شکفتن در آفتاب
1 199
المشتركون
+524 ساعات
+427 أيام
+15130 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
نگاهی به همپوشانی مثنوی و مقالات در موضوع عشق
در مقدمه مقالات گفته ام که "تمام مثنوی گویا شرح و تفسیر مقالات شمس است". مولانا بسیار به زیر و بم حرفهای شمس ملتزم است. این مقالات که در دست ما است البته همه ی مقالات شمس نیست و آن مقداری است که به دست ما رسیده است. آن مقداری که مولانا و شمس صحبت داشتهاند بخش اعظم آن به دست ما نرسیده و بعد از جریانی که اتفاق افتاد که شمس قهر کرد و به حلب رفت(حلبی که روضهاش را این روزها میخوانید) و مولانا پسرش را با جمعی فرستاد که وی را آوردند. وقتی آوردند دیگر این امکان فراهم بود که شمسالدین تبریزی در جمع صحبتهایی بکند و آن صحبتها است که امروز اینگونه گسسته و پاره به دست ما رسیده است. بنابراین نمیدانیم که همه آن حرفها به دست ما رسیده باشد.
(حالا) مقالات شمس را دست میگیریم. عینا میبینیم که این «سنتشکنی» مثل شروع مثنوی آنجا هم هست. هیچ شروع کار را رعایت نمیکند. (توجه کنید که) در نامهای خصوصی و رسمی که مینویسند هم رعایت مقدمه میکنند. فردوسی در آنجا نامهای که از اردوگاه عربها از «سعد وقاص» به «رستم» آمده است کلی اول اصول دین میگوید و از جهنم و بهشت میگوید، ولی اینجا یک سنتشکنی میبینیم. چگونه «مقالات» شمس شروع میشود؟ شروع کتاب «مقالات» را ببینید:
«اگر از جسم بگذری و به جان رسی، به حادثی رسیده باشی، حق قدیم است، از کجا یابد حادث، قدیم را؟، «ما لِلتُّرابِ وَ رَبِّ الاَرباب»؟ نزد تو آنچه بدان بجَهی و برهی، جان است، و آنگه اگر جان بر کف نهی، چه کرده باشی؟ عاشقانت بَرِ تو تحفه اگر جان آرند، به سَرِ تو که همه زیره به کرمان آرند، زیره به کرمان چه قیمت و چه آبرویی آرد و چه نرخ؟ چون چنین بارگاهی است، اکنون، او بی نیاز است تو «نیاز» ببر، که بی نیاز، «نیاز» دوست دارد، بواسطه آن نیاز، از میان این حوادث ناگاه بجهی، از قدیم چیزی به تو پیوندد، و آن «عشق» است، دام عشق آمد و در پیچید، که یُحِبُّونَهُ تاثیر یُحِبُّهُم است، از آن قدیم، قدیم را ببینی، «و هُوَ یُدرِکُ الاَبصارَ» ، این است تمامی این سخن، که تمامش نیست، اِلی یوم القیامه تمام نخواهد شد»
این بند سه چیز میخواهد بگوید:
۱- ارتباط: میان حادث و قدیم ارتباطی جلوه نمیکند. حادث جسمی دارد و جانی دارد. حالا اگر جان را بخواهد بیاورد در میدان هم خود چیز حادثی است. حادث چیزی باید در این میدان بیاورد چراکه وقتی آدم پیش کسی میرود چیزی میبرد، چه میشود برد؟ میگوید هر چه ببری آنجا دارد و زیره به کرمان بردن است.
۲- نیاز: تنها یک چیز او ندارد که تو داری و آن «نیاز» است. حادث چیزی ندارد که عرضه کند مگر نیاز. تنها یک چیز او ندارد که تو داری. که آن نیاز است. خداوند نیازمند نیست. تنها چیزی که ندارد نیاز است و تو نیاز باید ببری.
