cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

داستانهای شازده کوچولو

مشاركات الإعلانات
3 987
المشتركون
-124 ساعات
-157 أيام
-13430 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

شوهرم شبها کجا میرود چن شبی بود حس میکردم شبها شوهرم در کنار من نیست یک شب تصمیم گرفتم او را تعقیب کنم وقتی او از خانه خارج شد و رفت سمت د ر خانه همسایه مان و زنگ خانه را زد.زن همسایه خارج شد و اومد کنار همسرم . از عصبانیت داشتم میمردم... ادامه داستان
إظهار الكل...
داستان های زندگی

داستانهای واقعی و زیبا

Photo unavailableShow in Telegram
❤️#روز عقدمون همسرم بهم گفت مادرم هر هدیه ای بهت داد رو قبول کن و جلو مهمونا بازش نکن...پرسیدم چرا؟گفت فعلا نپرس،فقط بازش نکن.. ....شب شد و مادرشوهرم بعنوان زیر لفظی یه جعبه  رو بهم داد..دل تو دلم نبود آخرشب بشه بازش کنم..بیبینم چیه و معنی حرف همسرم چیه...وقتی مهمونا رفتند خواستم بازش کنم که یهویی..↙️ ⬅️ادامه ی داستان کلیک کنید.
إظهار الكل...
👍 2
🏆زنی با بزرگترین سینه در جهان رکورد زد 🏆ازدواج عجیب و جنجالی دختر ۹ ساله با سگ که شما را شوکه خواهد کرد.. 🏆بزرگترین بیضه جهان 🏆مسابقه مچ اندازی حیرت انگیز یک زن💃 در مقابل 10مرد 💪 🏆مردی که با شکمش  قدرت تحمل ضربه شلیک گلوله توپ جنگی را دارد‼️ 🏆روابط جنسی عجیب غریب و پشم ریزون در کشورهای مختلف جهان 🏆سایز سینه های این خانم ۱۶۴ است و ادعا میکند بزرگترین سینه ها را دارد 🏆 کشیدن اتوبوس با آلت تناسلی😱😳 🏆زنی با بزرگترین باسن جهان 🏆داستان یک جن با حضرت سلیمان 🏆 6 تا علامت هست که اگر یکیش هم دیده باشید یعنی یک جن اطراف  شماست برای خواندن هر کدوم از این مطالب وارد کانال زیر شوید مطالب هم سنجاق هستش👇 https://t.me/+RWyiXphr06phOGQ0 https://t.me/+RWyiXphr06phOGQ0
إظهار الكل...
عجیب غریب

🔞عجایب دنیا😱 🔞رکوردهای گینس 😳 🔞کلیپ های ترسناک و دلهره آور🆘 🔞روح و جن👻

#کاش من یک زن نبودم قسمت ۷۴ كیف رفتم و وسایل توي كیف را روي زمین ریختم كیف و وسایل داخلش نشون میداد كھ چھ دختر ساده و مرتبي صاحب این كیف ھست.  كیف پول ساناز و باز كردم عكس عروسي ساناز و رضا در گوشھ كیف پول توجھ منو بھ خودش جلب كرد چقدر ساناز در اون لباس ساده عروس با وقار و زیبا شده بود ولي آیا فكر میكرد زندگي با این مرد اونو بھ ورطھ جنون بكوشونھ ؟ یك دفتر خاطرات با یك جلد چرمي بسیار زیبا جزئ وسایل كیف بود.  دفتر و باز كردم و شروع بھ خواندن كردم . ساناز ھمھ خاطراتش را با رضا از دوران نامزدي در آن دفترچھ نوشتھ بود ھر چھ بیشتر پیش میرفتم بیشتر بھ معصومیت ساناز پي میبردم و فھمیدم كھ چقدر این دختر در طول زندگي مشتركش زجر كشیده.  ھمینطور كھ صفحھ ھا را ورق میزدم و مي خواندم اشك از چشمانم سرازیر شد در بعضي از صفحھ ھا عكسھاي رضا رو چسبانده بود و در بعضي صفحات ھم عكسي كھ یكدیگر رو با مھر در آغوش كشیده بودن..  وقتي بھ صفحھ ھاي آخر دفتر خاطرات رسیدم دیگھ سپیده زده بود.  آخرین صفحھ از دفتر خاطراتش را در خانھ من و شب قبل از خودكشي نوشتھ بود در حالیكھ از نوشتھ ھاش معلوم بود كھ كاملا از ادامھ زندگیش نا امیده و ھمھ درھا رو ، بھ روي خودش بستھ میدید از زندگیش بریده بود و ھمھ آرزوش این بود كھ میتونست انتقام روزھاي قشنگ بر بادرفتھ زندگیشو از رضا بگیره و در آخر این شعر را نوشتھ بود:  ما كھ رفتیم ولي یادت باشھ دیونھ بودیم واسھ تو یھ عمر اسیر تو كنج این خونھ بودیم واسھ تو ما كھ رفتیم تو بمون با ھر كسي دوستش داري با اوني كھ پنھموني سر روي شونش میزاري ما كھ رفتیم ولي این رسم وفاداري نبود قصھ چشاي تو ، واسھ ي ماتكراري نبود ما كھ رفتیم ولي مزد دستاي من این نبود دل من لایق اینكھ بندازیش زمین نبود ما كھ رفتیم ولي قدر تو رو دونستھ بودیم بیشترم خواستھ بودیم ، ولي نتونستھ بودیم ادامه دارد
إظهار الكل...
👍 23😢 10 1
سرنوشت ابراهیم مالک اشتر بعد از کشته شدن مختار چه بود؟ ✅چه کسی انتقام مختار رو گرفت؟ زائده چطور انتقام گرفت ؟ ✅سرنوشت تلخ زنان حرمسرای ناصری پس از مرگ ناصرالدین شاه  چه شد⁉️ ✅ماجرای طولانی ترین جنگ تاریخ  معروف به جنگ 700 ساله چه بود⁉️ برای خواندن ادامه مطالب کلیک کنید 👇👇 https://t.me/+RWyiXphr06phOGQ0
إظهار الكل...
عجیب غریب

