cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📚hadis.net📚

النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُواا تأسیس چنل :::۱۴ شهریور ۱۳۹۵ کانال جهت آشنای با الفاظ روایت ها و احادیث

Show more
Iran197 892The language is not specifiedReligion & Spirituality117 386
Advertising posts
332
Subscribers
No data24 hours
-17 days
-1330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

الله علیه وسلم شنیدند متفرق شدند لذا بازتاب این سخن به قریش رسید سپس قریش پس از غزوه بدر نامه ای به یهود نوشتند و گفتند شما اهل اسلحه و زره و قلعه ها هستید و شما یا با این رفیق ما بجنگید یا اینکه ما با شما چنین و چنان رفتار خواهیم کرد و هیچ چیزی بین ما و خلخال های زنانتان مانع نخواهد شد و منظور از خدم خلخال بود وقتی خبر مکاتبه قریش به یهود به رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید یهودیان بنی نضیر تصمیم گرفتند خیانت کنند لذا فردی را به سوی رسول الله صلی الله علیه وسلم فرستادند و گفتند به اتفاق سی نفر از یارانت به نزد ما بیا و ما با سی نفر از علمایان به نزد تو می آییم و در وسط راه با یکدیگر ملاقات می کنیم آنان به سخنان تو گوش می دهند و اگر تو را تصدیق کردند و ایمان آوردند ما به تو ایمان می آوریم و آنگاه زهری داستان را به صورت کامل روایت کرد لذا روز بعد رسول الله صلی الله علیه وسلم با لشکری به سوی آنان بیرون آمد و آنان را محاصره کرد و به آنان فرمود::سوگند به الله که شما در نزد من در امان نخواهید بود یا اینکه صداقت شما در نزد من به اثبات نخواهید رسید مگر با پیمانی که به من بدهید اما آنان به رسول الله صلی الله علیه وسلم عهد و پیمان ندادند لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم در آن روز با آنان جنگید و در آغاز روز بعد بنی نضیر را رها کرده و با لشکریانی به نزد بنی قریظه رفت و از آنان خواست تا با او عهد و پیمان کنند و آنان نیز با رسول الله صلی الله علیه وسلم عهد و پیمان بستند لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم بازگشته و مجددا با لشکری به سوی بنی نضیر رفت و با آنان جنگید تا اینکه آنان از قلعه پایین آمده و تن به جلا وطن دادند و به سوی شام رفتند و هر آنچه شترانشان تحمل بار و اسباب و سامان داشتند را بر آنها حمل نموده و دروازه های خانه ها و چوب ها را با خود بردند لذا نخلستان بنی نضیر مخصوص رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار گرفت و الله متعال آن را مخصوص رسول الله صلی الله علیه وسلم گردانید چنان که الله متعال فرمود::﴿وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ﴾[الحشر:::۶](و آنچه الله از اموال غنیمت به رسولش عنایت کرده است شما هیچ اسب و شتری را نرانده اید ) یعنی آنچه بدون جنگ به رسول الله صلی الله علیه وسلم رسیده است لذا رسول الله صلی الله علیه وسلم اغلب آن را به مهاجران داد و آن را در بین آنها تقسیم نمود و به دو نفر از انصار که نیازمند بودند نیز سهم داد و به کسی دیگر از انصار غیر از آن دو نداد و بخشی از آن به عنوان صدقه برای رسول الله صلی الله علیه وسلم باقی ماند که در آخر در اختیار اولاد و فرزندان فاطمه زهرا رضی الله عنها و سلام الله علیها باقی ماند✨ __🍂🍂 📚سنن ابوداود(۳۰۰۴) 📚سنن الکبری البیهقی(۱۸۲۸۳) 📚مصنف عبدالرزاق(۹۷۳۲)(۹۷۳۳) 📚دلائل النبوة البیهقی(۳/۱۷۸)(۳/۱۷۹) @riyadh_alahadis
Show all...