۳- عشق: تو که نیاز نمودی، از قدیم چیزی به تو پیوندد و آن عشق است.
برای اینکه به ذهنمان نزدیکتر باشد، انسان فرزانه و روشنی مثل «چامسکی » را تصور کنید. این آدم فرض میکنیم که یک دستگاه فیلمبرداری بردارد و به سوریه برود و بخواهد راپورت و گزارش بدهد. بحث این نیست که این آقای «چامسکی» موضعی دارد و ما با آن موافق یا مخالفیم. بحث این است که هر گزارشی که بدهد جالب خواهد بود. اینکه مولانا در کجا میخواهد بایستد و از کجا دارد نظاره میکند، برای ما اینقدر مهم نیست. مساله چیز دیگری است. «شهریار» همشهری ما (که اگر مرحوم «فروزانفر» بود میگفت این شعر او «غُرَر اشعار فارسی» است)، میسراید:
گر از این چاه طبیعت که جهان من و توست
به در آییم جهان جمله از آن من و توست
آسمان پهنهی خوانی که به پای تو و من
مهر و مه قرصهی نانی که به خوان من و توست
تصویر آدمیزاد اینگونه است که در چاه طبیعت محصور است و چگونه میتواند از این چاه طبیعت بالا آید. باید از «قدیم» چیزی به تو بپیوندد و آن «عشق» است و عشق طنابی است که از آسمان میآید که تو را بالا بکشد و تو خودت را باید بپیچی به این طناب. خداوند در قرآن میفرماید که خدا اینها را دوست دارد و این بازتاب دوستی خداست که خدا اینها را و آنها او را دوست دارند. پس طناب عشق اول از آسمان میآید و رابطه محبت اول از آنجا و سوی بالا میآید و وقتی میآید که تو کمال نیاز را از خود نشان داده باشی. «نیازمندِ نیازمند».
شمس و مولانا دیگر این بحث را خیلی روشن کردهاند. تا نیاز نباشد، دیگر طناب عشق از بالا نمیافتد و وقتی آمد از آن قدیم، قدیم را ببینی. در قرآن آمده که لایدرک الابصار. هیچ چشمی او را نمیبیند و او است که همه چشمها را میبیند. میگوید این است که آن طناب از آسمان میآید. این آن موقفی است که باصطلاح شمس درست میکند و از آنجا دارد نظاره میکند و مولانا نیز از همانجا رفته و دارد نظاره میکند.
دکتر محمدعلی موحد
👍 1
داستان هجرت شمس از قونیه به حلب و فرستادگان مولانا برای آوردن او و باقی ماجرا از زبان شمس
شرح حال نویسان مولانا می گویند بعد از هجرت اول شمس مولانا بسیار بی قراری می کرد و از هر مسافری سراغ شمس را می گرفت تا اینکه شمس نامه ای می فرستد و خبر می دهد که در شهر حلب است و به جان مولانا دعا می کند.
مولانا بلافاصله فرزند خود، سلطان ولد را با بیست تن از مریدان و مبلغی پول و یک نامه نزد شمس می فرستد و استدعای بازگشت او را می کند.
(نگا. به: شمس تبریزی، محمدعلی موحد، طرح نو، ص۱۵۷.)
سلطان ولد عازم شهر حلب از شهرهای معروف شام می شود و عاقبت آن "صنم گریزپا" را در کاروانسرایی پیدا می کند و پول های اهدایی مولانا را به پای شمس می ریزد و مصرانه از او می خواهد که همراه ایشان به قونیه بازگردد.
شمس نامه ی مولانا را می خواند و خطاب به سلطان ولد می گوید: من سخنان مولانا را تمام و کمال شنیدم، کاش او نیز اینجا بود و حرف های مرا می شنید. لازم نبود این پول ها را برای من بفرستد، کاش اینها را به درویش مستحقی می داد تا به زخم زندگیش می زد.