🔞عجایب دنیا😱 🔞رکوردهای گینس 😳 🔞کلیپ های ترسناک و دلهره آور🆘 🔞روح و جن👻

👍 3
قسمت ۷۳ #کاش من یک زن نبودم بشین از اینجا بریم.  سعید به  سرعت بطرفم اومد و در وباز كرد و گفت : بشین تو ماشین .  حقم نداري بیاي بیرون سوییچو از روي ماشین برداشت و قفل مركزي رو زد ودر وبروم قفل كرد.  ھر چي تلاش كردم نتونستم از توي ماشین بیام بیرون سعید ھمچنان در كنار درختي منتظر ایستاده بود و پشت ھم سیگار میكشید و ساعتشو نگاه میكرد.  بعد از حدود نیم ساعت جلوي در شركت ماشیني پارك كرد و مرد و زن جواني در حالیكھ از خنده ریسھ رفتھ بودن از ماشین پیاده شدن و دست در دست ھم از پلھ ھا داشتم بالا مي رفتن تا وارد شركت بشن.  سعید با دیدن اونھا مثل جرقه از سر جاش پرید و سیگارشو زیر پاھاش خاموش كرد و دبه  رو برداشت و بسمت ماشین رضا رفت.  رضا و اون زن در حال خندیدن بودن و اصلا متوجه  اتفاقات اطرافشون نبودن من جیغ مي زدم و محكم به شیشه ماشین مي كوبیدم ولي انگار صداي منو ھیچكس نمي شنید.  سعید اون دبه  زرد رنگ باز كرد و بوي بنزین در تمام فضا پخش شد و شرو ع كرد به ریختن روي ماشین رضا. كمي عقبتر رفت و كبریت وكشید و در یك لحظه  جھنمو با چشمام دیدم . شعلھ ھاي آتشي بود كه  بالا میرفت  سعید فریاد میزد : نامرد ، عوضي خواھر بیچاره من داره روي تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میكنه اونوقت تو داري با این خانم میگي و میخندي ؟ خواھر من از زیبایي خانه داري و محبت و... چی  كم داشت كه  بدنبال ھوا و ھوست راه افتادي دنبال اینجور زنھا ؟ از اولم میدونستم كه تو نمیتوني خوشبختش كني تو لیاقت اونو نداري ، من مثل ساناز نیستم كه  مظلو مانه  بذارم ھر غلطي مي خواي بكني . بي كس و كار گیر اوردي خواھر بدبخت منو ؟ زندگیتو به آتیش میكشم زني كھ ھمراه رضا بود یك گوشھ ایستاده بود و معلوم بود كه  بشدت ترسیده .پشت سر ھم جیغ میزد و شلوغ بازي در میاورد. ادامه دارد
إظهار الكل...
👏 24👍 6 2
قسمت ۷۲ ##کاش من یک زن نبودم روي كاناپه  ولو شدم و با لباس به خواب رفتم. صبح با صداي زنگ در از خواب پریدم . سعید بو د ، پریشان حال با چشمھاي پف كرده گفتم : سلام سعید رسیدن بخیر كي اومدي . بیا تو گفت : نه  وقت ندارم كار دارم مي خوام برم.  گفتم : نمي خواي دیدن ساناز بري ؟ بذار حاظر بشم باھم بریم.  چشمھاي غمگینشو به زمین دوخت و گفت : از اولم میدونستم اون نامرد لایق خواھر عزیز دردونه  من نیست . ھیچكس به ساناز حتي جرات نمیكرد بگه  بالاي چشمت ابروه اونوقت این مردك........ اون این بلارو سرش اورده آره ؟ كتكش زده ؟ با كمي مكث گفتم: ساناز خودكشي كرده ....... سعید ، رضا سانازو از خونه  بیرون كرده بود ...... الان ساناز تو كماست.  سعید زل زد بهذچشمام و اشك از چشمھاي آبیش جاري شد.  مي تونستم احساس كنم كه سعید داره زیر بار این غم میشكنه وقتي بخودش اومد اشكاشو پاك كرد و با حالت عصبي به  سوییتش رفت ومن متعجب داشتم نگاه میكردم كه سعید مي خواد چیكار كنه؟ با یك دبه زرد رنگ بیرون آمد و رو به من كرد و گفت : حالا میدونم چیكارش كنم نامردو.......... بھ سمتش دویدم و گفتم : سعید صبر كن ، سعید چند لحظه به  حرفھاي من گوش بده..  ولي گوشش بدھكار نبود با عجلھ بھ طرف ماشینش رفت ، خواست حركت كنه كه  با عجله در جلو رو باز كردم و گفتم : تا جھنمم بري ، باھات میام.  احساس میكردم در اون لحظه سعید اینقدر عصباني بود كه حرفھاي منو نمیشنید ھر چقدر سعي كردم آرومش كنم موفق نشدم . فقط روبهذ رو نگاه میكرد و با سرعت سر سام آوري رانندگي میكرد.  تا بلاخره جلوي یك شركت بزرگ چند طبقه  بسیار شیك ترمز كرد و پیاده شد . دبه زرد رنگ و از پشت صندوق عقب برداشت و در گوشه اي ایستاد من از ماشین پیاده شدم و فریاد زدم : سعید این كار خریته ... مي خواي ھم خودتو بدبخت كني ھم سانازو ؟ سعید تو رو ارواح خاك پدرو و مادرت
إظهار الكل...
👍 42 1
📵 علت تمام شدن سریع بسته اینترنت شما 😨 ‼️ این 3تا برنامه دقیقا نصف حجم بسته اینترنت شما رو مصرف میکنند 👇 👇 فوراً از قسمت تنظیمات حذفشون کنید https://t.me/+mtMI7nk9KOYxNTk0
إظهار الكل...
ترفندهای عجیب

