦰خفه شو مارک شیطان تویی که به عشق من به قلب من دست رد زدی حتی اون چند روزی که بهت گفتم برو قایم شو تا جواهر و از کلارا برات بدزدم و بیارم بدون نگرانی خیلی راحت قبول کردی که من به سراغش برم... 🔴چون بهت اعتماد کردم ...نمیدونستم که میخوای کلارا رو بکشی و این بلا رو سر من بیاری؟ الان تو باید توی زندان باشی نه من... 👩‍🦰خیلی تلخه که بخوام اینو بگم اما حتی کلارا هم دیگه دوستت نداشت چون من همه چیز و براش تعریف کرده بودم... 🔴نه....نه....خودم میکشمت ...باهمین دستای خودم یه روزی میکشمت جازمین وایسا نرو وایسا آهای این زن یک قاتله اون کلارا رو کشته... 👩‍🦰هه خداحافظ مارک عزیزم... #مصطفی_ساروی #نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
سناریوی خارجی (قتل کلارا) نقشها: 🔵 بازرس 🔴 مارک فوبر 👩‍🦰 جازمین 🔵خب آقای فوبر ... البته مارک فوبر بنظر خودت الان چرا توی اداره ی پلیس هستی؟ 🔴( با لحن آرام و مصمم ) من اگه دلیلشو‌ میدونستم صد در صد بهتون میگفتم آقای بازرس 🔵از اینکه دلیلشو‌ نمیدونی نباید تعجب کنم من باید از این متعجب باشم تویی که هیچ ردی از خودت بجا نمیزاشتی و بسیار باهوش عمل کردی چطور گیر ما افتادی؟ 🔴جالبه در مورد چیزی حرف میزنید که من ازش بیخبرم (هه) باید بدونم به چه اتهامی اینجام.؟ 🔵(از جای خود بلند شید با صدای خود بازی کنید) خب آقای فوبر شما به جرم سرقت جواهرات خانوم کلارا آدامز بازداشت هستید و البته قتل و سوزوندن جسد این خانوم 🔴(ناگهان اشک ریخته و با هیجان دیالوگ بگویید) ...چی؟ کلارا؟ منظورتون چیه؟ کلارای من مرده؟ آه خدای من ... شما با من شوخی میکنین بازرس؟ متوجه نمیشم 🔵چه جالب که خبر ندارید آقای فوبر کسی که معشوقه اشو انقد دوست داشته چطور این مدت هیچ خبری از معشوقه اش نمیگیره و در واقع حالا طوری وانمود میکنید که خبر مرگش شما رو شوکه کرده؟ 🔴من..من اصلا نمیدونم شما درمورد چی دارید صحبت میکنید (گریه و اشک) کلارای من مرده ...حالا هم دارید میگید جسدش و آتیش زدن من عاشقش بودم آقای بازرس چطور میتونم عزیز خودمو به قتل برسونم؟ 🔵من جوابتونو میدم آقای فوبر ...(با هر وسیله ی دم دست صدا ایجاد کنید) این جواهر برای شما آشنا نیست ؟ 🔴خب چرا این جواهر برای کلاراست منظورتون چیه؟ 🔵ما این جواهر و وقتی در حراجی سالانه داشت فروش میرفت توقیف کردیم و مسئول حراجی سالانه اعتراف کرد که این جواهر و از یک خانومی به هویت جازمین تیلور خریده و حالا خانوم تیلور کیه؟ باید از شما بپرسم آقای فوبر... 🔴جازمین؟ ... آقای بازرس من از شنیدن خبر مرگ کلارا توی شوک هستم و حالم خوب نیست شما همینطور ماجراهای دیگه ایی رو بیان میکنید که بنظرم درست نیست من باید فرصت عزاداری داشته باشم...این خانوم جازمین تیلور هیچ ربطی به من نداره... 🔵(هه) .بیایید داخل. 👩‍🦰سلام آقای بازرس 🔵سلام خانوم تیلور بفرمایید داخل...آقای فوبر داشتن میگفتن که شما هیچ ربطی بهشون ندارید 👩‍🦰متاسفم مارک اما ..دیگه تموم شده ...یه زن بیگناه مرده و من نمیتونستم ساکت بمونم... 🔴(باهیجان دیالوگ بگویید) آقای بازرس این زن یک شیطانه برای چی آوردینش اینجا؟... کار خودشه ...من مطمئنم این زن با اعمال شیطانی اش کلارای عزیزمو کشته ... 🔵اوهوم خب آقای فوبر شما تاحالا میگفتید که این خانوم ربطی به شما نداره چطور شد که یهو شناختیدش؟ 👩‍🦰آقای بازرس خانوم کلارا آدامز به طرز وحشیانه ایی به دست این مرد کشته شده این ماجرا رو وقتی برای من تعریف کرد که مدتی بصورت پنهانی پیش من میومد و برای صرف خوشگذرانی و شراب مست میکرد و وقتی هم که مست میکرد اختیارشو از دست میداد و کارهایی که در طول روز انجام میداد و برام تعریف میکرد... 🔴(فریاد بزنید) دروغ میگه این زن یک پست فطرت دروغگوهه وقتی باهاش آشنا شدم میگفت میتونه چیزهایی و ببینه که یک انسان عادی نمیتونه میگفت با دیدن صورت و چشمهام از مشکلات داخلی منو کلارا خبر داره حتی از مشکلات مالی من میگفت میدونه که کلارا به جواهرات علاقه ی شدید داره من فقط برای اینکه ازش مشاوره بگیرم چندبار ملاقاتش کردم همین... 🔵آقای فوبر آروم باشید شما هنوز جواب سوال منو ندادید ... گفتید که اصلا این خانوم ربطی به شما نداره حالا میبینم که ربط های زیادی داشته و شما کاملا میشناسیدش.. 👩‍🦰آقای بازرس در واقع موضوع این بوده که مارک مشکلات مالی زیادی داشت بانک نیولاین اخطار مصادره ی اموال و براش فرستاده بوده اینم نامه اش... بعد که یک شب اومد پیشم و چون میدونست من مسئول حراجی هستم و میتونم جواهر و براش بفروشم جواهر کلارا رو برام آورد و بعد به جنایت هولناکش پیشم اعتراف کرد... 🔴(با هیجان)همه ی این حرفها دروغه دروغه محضه نباید حرف هاشو باور کنین آقای بازرس.. تمام اینها نقشه ی خودشه من عاشق کلارا بودم هیچوقت چنین بلایی سرش نمیارم هیچوقت درسته مشکلات مالی داشتم اما دزدی و قتل هرگز... 🔵متاسفم آقای مارک فوبر تمام شواهد و مدارک علیه شماست حتی کنار جسد سوخته ی کلارا زمانی که کنار رودخانه رها شده بود یکعدد ساعت مچی پیدا کردیم که متعلق به شماست آقای فوبر... ⚡️⚡️پس از انتقال فوبر به زندان 🔴من با کسی ملاقات نمیکنم شماها یک مشت بی عقلین یک زن شیطان صفت همه ی شمارو بازی داده من نمیخوام با کسی ملاقات کنم... 👩‍🦰سلااام مارک... 🔴آهای تویی که اونجا ایستادی چرا منو آوردی پیش این زن ؟ من نمیخوام با این زن حرف بزنم... 👩‍🦰آروم باش مارک عزیزم اینها صدای فریاد های تورو نمیشنون عزیزم همونطوری که بهت قول داده بودم ماجرا همونطوری شد که من میخواستم 🔴ای پست فطرت آشغال ای پست فطرت آشغال 👇👇👇 ادامه:
إظهار الكل...
#نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
قسمت دوم خسوف 💙 رها جان دورت بگردم ، دیگه نبینم غمگین باشیا دستتو بردار اشکاتو پاک کنم ،🙂 چشمات و قربون برم که هنوزم برق عشق توش میدرخشه ❤️ آرش 🥲 💙 جون دل آرش ☺️ ❤️ یه قولی به من میدی ؟! 💙 نشنیده قبوله 😃 ❤️ وایسا بگم بعد قبول کن لنتی شاید بخوام بگم ازدواج کنی 😅 💙 تو عمرا همچین پیشنهاد خوبی به من بدی  حسودتر از این حرفایی😂😂 ❤️ گگگ🫤 لوس، بی نمک ،اره حسودم حرفیه تنها چیزی هستی که من روش حسودم وگرنه تو‌این دنیاهیچی ارزش حسرت خوردنو نداره 💙 میدونی چیه رهای من ؟ ❤️ نه نمیدونم چیه آرش من 😂 💙 کوفت دو دقیقه جدی باش می‌خوام سخنرانی کنم 😑 ❤️ چشم سرتا پا گوشم، وایسا ببخشید که نمیتونم مثل همیشه ژست مورد علاقت و بگیرم آخه دیگه مثل قدیما چال گونه هام خوشگل نمیشه😔😔 💙 غصه نخور عمرم ، خوب میشی  بعضی ها فکر  می کنن ،دوست داشتن ساده هست فکر  می کنن باید همه چیز خوب باشه تا بتونن کسیو عاشقانه دوست داشته باشن اما...من می گم دوست داشتن درست از زمانی شروع می شه ،که خنده هاتون بغض میشه ،بغض هاتون آغوش بخواد،و ببینید آغوشش کمرنگه اون وقته که دل از همه چی میبری، اگه تو روزهای ابری و طوفانی دوستش داشتی شــــــــــاهکار کردی  الانم  فقط حسرت بودن تو ،آغوشت، داره دیونم میکنه از من نگیرش ❤️ چقدر حرفات دلنشین و قشنگه ،تو همیشه با حرفات آرومم کردی بهت قول میدم طوری کنارت بمونم طوری برات خاطره  بسازم که حتی اگر بخوای هم  نتونی ترکم کنی😍 💙 شیرین زبون من اونقدر حرف زدی که یادم رفت چی میخواستم بگم ، دختر خاله مریم و که میشناسی؟ ❤️ اره همون دختر خالت که «سن دیگو» پزشکه 💙  اره همون دیشب به مجتبی گفتم آیدی مریم و بده بعد تو اینستا با مریم چت کردم از شرایط تو براش گفتم عکستم فرستادم ، بعد قرار شد با همکارش صحبت کنه و نتیجه رو به منم بگه ... ❤️ خب خب چی گفت 😢😢 💙 عجله نکن دارم میگم دیگه  ،اره امروز پی ام داد که صد در صد مشکل تو قابل حل هست. فقط ما باید بریم آمریکا ❤️ ولی ،،،ولی ما که .... 💙 ولی و اما و اگر و ما و شما نداره میریم ❤️ چطوری اخه؟! 💙 خونه رو میفروشیم ، یکمی از پول خونه رو میزاریم برای رهن و بقیشو می‌بریم ❤️ این همه سال  زحمت کشیدیم با بدبختی تونستیم خونه بخریم بعد بفروشیم 💙 بازم می‌خریم فعلا تو واجب تری😘 ❤️ فقط میخوام بدونی که داشتنت چیزیه که بخاطرش زندگی میکنم ❗️⏰⏰⏰⏰آرش  بلاخره خونه رو میفروشه و کارهای رفتنشون و روبه راه میکنه،و راهی آمریکا میشن برای درمان،بعد از یکسال رها با بهبودی کامل همراه آرش به ایران  برمی‌گردن و یه خونه اجاره میکنن و زندگی را از نو شروع میکنن 💙 رها ی من خانومی حاضر شدی بریم ؟!؟؟! ❤️ الان میام دیگه آخراشه 💙 ای بابا تو خودت خوشگلی  موندم چرا آرایش میکنی 😑😑 ❤️ آرایش میکنم تا خوشگلتر بشم 😜😜 💙 دورت بگردم ماه من 🌝 ❤️ ماه بودنم و مدیون تو هستم که به هر دری زدی. تا من خوب بشم 😘😘😘😘 یه تار موی تو رو با دنیا عوض نمیکنم 💙فکر و یادت میدهد آسایشم ای لبانت ساحل  آرامشم ❤️از دم گرمت تن آرام میشود ای که لبخندِ تو را من عاشقم 💙چین اخمت گِره جانِ من است هر چه نازی باز نازت می کشم ❤️پیچش گیسوی تو لرزه بر این دل می زند آه که با بویش چه بد مست و خرابات میشوم 💙ای به قربانِ سیه مژگان تو پِلک خود بر هم نهی، یاد غزالان میشوم ❤️تا که دارم گردی آن صورتت را بر دو کف از فروغ روی ماهت نور باران میشوم 💙ای دلارام ای نگارم  ماه من تا که لب را تر کنی، جان را فدایت میشوم ❤️ رها 💙 آرش #بهارفراهانی #نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
Masih Ft Arash AP - Akhare Bahar (320).mp37.06 MB
🔥 2👍 1
#نمایشنامه‌های_آسان
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.