" گفتم: من وعظ تمام مولانا شنیدم، کاشکی مولانا اینجا بودی، این نیم وعظ مرا بشنودی. اگر سیم که نثار کرد، به درویشی دادی مستحق، او را بِه بودی."
(مقالات، ص ۳۴۶)
شمس گرچه دلش پیش مولاناست اما رغبت چندانی برای بازگشت از خود نشان نمی دهد و سعی می کند به لطایف الحیلی خود را از دست فرستادگان مولانا خلاص کند. خطاب به ایشان می گوید:
"شما یک منزل پیش بروید که من خود می آیم در عقب شما... شما بروید مرا خود اگر تنها نامه ی مولانا بودی، خود بس بود، به سر بیامدمی."
(مقالات، ص۷۳۶)
اما سلطان ولد دست بردار نیست و بالاخره شمس را سوار بر مَرکب خویش می کند و خود در رکاب شمس پیاده به راه می افتد.
شمس زمانی هم که به قونیه باز می گردد و در جوار مولانا می آساید باز یاد شهر حلب می کند و پاره هایی از خاطرات خود از آن شهر را برای مولانا تعریف می کند. برای او می گوید که وقتی در حلب بوده لحظه ای از یاد وی غافل نبوده و آرزو می کرده که کاش مولانا نیز آنجا می بود و شریک اذواق وی می شد.
اینک بخش هایی از آن خاطرات:
"يادم میآيد در حلب میگفتم کاشکی اينجا بودی آن وقت که من بخورم ترا نيز بدهم. طُرفه شهریست آن حلب و خانهها و راه. خوش مینگرم سر کنگرهها می بينم، فرو مینگرم عالَمی و خندقی."
(مقالات، ص ۳۴۰)
"حلب که بودم به دعای مولانا مشغول بودم، صد دعا می کردم و چیزهای مهرانگیز پیش خاطر می آوردم و هیچ چیز که مهر را سرد کند بر خاطر نمی آوردم الّا آمدن هیچ عزم نداشتم."
(مقالات، ص۱۱۸)
"اگر جهت مولانا نبودی، من از حلب نخواستم بازگردیدن. اگر خبر آوردندی، که پدرت از گور برخاست و به مَلَطیه[=از شهرهای آناتولی] آمد که بیا تا مرا ببینی بعد از آن برویم به دمشق، البته نیامدمی، الّا به دمشق رفتمی."
(مقالات، ص۱۶۸)
چه دعاها کردم ترا در حلب، در آن کاروانسرا که آسودم.
(مقالات، ص۷۶۶)
✍️حسین مختاری
@movahed1302
👍 1
این مقالات یادگار گران بهایی ست که پس از ورود شمس به قونیه، و حالاتی که او را با مولانا رفته بصورت یادداشت از سخنان او به جای مانده است.
فراهم آورندۀ این یادداشت ها خود شمس نبوده است، او اصلا به نوشته
اعتقاد زیادی ندارد و فاش می گوید که " آنچه تو را برهاند بندۀ خداست، نه
نبشتۀ مجرد."
مجموعۀ سخنان شمس را در نسخه ای که به اعتقاد ما سلطان ولد فرزند مولانا آن را پرداخته است، مقالات نامیده اند. مولانا در دیوان کبیر بارها از سخنان شمس به "اسرار" تعبیر کرده است:
ای بگفته در دلم اسرار ها
گفتنِ اسرارِ تو، دستور نیست
از طرف دیگر، این نکته جالب توجه است که نسخۀ سخنان شمس، در میان مولویان نه بعنوان مقالات بلکه به نام "خرقۀ شمس تبریزی" شناخته می شده است.
محمدعلی موحد
مقالات شمس تبریزی
مقدمه، با تلخیص.
@movahed1302
👍 1
دیدگاه آخوندزاده و کسروی دربارهٔ مولوی
آنچه در ذیل خواهد آمد دیدگاه دو روشنفکر دربارهٔ مولوی است. بیشک بخشی از دیدگاههای آنان از «فهم سقیم» و جهلشان به منظومهٔ فکری مولوی و امثال اوست.