إسلام ويب - سنن أبي داود - كتاب الخراج والإمارة والفيء - باب في خبر النضير- الجزء رقم3

اكتشف أحداث معركة بني النضير في التاريخ الإسلامي، حيث واجه النبي محمد صلى الله عليه وسلم تهديدات كفار قريش وصالح بن أبي. بعد محاولات قريش لاقتحام المدينة، أظهر المقابلون من الأوس والخزرج رغبة في القتال. لكن النبي حثهم على التفكير في عواقب قتال أبناءهم وإخوانهم. عقب سلسلة من الأحداث، اجتمع النبي مع يهود بني النضير، لكنهم رفضوا منح عهد الأمان، مما أدى إلى حصارهم. بعد قتال، تم إجبار بني النضير على الرحيل، حيث تم تخصيص مواردهم لنبي الله والمهاجرين، مما يعكس توزيع الغنائم في الإسلام. تابع قراءة التفاصيل الكاملة حول هذا الحدث التاريخي المهم.

✨در مورد ماجرای بنی نضیر✨ __🍂🍂 عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَعْبِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ  ✨أَنَّ كُفَّارَ قُرَيْشٍ كَتَبُوا إِلَى ابْنِ أُبَيٍّ وَمَنْ كَانَ يَعْبُدُ مَعَهُ الْأَوْثَانَ مِنْ الْأَوْسِ وَالْخَزْرَجِ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَئِذٍ بِالْمَدِينَةِ قَبْلَ وَقْعَةِ بَدْرٍ إِنَّكُمْ آوَيْتُمْ صَاحِبَنَا وَإِنَّا نُقْسِمُ بِاللَّهِ لَتُقَاتِلُنَّهُ أَوْ لَتُخْرِجُنَّهُ أَوْ لَنَسِيرَنَّ إِلَيْكُمْ بِأَجْمَعِنَا حَتَّى نَقْتُلَ مُقَاتِلَتَكُمْ وَنَسْتَبِيحَ نِسَاءَكُمْ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ أُبَيٍّ وَمَنْ كَانَ مَعَهُ مِنْ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ اجْتَمَعُوا لِقِتَالِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَقِيَهُمْ فَقَالَ لَقَدْ بَلَغَ وَعِيدُ قُرَيْشٍ مِنْكُمْ الْمَبَالِغَ مَا كَانَتْ تَكِيدُكُمْ بِأَكْثَرَ مِمَّا تُرِيدُونَ أَنْ تَكِيدُوا بِهِ أَنْفُسَكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُقَاتِلُوا أَبْنَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ فَلَمَّا سَمِعُوا ذَلِكَ مِنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تَفَرَّقُوا فَبَلَغَ ذَلِكَ كُفَّارَ قُرَيْشٍ فَكَتَبَتْ كُفَّارُ قُرَيْشٍ بَعْدَ وَقْعَةِ بَدْرٍ إِلَى الْيَهُودِ إِنَّكُمْ أَهْلُ الْحَلْقَةِ وَالْحُصُونِ وَإِنَّكُمْ لَتُقَاتِلُنَّ صَاحِبَنَا أَوْ لَنَفْعَلَنَّ كَذَا وَكَذَا وَلَا يَحُولُ بَيْنَنَا وَبَيْنَ خَدَمِ نِسَائِكُمْ شَيْءٌ وَهِيَ الْخَلَاخِيلُ فَلَمَّا بَلَغَ كِتَابُهُمْ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَجْمَعَتْ بَنُو النَّضِيرِ بِالْغَدْرِ فَأَرْسَلُوا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ اخْرُجْ إِلَيْنَا فِي ثَلَاثِينَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِكَ وَلْيَخْرُجْ مِنَّا ثَلَاثُونَ حَبْرًا حَتَّى نَلْتَقِيَ بِمَكَانِ الْمَنْصَفِ فَيَسْمَعُوا مِنْكَ فَإِنْ صَدَّقُوكَ وَآمَنُوا بِكَ آمَنَّا بِكَ فَقَصَّ خَبَرَهُمْ فَلَمَّا كَانَ الْغَدُ غَدَا عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْكَتَائِبِ فَحَصَرَهُمْ فَقَالَ لَهُمْ إِنَّكُمْ وَاللَّهِ لَا تَأْمَنُونَ عِنْدِي إِلَّا بِعَهْدٍ تُعَاهِدُونِي عَلَيْهِ فَأَبَوْا أَنْ يُعْطُوهُ عَهْدًا فَقَاتَلَهُمْ يَوْمَهُمْ ذَلِكَ ثُمَّ غَدَا الْغَدُ عَلَى بَنِي قُرَيْظَةَ بِالْكَتَائِبِ وَتَرَكَ بَنِي النَّضِيرِ وَدَعَاهُمْ إِلَى أَنْ يُعَاهِدُوهُ فَعَاهَدُوهُ فَانْصَرَفَ عَنْهُمْ وَغَدَا عَلَى بَنِي النَّضِيرِ بِالْكَتَائِبِ فَقَاتَلَهُمْ حَتَّى نَزَلُوا عَلَى الْجَلَاءِ فَجَلَتْ بَنُو النَّضِيرِ وَاحْتَمَلُوا مَا أَقَلَّتْ الْإِبِلُ مِنْ أَمْتِعَتِهِمْ وَأَبْوَابِ بُيُوتِهِمْ وَخَشَبِهَا فَكَانَ نَخْلُ بَنِي النَّضِيرِ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَاصَّةً أَعْطَاهُ اللَّهُ إِيَّاهَا وَخَصَّهُ بِهَا فَقَالَ وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ يَقُولُ بِغَيْرِ قِتَالٍ فَأَعْطَى النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَكْثَرَهَا لِلْمُهَاجِرِينَ وَقَسَمَهَا بَيْنَهُمْ وَقَسَمَ مِنْهَا لِرَجُلَيْنِ مِنْ الْأَنْصَارِ وَكَانَا ذَوِي حَاجَةٍ لَمْ يَقْسِمْ لِأَحَدٍ مِنْ الْأَنْصَارِ غَيْرِهِمَا وَبَقِيَ مِنْهَا صَدَقَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الَّتِي فِي أَيْدِي بَنِي فَاطِمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا✨ عبدالرحمن بن کعب بن مالک از یکی از یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم روایت کرده است که ✨کفار قریش نامه ای به عبدالله بن أبی بن سلول ( سردسته منافقین) و بت پرستانی از أوس و خزرج که با او همنوا بودند نوشتند این زمانی بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه هجرت کرده بود و. هنوز غزوه بدر روی نداده بود آنان در نامه شان گفته بودند شما رفیق ما را در نزد خود جای داده اید و ما به الله سوگند یاد می کنیم که باید با او بجنگید و او را از سرزمینتان بیرون کنید یا اینکه همگی ما به سوی شما خواهیم آمد و همه جنگجویانتان را کشته و زنانتان را اسیر می کنیم وقتی این سخن به عبدالله بن أبی بن سلول و همراهان بت پرست او رسید آنان خود را برای نبرد با رسول الله صلی الله علیه وسلم آماده کردند وقتی خبر این ماجرا به گوش رسول الله صلی الله علیه وسلم رسید با آنان ملاقات کرد و فرمود::تهدید قریش نسبت به شما به آخرین حد خود رسیده است ، قریش با این تهدید زیانی بیش از آنچه شما در صدد آن هستید که به خود برسانید ، نمی رساند آیا شما قصد دارید با فرزندان و برادرانتان بجنگید؟ وقتی آنان این سخن رسول الله صلی
Show all...
