cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شبهای باتو

زن و باران بهانه های زیباترین ترانه های تو هستند مثل خواب و مثل نی که در این غریبی بی بهار شکوفه خواهند کرد. جهان باردار خاطرات من است چندان که گویی زمان یکی گهواره یکی و گور یکی است.❤🤎 #شیرکو_ بیکس

Show more
Advertising posts
393
Subscribers
+424 hours
+97 days
+3530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

‌عشق به یک ماده‌ مخدر می‌ماند..... در آغاز احساسِ سرخوشی ... و تسلیمِ مطلق به آدم دست می‌دهد.... روز به روز بیشتر می‌خواهی.. هنوز معتاد نیستی ... اما از آن احساس خوشت می‌آید ... و فکر می‌کنی ... می‌توانی در اختیارِ خودت داشته باشی‌اَش.. . چند دقیقه به معشوق می‌اَندیشی ... و بعد سه ساعت فراموشش می‌کنی ... اما کم کم به آن شخص عادت می‌کنی ... و کاملاً به او وابسته می‌شوی... حالا دیگر سه ساعت به او فکر می‌کنی .. و دو دقیقه فراموشش می‌کنی.... اگر در دسترسَت نباشد... همان احساسی را داری ... که معتادهایِ خمار دارند.. معتاد برای به دست آوردنِ مواد ،... تن به هر کاری می‌دهد.... ❤🤎 #پائولو_کوئیلو
Show all...
. بوسه ها را بردار سفری پر هیجان روی لب های غزل جا مانده "جمعه تنها مانده " لا به لای شب  و گیسوی بلند محو ِ آغوش ِ خیال میچکد برق دو صد خاطره از  چشم هایش لیلی خواب ِ عبوس ِ تو همیشه عطر ِ مریم به نگاهش دارد و در آغوش  تو خوابیده زمان بوسه ها را بردار ❤🤎 #آزاده_کج_کلاه
Show all...
Photo unavailableShow in Telegram
در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ها ، شافل می رقصد ، در من زنی غمگین ، تمام شب ، شجریان گوش می کند.. و اشک می ریزد ، در من کودکی بیخیال ، هر گرگ و میش صبح ، شیطنت می کند ، در من نوزادی بی پناه ، هر غروب ، دنبال آغوش می گردد . من ترکیب ناهمگونی از غم ها و شادی ام و به طرز مشکوکی ؛ انسان ! شاید جا مانده از قبیله ای باشم ، یا جدا مانده از سیاره ای ، کهکشانی ، چیزی ... گمان می کنم در زندگی قبلی ام شمعدانی بوده ام ، عاشق رنگ ها و آفتاب ... و در زندگی های قبل ، پوتوس بوده ام ؛ دیوانه ی سایه ها و سکوت ... کنج های دنج را دوست دارم و با تمام علاقه ام به آفتاب ، گاهی دلم لک می زند برای سایه ها . برای اینکه پرده ها را ببندم و در سکوت و تاریکی اتاق بنشینم . سایه ها همیشه بد نیستند ! گاهی لازم است در گوشه ی تاریک اتاقی لابه لای آشفتگیِ افکارت ، خودت را پیدا کنی ، باورهایت را مرتب بچینی ، ایده هایت را به بلوغ برسانی ، بلند شوی ، سایه ها را پس بزنی و دنبال آفتاب بگردی ... ❤🤎 #نرگس_ صرافیان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌
Show all...
👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
( ۳۰ شهریور ۱۳۰۵- ۳ آبان ۱۳۷۹) باری اگر روزی کسی از من بپرسد «چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟» من می گشایم پیش رویش دفترم را گریان و خندان بر می افرازم سرم را آنگاه می گویم که: بذری نو فشانده است تا بشکفد تا بردهد بسیار مانده است در زیر این نیلی سپهر بی کرانه چندان که یارا داشتم در هر ترانه نام بلند عشق را تکرار کردم با این صدای خسته شاید خفته ای را در چارسوی این جهان بیدار کردم من مهربانی را ستودم من با بدی پیکار کردم «پژمردن یک شاخه گل» را رنج بردم «مرگ قناری در قفس» را غصه خوردم وز غصه مردم شبی صدبار مردم. ❤🤎 #فریدون _مشیری