باری، چند جمله از آخوندزاده و کسروی دربارهٔ مولوی:
در مورد عقل و شعور و ذوق ملّای رومی هیچ حرفی نیست. اما بهاندازهای جلف و سبك است که ماها در مقابل او اشخاص موقر و باتمکینی هستیم. در سبکی به مرحوم آخوند ملّاعبداله شباهت بسیار دارد. و هم به درجهای بیعار و درازنفس است که از سخنانش حوصلهٔ خواننده سر میآید، و اکثر مطالبش، به غیر از حکمت و افسانههای بامزه، کهنه و مندرس و بیلذّت است، و بلکه اقوال بیمعنایی است که با تکرارهای کسالتانگیز به قلم آمده است.
ترجمهٔ آن به زبانهای دیگر عدیمالإمکان است، زیرا مطلب معیّن نیست، سخنان جَستهگریخته است که با الفاظ تازهای تکرار میشود. هر کلامی که به زبانهای دیگر به ترجمه نیاید بدون شك فاقد مضمون است. مثلاً کلام روحالقدس و فردوسی را حتی اگر به زبان خَتا هم ترجمه کنیم، مضمونش واضح در میآید... . واقعاً مُلّای رومی در پنهان کردن مغز مطلب استاد کامل و حریف بیمثل است...
میرزا فتحعلی آخوندزاده - مقالات
....
آن مولوی که گرفتار پندار بیپایهٔ «وحدت وجود» گردیده، و دست از کار و پیشه کشیده و در آن گمراهی و سرگردانی پیاپی بافندگیها کرده است:
از نیستان تا مرا ببریدهاند
از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
آن مولوی که از نادانی و نافهمی روشنایی و تاریکی، و ستم و داد، و گمراهی و رستگاری، موسی و فرعون را یکی میشمارد:
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیی با موسیی در جنگ شد
ایشان و همچون ایشان که خود گمراه بوده و به گمراه گردانیدن دیگران نیز کوشیدهاند، وزارت فرهنگ بدآموزیهای زهرآلود و مغزفرسای آنان را سرچشمهٔ آموزشهای خود گردانیده است، و نوخاستگانی را که به دست او میسپارند مغزهاشان را آگنده از این نادانیهای پَست بیخردانه میگرداند... .
مولوی از سردستگان صوفیان است. صوفيان چنانکه میدانیم، این جهان را خوار داشته و به کار و پیشهای نمیپرداختهاند، و در کنجهای خانقاهها نشسته، روزهای خود را با بیکاری به سر میبردهاند، و نان از دسترنج دیگران خورده، از گدایی نیز باک نمیداشتهاند.
احمد کسروی - «فرهنگ چیست؟»
🤮 2👍 1
37:47
Video unavailableShow in Telegram
یک شمس تبریزی و اینهمهغوغا: استاد محمد کاظم کهدویی
یک_شمس_تبریزی_و_این_همه_غوغا_استاد_محمد_کاظم_کهدویی_hdSuJeF9Sl8.mp4167.41 MB
نقل است که مولانا شمس الدین تبریزی، عَظّمَ اللهُ ذِکرَه، هرگاه که از توالی تجلیّات مستغرق می گشت و قوای انسانی تحمل آن مجاهده نمی کرد جهتِ دفعِ آن حال خود را به کار مشغول کردی و به ناشناسی نزد مردم به مَشّاقی[=فَعلگی] رفته، تا شب کار کردی و چون اُجرت دادندی فرمودی: "قرض دارم، می خواهم تا جمع شود، تا به یکبار ادا کنم" و بدان بهانه موقوف می گذاشت؛ و بعد از مدتی غیبت می فرمود.