ترفندهای عجیب قریب😨😨

Photo unavailableShow in Telegram
زمانی که تو تلگرام توسط شخصی بلاک میشین😀 با ترفند زیر به راحتی میتونید بهش پیام بدین، چکش کنید 😱😱 یاحتی اخرین بازدیدش+پروفایلشوببینید😳👇🏻 @tarfannnnnd @tarfannnnnd
إظهار الكل...
1
#کاش من یک زن نبودم قسمت۷۱ وقتي به خودم اومدم شب از نیمه گذشته  بود و من ھنوز در اون انبار در كنار یك مشت مرد معتاد حشیشي بودم.  از انبار اومدم بیرون و مي خواستم از در خارج بشم كه  ابراھیم با اون صداي خشن و مردونه  اش گفت : بي خداحافظي میري خانم خانما؟ برگشتم وگفتم : خیلي دیر شده آقا ابراھیم زودتر باید برگردم خونه  گفت : ا..... از كي تا حالا دختر پاستوریزه اي شدي ؟ اون از غروبت اون ھم از حالات !!!!!!!! نمي خواد تنھا بري خودم مي رسونمت گمي من من كردم ولي تر جیح میدادم اونوقت شب یك مرد باھم باشه ھر چند كه  اون مرد آقا ابراھیم مواد فروش باشه  ولي از طرفي دوست نداشتم خونه مو یاد بگیره.  بناچار آدرس خونه  شقایق و دادم و ابراھیم منو تا خونه  شقایق رسوند . خواستم پیاده بشم كه گفت : برو تو خونه  من اینجا ھستم ، ھر وقت دیدم رفتي تو خونه  من ھم مي رم.. كلید و از كیفم در آوردم و پیاده شدم ولي ھر چي سعي كردم در اصلي رو باز كنم باز نشد انگار ھمسایه  ھا قفل اصلي آپارتمانو عوض كرده بودن.  ابراھیم از توي ماشین شاھد تلاش مزبوھانه  من براي باز كردن در بود ، از ماشین پیاده شد و بطرفم اومد و گفت : حالا دیگه مي خواي منو دور بزني جوجه  دو روز ه؟ با ترس و لرز گفتم : نه  آقا ابراھیم باور كنید فكر كنم قفلو عوض كردن . بطرف ماشین ھولم داد و منو بزور سوار ماشین كرد و گفت : فكر كردي من اینقدر ببو گلابیم كه خونتو بلد نباشم ؟ سوار ماسشین شدیم و در حالیكه از شدت عصبانیت پشت سر ھم سیگار میكشید منو در خو نه  ام رسوند موھامو تو دستاش گرفت و در حالیكه محكم میكشید گفت : دفعه آخرت باشه از این غلطا میكني . گمشو پایین.  بدون معطلي پیاده شدم و به سمت آپارتمانم دویدم.و در و باز كردم.  از ترس زبونم بند اومده بود از پشت در و بستم و وقتي صداي دور شدن ماشین ابراھیم آقارو شنیدم نفس راحتي كشیدم.  چراغ سوییت سعید روشن بود بي صدا و آروم وارد آپارتمانم شدم
إظهار الكل...
👍 24 2
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.