Show all...
1
دلم می خواهد یاسمن ها بر دستان تو بشکفند! آفتاب بِروید جهان صدای تو را از فنجان چای بردارد و من عشق را جرعه جرعه بالا بکشم! آغوش خفته در تو بیدار شود صبح باغچه را به درز پنجره بدوزد! دوستت دارم در دهانت بنشیند! نامم از گلویت بیرون بریزد آنگاه جهان از شکاف لبانم محو بوسیدن می شود ... ❤🤎 #عرفان_یزدانی
Show all...
1
مهر می آید مهربان تر از همیشه وقتی که تابستان بر دوش گرفته است رخت سفر را تا به ییلاق دور دست ببرد چادرتنهائیش را وشهریور سرانگشتانش را پیش اورده است برای خداحافظی عرق ریزان وآخرین بوسه هایش بر شانه های درختان را باد به رسم خوش ایند پاسخ می گوید تا دختران پاییز باخود به خانه ببرند بوی نرگس را از کناره های باغ چه ابهتی دارد غروب وقتی پرندگان مهاجر رفتنشان را جار می زنند و مترسکهای شالیزارها در کرتهای شالی پای می شویند گنجشکهای بازیگوش بی واهمه شانه های مترسک را به بازی گرفته اند برای استراحتی کوتاه هنگام هجوم به شالیزاران بهشت گوشه ای است همین جا که زمین‌مهربان است وباغها با میهمانان بی تعارفند..... عزيزان پيشاپيش مهرتان پر فروغ ❤🤎
Show all...
🔥 1
01:59
Video unavailableShow in Telegram
از روی پلک شب شب ِ سرشاری بود. رود از پای صنوبرها، تا فراترها می‌رفت. دره مهتاب‌اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود. در بلندی‌ها، ما دورها گم، سطح‌ها شسته، و نگاه از همه‌شب نازک‌تر. دست‌هایت، ساقه‌ی سبز ِ پیامی را می‌داد به من و سفالینه‌‌ی انس، با نفس‌هایت آهسته ترک می‌خورد و تپش‌هامان می‌ریخت به سنگ. از شرابی دیرین، شن ِ تابستان در رگ‌ها و لعاب ِ مهتاب، روی رفتارت. تو شگرف، تو رها، و برازنده‌ی خاک. فرصت ِ سبز ِ حیات، به هوای خنک ِ کوهستان می‌پیوست. سایه‌ها برمی‌گشت. و هنوز، در سر راه ِ نسیم. پونه‌هایی که تکان می‌خورد. جذبه‌هایی که به هم می‌ریخت. ❤🤎 #سهراب _سپهری
Show all...
6.63 MB
1👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
كُنسرت زیباییست ....        رقصِ موهایَت ....    در آوازخوانی بادها ....!!! ❤🤎 #مهلا_زمانى
Show all...
1
عاشقِ عطرِ توام مثلِ بویِ هجرت در پرِ شاپرڪان ، مثلِ بویِ گندم هنگامه یِ چیدن از خوشه یِ خواب، مثلِ رایحه یِ باد وقت وزیدن بر پیڪرِ صبح، عاشقِ رویِ توام همچو آینه یِ قدّے به تندیسه یِ تو، همچو دیدنِ مهتاب به چشمِ ستاره ها، همچو آمدنِ یارِ سفر ڪرده به چشمانِ معشوقه یِ خویش، عاشقِ آوایِ توام مثلِ محراب وُ نماز در آوازِ موذن به اذان، مثلِ صدایِ شبنم رو تنِ نرمِ گیاه، همچو ساعت به تنِ ثانیه ها من همه درگیرِ توام تا زمان واپسین نفسش را بڪشد عاشقت مے مانم.... 🤎❤ #عارف_اخوان
Show all...
1
Photo unavailableShow in Telegram
خانه ای ساخته ای در من که هر صبح نور پنجره هایش را لمس میکند... و عشق  از در و دیوارش جاریست . همانطور که من گلی کاشته ام به زیبایی تو... که هر صبح کنار پنجره برای تمام شهر دلبری میکند! 🤎❤ سلام به همراهان جان صبحتون باخیر و خوشی #صفا_وهابی
Show all...
1
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.