cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

رمان نورا_مسیحا⛔

رمان نورا و مسیحا«خانزاده» ژانر: عاشقانه_صحنه دار_ اربابی💦 روزی 2️⃣پارت رمان کامل شده است 💦🔞 ادمین👇🏻👇🏻 @novelfatemh

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
864
المشتركون
-524 ساعات
-397 أيام
+830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
Photo unavailable
پارت #۷۶ یه سیگار از توی جا سیگاری برداشت و روشنش کرد.....یه کام عمیق گرفت و بهم خیره شد ____پاشو لباس هاتو بپوش خشکم زده بودنمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم ...حس حقارت،پوچی سرتاسر وجودم رو‌گرفته بود تو‌ یه حرکت غیر منتظره لباسام رو از زمین برداشت و پرت کرد تو صورتم ____کجای حرفم ناواضح بود برات؟گفتم بپوش این بی صاحابروو از دادی که زد تازه به خودم اومدم....بغضی که تا الان نگهش داشته بودم ترکید ....اشک هام کله صورتم رو پر کرده بود ....چرا میخواست کوچیکم کنه؟به چی میخواست برسه؟ https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 19پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد. یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن. سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت: _امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید. چون کار خانومت امشب تمومه. تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم. یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 دختره شب عروسیش بع دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش... 19پاک
إظهار الكل...
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نی‌نی شیر بده! من چه جوابی باید بهش می‌دادم کاوه؟ می‌خندد و از روی تنم بلند می‌شود. خیره به عضلات برهنه‌اش میشوم و او دستش را سمت سینه‌هایم می‌کشاند. - بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام! نوازش‌هایش تنم را مور مور می‌کند. ناله‌ی خفیفی می‌کشم و او پوست گردنم را به دندان می‌گیرد. - آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت! دستم به دور گردنش قفل می‌شود و او آرام‌آرام پیشروی می‌کند. - دلم تنگه برات خانومی، یه امشب بزار بی‌نق و نوق ‌و بی‌سر خر... حرفش نصفه می‌ماند. در اتاقمان بی‌اجازه باز می‌شود و آوا درحالی که چشم‌های خواب‌آلودش را می‌مالد کودکانه و بی‌حال می‌گوید: - نی‌نی شیل می‌خواد مامانی! https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk 3 پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
تکین، مامور مخفی مردی جذاب و متعصبی که همه دخترا روش کراش دارن، توی یه دعوای خیابونی متوجه می‌شه که چند تا پسر مست دختری رو به ماشینشون کشیدن و بر سر اینکه کدومشون اولین بار با اون دختر باشه دعوا می‌کردن. هر چند که برای لو نرفتن موقعیتش همیشه محتاط بود اما با شنیدن صدای جیغ اون دختر و صدای جر خوردن یه پارچه‌، خونش به جوش اومد و دیگه نفهمید چی شد. وقتی به خودش اومد که اونا رو لت و پار کرده بود و ابرا با بدنی لرزون، نیمه عریان توی بغلش می‌لرزید. اونو برد خونه تا وقتی که حالش روبراه بشه اما نفهمید چی شد که دلش برای این چشم‌ها که ملتمس نگاش می‌کردن و تن ظریفی که هنوز هم نرمیش رو حس می‌کرد، رفت و ....🤤💦💜 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 1پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
نگاه قشنگی بهش کردم و گفتم: _ولی من یادم نمیاد تورو ..مقصرم نیستم تصادف کردم و مقصر تصادف کردنمم تویی _ایسو یکم فکر کن من ارادم همون پسر خوشتیپه حیف که داشتم نقش بازی میکردم وگرنه میدونستم چی بهش بگم زبونم دراوردم و گفتم: _هههه من پسر خوشتیپی نمیبینم یادمم نیس _تو قصد داری جدی جدی منو فراموش کنی.. ولی من یادت میارم!!! اومد دست انداخت زیر پاهام و منو تو هوا بغلش کرد الکی هی داد میزدم مامان ماااامان یهو مامانم اومد و با وضعیتی که دید گفت: _خدا مرگم بده چیکار میکنی اراد _ببخشید خاله جون مقصر من نیستم من باید یادش بیارم لطفا مزاحم نشید و مستقیم منو برد داخل اتاق ... _که منو یادت نمیاد نه؟؟ سرشو به سرم چسبوند و موهامو کنار زد.. _عه چیزه ولم کن اراد دیدم نه مثل اینکه قصدش جدیه یهو یه فکری به سرم زد میخکوب سر جام وایستادم و چشامو گرد کردم و گفتم نهههه یهو اراد ترسیده گفت چیشده؟ دستامو رو صورتم گذاشتم و گفتم پریود شدم... فکر کردم خیلی زیرکانست داشتم میرفتم که مچ دستمو گرفت و گفت...😈🔥🔞 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 دوتا ادم لجوج و داستان طنز عاشقانشون🫀 خفن ترین رمان تلگرامه😂🫠🫧 عضوشو تا از دستت نرفته👏❗❗ 1پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
- عاشق صدای آه و ناله هاتم🔞 لبش و روی لبم کشید -لعنتی! چی میزنی به این پوست به این تن به این لب که منو اینجوری مست میکنه؟ دستش و روی سینه ام گذاشت و فشار داد آه غلیظی کشیدم و و لب زیرینش مکیدم -آه...آیی چیز خاصی نمیزنم رامان تن عریانش و چفت تنم کرد و صدای جیر جیر تخت و اه و ناله من هر لحظه بیشتر شد -هیچ وقت نمیذارم یه لحظه هم ازم جدا بشی  قسم میخورم! تو مال منی تا ابد!🔞🔞😱 https://t.me/+HQQVWc3fNoc1OGI0 https://t.me/+HQQVWc3fNoc1OGI0
إظهار الكل...
Repost from N/a
دختره رو موقع پـورن ديدن مي‌بينه🤤🔞 نگاهي به تابان انداختم كه با تاپ و دامن سفيد روي مبل لم داده بود و چيزي رو با لذت تماشا مي‌كرد. از پشت گوشي سرك كشيدم و با ديدن فيلم پـورني كه مي‌ديد چشمام گرد شد.😳 دستم و از پشت جلو بردم و سينه‌اش و توي دستم فشار دادم كه هين بلندي كشيد. - تو اگه دنبال حال كردني چرا نمياي سراغ خودم جوجه؟! چيه نكنه دردت مياد؟! دستش و به بـهـ•ـشت تپلش رسوند و با گاز گرفتن لبش چشماش و خمار كرد.💦 - دلم مي‌خواد يه جوري من بگـايي كه تا سه روز گشاد راه برم.🤤👅 https://t.me/+a_EvSmqU4ic4MDk8 https://t.me/+a_EvSmqU4ic4MDk8
إظهار الكل...
- لباس عروست چرا خونیه؟ لبم را به دندان میگیرم و چشم از نگاهش می‌دزدم. بیخیال نمی‌شود و بازویم را محکم می‌کشد. - حرف بزن پناه! شب عروسی پریود شدی؟ چرا نگفتی بهم؟ چشم‌هایم پر از اشک می‌شود. توان حرف زدن ندارم و ای کاش تمام مشکلم همین بود. بای حقیقت را بگویم و خودم را خلاص کنم. این خونریزی عاقبت جانم را می‌گیرد. - بچه رو...بچه رو سقط کردم! خون توی نگاهش می‌دود. ترسیده خودم را کنار می‌کشم و جریان خون بین پایم راه می‌گیرد. صدای فریادش تنم را می‌لرزاند. - چه غلطی کردی؟ https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk دختره تن به یه ازدواج صوری داده و از بد ماجرا قبل از عروسی حامله میشه.🙈🔥🔞 صبح پاک
إظهار الكل...
رابطه داغ پادشاه و با ملکه‌ش 🔞👑 کوبیدمش به دیوار و توی صورتش غریدم: -تو وظیفته که #تمکینم کنی، حالا در هر شرایطی! ترسیده نگاهم کرد که لباسشو تو دستم گرفتم و تو تنش پاره کردم. بدون توجه به هق هقش کامل لباساشو از #تنش جدا کردم و حتی لباسای زیرشم نذاشتم تو تنش بمونه.🌪️ دلم میخواست این #بدن شاهکارشو بدون مانع ببینم. _آههه...ولم کن وحشی! بدون توجه به فریادش کمربندم و باز کردم و شلوارمو در اوردم و یک پای آرتوریا رو بردم بالا. #مردونگیم و گذاشتم روی ورودیش آروم آروم تو #بهشت تنگش گذاشتم که... 🍑🔞💦 https://t.me/+9rUSzU6wmxI3MDJk https://t.me/+9rUSzU6wmxI3MDJk #هات🔞ترین رمان حال حاضر تلگرام🤤🔥 صبح پاک
إظهار الكل...
Repost from N/a
دختره رو موقع پـورن ديدن مي‌بينه🤤🔞 نگاهي به تابان انداختم كه با تاپ و دامن سفيد روي مبل لم داده بود و چيزي رو با لذت تماشا مي‌كرد. از پشت گوشي سرك كشيدم و با ديدن فيلم پـورني كه مي‌ديد چشمام گرد شد.😳 دستم و از پشت جلو بردم و سينه‌اش و توي دستم فشار دادم كه هين بلندي كشيد. - تو اگه دنبال حال كردني چرا نمياي سراغ خودم جوجه؟! چيه نكنه دردت مياد؟! دستش و به بـهـ•ـشت تپلش رسوند و با گاز گرفتن لبش چشماش و خمار كرد.💦 - دلم مي‌خواد يه جوري من بگـايي كه تا سه روز گشاد راه برم.🤤👅 https://t.me/+a_EvSmqU4ic4MDk8 https://t.me/+a_EvSmqU4ic4MDk8
إظهار الكل...
اختر خطة مختلفة

تسمح خطتك الحالية بتحليلات لما لا يزيد عن 5 قنوات. للحصول على المزيد، يُرجى اختيار خطة مختلفة.