✨اگر مسلمان از جانب خود کافری را در دار إسلام یا دار حرب وکیل کند رواست✨ ____🍂🍂 عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: ✨كَاتَبْتُ أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ كِتَابًا، بِأَنْ يَحْفَظَنِي فِي صَاغِيَتِي بِمَكَّةَ، وَأَحْفَظَهُ فِي صَاغِيَتِهِ بِالْمَدِينَةِ، فَلَمَّا ذَكَرْتُ الرَّحْمَنَ» قَالَ: لاَ أَعْرِفُ الرَّحْمَنَ، كَاتِبْنِي بِاسْمِكَ الَّذِي كَانَ فِي الجَاهِلِيَّةِ، فَكَاتَبْتُهُ: عَبْدَ عَمْرٍو، فَلَمَّا كَانَ فِي يَوْمِ بَدْرٍ، خَرَجْتُ إِلَى جَبَلٍ لِأُحْرِزَهُ حِينَ نَامَ النَّاسُ، فَأَبْصَرَهُ بِلاَلٌ، فَخَرَجَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى مَجْلِسٍ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالَ أُمَيَّةُ بْنُ خَلَفٍ: لاَ نَجَوْتُ إِنْ نَجَا أُمَيَّةُ، فَخَرَجَ مَعَهُ فَرِيقٌ مِنَ الأَنْصَارِ فِي آثَارِنَا، فَلَمَّا خَشِيتُ أَنْ يَلْحَقُونَا، خَلَّفْتُ لَهُمُ ابْنَهُ لِأَشْغَلَهُمْ فَقَتَلُوهُ، ثُمَّ أَبَوْا حَتَّى يَتْبَعُونَا، وَكَانَ رَجُلًا ثَقِيلًا، فَلَمَّا أَدْرَكُونَا، قُلْتُ لَهُ: «ابْرُكْ» فَبَرَكَ، فَأَلْقَيْتُ عَلَيْهِ نَفْسِي لِأَمْنَعَهُ، فَتَخَلَّلُوهُ بِالسُّيُوفِ مِنْ تَحْتِي حَتَّى قَتَلُوهُ، وَأَصَابَ أَحَدُهُمْ رِجْلِي بِسَيْفِهِ، وَكَانَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ يُرِينَا ذَلِكَ الأَثَرَ فِي ظَهْرِ قَدَمِهِ✨ عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه می فرماید ✨نامه ای به أمیه بن خلف نوشتم بدین عهد که وی از دارایی من در مکه محافظت کند و من از دارایی او در مدینه محافظت کنم و چون در نامه نام رحمن را ذکر کرده بودم وی گفته بود من کسی را به نام رحمن نمی شناسم همان نامی را بنویس که در جاهلیت بدان نامیدی می شدی من نام ( روزگار جاهلیت) خود را که عبد عمرو بود برای او نوشتم چون روز جنگ بدر فرا رسید وقتی مردم در خواب بودند من بر کوه برآمدم تا از وی پاسداری کنم ، بلال بن رباح رضی الله عنه ، أمیه بن خلف را دید و برآمد تا آنکه بر مجلس انصار ایستاد و گفت:این است أمیه بن خلف رستگار نخواهم شد و وای بر من اگر وی نجات یابد گروهی از انصار به همراه وی دنبال ما افتادند من از آن ترسیدم که به ما برسند و ما را بگیرند پسر أمیه را عقب گذاشتم که با وی مشغول گردند ، او را کشتند و به تعقیب ما ادامه دادند أمیه بن خلف مردی فربه بود و کند راه می رفت و چون به ما رسیدند بدو گفتم که زانو بزن او زانو زد من خودم را به وی افکندم تا مانع کشتن او شوم لیکن از زیر بر وی شمشیر زدند تا آنکه او را کشتند و ضربات شمشیر یکی از آنان به پای من اصابت کرد إبراهیم بن عبدالرحمن بن عوف گفت:: عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه اثر همان ضربه را که به پشت پایش بود به ما نشان می داد✨ عَنْ جَدِّهِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: ✨كَاتَبْتُ أُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمَ بَدْرٍ، فَذَكَرَ قَتْلَهُ وَقَتْلَ ابْنِهِ، فَقَالَ بِلاَلٌ: لاَ نَجَوْتُ إِنْ نَجَا أُمَيَّةُ✨ عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه می فرماید ✨به أمیه بن خلف نامه نوشتم و چون روز بدر فرا رسید سپس عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه ماجرای قتل أمیه بن خلف و پسرش را یاد کرد و بلال بن رباح رضی الله عنه گفته بود::رستگار نخواهم شد اگر أمیه بن خلف از دست من نجات یابد✨ _🍂🍂 📚صحیح بخاری(۲۳۰۱)(۳۹۷۱) 📚دلائل النبوة البیهقی(۳/۹۰) @riyadh_alahadis
Show all...