رساله در مناقب خداوندگار - ذکر حضرت شمس تبریزی
👍 1
درباره رساله سپهسالار / محمدعلی موحد
مولانا پدیدهای بینظیر است و آدم در مقابل او درمیمانَد که چه دربارهی او بگوید. چرا اینقدر ما دربارهی مولانا شگفتزده میشویم؟ به نظرم یکی به دلیل وسعت خیال و دیگری ظرافت دید هنری در کنار پختگی محتوا و عمق معناست. از این جهات است که آدم در مقابل مولانا میگوید مگر میشود چنین آدمی باشد؟ آدمی که واعظ و مدرّس است و در گوشه ی شهر قونیه زندگی میکند، در آستانه ی ۴۰سالگیاش، درویش گمنامی از گَرد راه میرسد و این مدرس واعظ بدل میشود به آدم دیگری که در نیمهء دوم عمرش که کوتاهتر هم هست، شش دفتر مثنوی و دیوان غزلی دارد که اینگونه همگان را محو خود کرده است. بنابراین این موضوع مهم است که شاهدان عینی این رویدادها این آدمها را چگونه میدیدند و از مولانا چه میفهمیدند. ما از آن زمان دو کتاب داریم که نزدیکترین به مولانا هستند، چرا که هرچه زمان میگذرد، آدمهایی چون مولانا به اسطوره نزدیک میشوند و داستانهای زیادی اطراف آنها شکل میگیرد و برای نزدیک شدن به حقیقت این شخصیتها باید به زمانهای نزدیکتر برویم. خود مولانا درباره ی آشناییاش با شمس حرف زده و آن را در پرمعناترین شکلش «رستخیز» مینامد.
ای رستخیز ناگهان ای رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته در بیشهی اندیشهها
رسالهی سپهسالار و ابتدانامهی سلطان ولد قابل اعتمادترین متنهایی است که درباره مولانا نوشته شده است که یکی را فرزند مولانا نوشته و دیگری را کسی که مدعی است ۴۰ سال سر بر آستان مولانا داشته است.
من نمیتوانم بگویم این کتابها راز سر به مُهر بین مولانا و شمس را فاش میکند، چنین توقع و انتظاری بیهوده است، اما میتوانیم روایتی از صورت بیرونی ماجرا داشته باشیم و تلقی بیرونیان مولانا را ببینیم و این دیگر بر خود ماست که تا آنجا که چنبرهء افکارمان هست، بیندیشیم و دریابیم...
سخنرانی دکترمحمدعلی موحد در مراسم رونمایی از رساله سپهسالار، چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۱، فروشگاه شهر کتاب.
@shekoftandaraftab
👍 1❤ 1
روايت دولتشاه سمرقندی از اولین دیدار شمس و مولانا
مولانا سوار بر استر از راه می گذشت، ناگهان شمس برجَست و عنان استر او گرفت و گفت:"غرض از مجاهدات و ریاضت و تکرار و دانستن علم چیست؟" مولانا گفت: "روش سنّت و آداب شریعت!" شمس گفت: "اینها همه از روی ظاهر است." مولانا گفت: "ورای آن چیست؟" شمس گفت: " «علم» آن است که به «معلوم» رسی". از دیوان سنایی این بیت برخواند:
علم کز تو تو را بنَستانَد
جهل از آن علم بِهْ بُوَد بسيار
مولانا از این سخن متحیر شد و پیش آن بزرگ افتاد و از تکرار درس و افاده بازماند.
کتاب شمس تبریزی - محمدعلی موحّد
@shekoftandaraftab
🔥 1
1:14:42
Video unavailableShow in Telegram
معرفی کتاب صوفی گری احمد کسروی با قلم محمد امینی در شرکت کتاب
معرفی_کتاب_صوفی_گری_احمد_کسروی_با_قلم_محمد_امینی_در_شرکت_کتاب.mp4169.99 MB
👍 1
اختر خطة مختلفة
تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.