کوکو برای زرافه‌اش مینویسد

با همکارم حرف میزدیم و‌ اشوان داشت میخوند : من که سرت داد زدم طعنه به حرفات زدم(؟) و… و من یهو حواسم رفت به آهنگ و وسط صحبت همکارم‌ برام‌ جالب شد ببینم الان کات کردن و‌ پشیمونه یا هنوز با همن داره میگه من سرت داد زدم و فلان ولی تو‌ موندی؟ اونم بعد کمی نگو میگه اخه یه جاش میگه تو انقد ازم دفاع کردی الان یه ایران باهات لجن!شاید هنوز کات نیستن ولی حس کلی آهنگ احساس کات بهم میده! بعد کمی دختره رو تحلیل کردیم و برگشتیم سر بحث قبلی. فرداش جفتمون وقتی همو دیدیم از خنده روده بر شدیم چون تازه یادمون اومد دیروز مثل کارشناسانی تلویزیون داشتیم آهنگ اشوان رو تحلیلی میکردیم بدون اینکه بخندیم

جرات ندارم برم پست‌های دو سال پیشم بخونم

یه دفتر داشتم که گاهی روزها رو مینوشتم.حسم به اتفاقا و امیدها و ترس‌ها…. چند وقت پیش داشتم ورق میزدم و از چیزایی که نوشته بودم تعجب میکردم.هیچی یادم نبود.انگار مغزم شروع کرده به فراموش تا بتونه نجاتم بده از تاریکی…

به نظرتون چی شد که همه چی خراب شد؟

اون روزی که فهمیدم مردم ریختن توی خیابون اضطراب وحشتناکی منو گرفت و میگفتم یعنی یه نوید افکاری جدید؟ نمیدونستم ده‌ها نوید افکاری جدید….

میشینم حس‌های دو سال پیش رو مرور میکنم.

نگار خیلیییی دوست دارم و‌ نمیدونی چقدر دلم تنگ شده برات 😍 https://t.me/nigolee/3275

دوست دارم دوستام بیان خونمون ولی کارمون هنوز وصل نشده.برق شهری هم یک ماهه وصل شده و تا قبل این برق کارگاهی بود :((( چند ماهه غذا درست نکردم و با وجود بی‌علاقگسم به آشپزی حتی دلم برای غذا پختن تنگ شده خسته ام ناراحتم بی حوصله ام و تمام این چیزها

Kyoto

اینو یکی از شما به من دادید.عاشقشششششم امیدوارم هنوز باشه اینجا و من بتونم بهش بگم از قشنگ‌ترین چیزایی که دارم هستن این خنگا