نورك كده
136
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
آن یکی الله میگفتی شبی
تا که شیرین میشد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیک کو
مینیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله میزنی با روی سخت
او شکستهدل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خضر را در خضر
گفت هین از ذکر چون وا ماندهای
چون پشیمانی از آن کش خواندهای
گفت لبیکم نمیآید جواب
زان همیترسم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست
و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
03:00
Video unavailableShow in Telegram
تمام شد…
مرغ از قفس پرید و
ندا داد جبرئیل
اینک شما و وحشت
دنیای بی علی .... التماس دعا🙏🏻 @noorakkade
IMG_2331.MP49.25 MB
03:30
Video unavailableShow in Telegram
تلفيق ٤ اذان از ٤ نسل خانواده موذن داده، حنجره هاي بهشتي، ژن خوب واقعي، هجوم نوستالژي، روزه هاي با اخلاص كله گنجشكي، سفره هاي ساده و صميمانه افطار، نشستن هاي سر سفره افطار بدون رعايت هيچ گونه فاصله اجتماعي يا فيزيكي، دستهاي روي به آسمان رفته، دعاهاي مشابه يا متفاوت، و خداي ثابت🙏🏻 @noorakkade
IMG_2332.MP417.34 MB
گر كافر و گبر و بت پرستي بازآ
اين درگه ما درگه نوميدي نيست،
صد بار اگر توبه شكستي بازآ...
نيازمند دعاي خيرتان🤲🏻
همسایهی سمت چپیمان دو تا سگ دارد همقدِ اسب. دو شب پیش نمیدانم چه بلایی سر یکیشان آمده بود که از ساعت دو صبح شروع کرد به واقواق کردن و از خواب بیدارم کرد. بدون توقف مثل بچهای که وسط زمستان هوس گوجهسبز کرده باشد و بابت آن گریه کند. آنقدر صدا کرد که با خودم فکر کردم بروم دم خانهشان بابت احوالپرسی یا تذکر یا حتی لت و کوب کردن مرد همسایه. بعد یاد قوارهی سگها افتادم و پشیمان شدم. البته اگر به جای سگ، حلزون هم نگه میداشت، باز هم رفتن به دم در خانه همسایه-ساعت دو صبح- آنهم در کشوری که تفنگ به خودشان و قانون اساسیشان الصاق شده، کار درستی نبود. تا ساعت چهار صبح سگ داد میزد و من هم بالشتم را جویدم.
یک پنکه دستی معیوب و خسته دارم که قدیمها پرهاش حول محور ایکس میچرخید. اما بعد از شش بار اسبابکشی و چند بار سقوط موفقیتآمیز از طبقهی بالا، حالا حول محور چهارمی میچرخد که خارج از تصور و تخیل است. بابت همین وقتی روشن میشود، یک تنه بیشتر از تمام پنکههای تونل زیرگذر توحید صدا و اغتشاش تولید میکند. ساعت چهار صبح پنکه را کشیدم بیرون و زدم به برق و روشناش کرد. به حمد خدا به اندازهی بازدم یک قناری هم هوا تولید نمیکرد. اما صدایش بلند بود. بلند و مهمتر از آن یکنواخت. من به دنبال همین یکنواختی بودم. یک صدای ناهنجار بلند که فکر من را از سگ و همسایه و تفنگ و الخ نجات بدهد. که داد. در واقع عامل حواسپرتی بود.
از دو شب پیش، پنکه شده عزیز دلم. دمِ خوابیدن موتورش را روشن میکنم و میگذارمش گوشهی اتاق. پنکهای که هیچ کاربری در زندگیام ندارد الا پرت کردن حواسم از حوادث دور و بر. نه صدای سگ همسایه را میشنوم، نه صدای دوپس دوپس ماشین آن یکی همسایه که آخر شبها یورتمهکنان میپیچید توی کوچه. حتی اگر طوفان بیاید و کل جهان مثل پشمک به هم بپیچد، باز هم من آسودهام. چون حواسم با صدای بلند پنکهی بیعار پرت است. نمیدانم چرا تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم و مشکلات واقعی زندگیام را زیر چند خروار صدای بیاهمیت این پنکه دفن نکردهام و حواسم را ازشان پرت نکردهام. اما ماهی را هر وقت از آب بگیرم تازه است. این پنکه هر چه خرابتر، خواب من آسودهتر.
#فهیم_عطار
@fahimattar
اگر پسورد كامپيوترتان را بيست سال صحيح و دقيق وارد كنيد (با فرض اينكه گزينه "به خاطر بسپار" را نزنيد)،
روز يكم سال بيست و يكم اگر يك عدد، فقط يك عدد را اشتباه بزنيد، به شما پيغام ارور مي دهد؛
كامپيوتر وابسته نمي شود،
نمك گير نمي شود ...
كامپيوتر "اهلي" نمي شود ...
اما آدمها را بعد از چند سال،
و يا اگر رابطه اي با كيفيت باشد بعد از چند ماه،
مي شود شناخت؛
كه اين نگاه يعني اين و
آن نگاه يعني آن ...
آدمها "اهلي" مي شوند،
عشق و محبت و حتي عادت نرمشان مي كند ...
در رابطه هايمان با آدمها كامپيوتر نباشيم
كه همواره همان صحت و دقت و كيفيت و توان جسمي و روحي را انتظار ببريم
و در صورت عدم دريافت آن،
به آنها ارور بدهيم ...
#فاطمه_مهجوريان
@noorakkade
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.