✨كَانَ صَدِيقًا لِأُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ، وَكَانَ أُمَيَّةُ إِذَا مَرَّ بِالْمَدِينَةِ نَزَلَ عَلَى سَعْدٍ، وَكَانَ سَعْدٌ إِذَا مَرَّ بِمَكَّةَ نَزَلَ عَلَى أُمَيَّةَ، فَلَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ المَدِينَةَ انْطَلَقَ سَعْدٌ مُعْتَمِرًا، فَنَزَلَ عَلَى أُمَيَّةَ بِمَكَّةَ، فَقَالَ لِأُمَيَّةَ: انْظُرْ لِي سَاعَةَ خَلْوَةٍ لَعَلِّي أَنْ أَطُوفَ بِالْبَيْتِ، فَخَرَجَ بِهِ قَرِيبًا مِنْ نِصْفِ النَّهَارِ، فَلَقِيَهُمَا أَبُو جَهْلٍ، فَقَالَ: يَا أَبَا صَفْوَانَ، مَنْ هَذَا مَعَكَ؟ فَقَالَ هَذَا سَعْدٌ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَهْلٍ: أَلَا أَرَاكَ تَطُوفُ بِمَكَّةَ آمِنًا، وَقَدْ أَوَيْتُمُ الصُّبَاةَ، وَزَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ تَنْصُرُونَهُمْ وَتُعِينُونَهُمْ، أَمَا وَاللَّهِ لَوْلَا أَنَّكَ مَعَ أَبِي صَفْوَانَ مَا رَجَعْتَ إِلَى أَهْلِكَ سَالِمًا، فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ وَرَفَعَ صَوْتَهُ عَلَيْهِ أَمَا وَاللَّهِ لَئِنْ مَنَعْتَنِي هَذَا لَأَمْنَعَنَّكَ مَا هُوَ أَشَدُّ عَلَيْكَ مِنْهُ، طَرِيقَكَ عَلَى المَدِينَةِ، فَقَالَ لَهُ أُمَيَّةُ: لَا تَرْفَعْ صَوْتَكَ يَا سَعْدُ عَلَى أَبِي الحَكَمِ، سَيِّدِ أَهْلِ الوَادِي، فَقَالَ سَعْدٌ: دَعْنَا عَنْكَ يَا أُمَيَّةُ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: إِنَّهُمْ قَاتِلُوكَ»، قَالَ: بِمَكَّةَ؟ قَالَ: لاَ أَدْرِي، فَفَزِعَ لِذَلِكَ أُمَيَّةُ فَزَعًا شَدِيدًا، فَلَمَّا رَجَعَ أُمَيَّةُ إِلَى أَهْلِهِ، قَالَ: يَا أُمَّ صَفْوَانَ، أَلَمْ تَرَيْ مَا قَالَ لِي سَعْدٌ؟ قَالَتْ: وَمَا قَالَ لَكَ؟ قَالَ: زَعَمَ أَنَّ مُحَمَّدًا أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ، فَقُلْتُ لَهُ: بِمَكَّةَ، قَالَ: لَا أَدْرِي، فَقَالَ أُمَيَّةُ: وَاللَّهِ لَا أَخْرُجُ مِنْ مَكَّةَ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ بَدْرٍ اسْتَنْفَرَ أَبُو جَهْلٍ النَّاسَ، قَالَ: أَدْرِكُوا عِيرَكُمْ؟ فَكَرِهَ أُمَيَّةُ أَنْ يَخْرُجَ، فَأَتَاهُ أَبُو جَهْلٍ فَقَالَ: يَا أَبَا صَفْوَانَ، إِنَّكَ مَتَى مَا يَرَاكَ النَّاسُ قَدْ تَخَلَّفْتَ، وَأَنْتَ سَيِّدُ أَهْلِ الوَادِي، تَخَلَّفُوا مَعَكَ، فَلَمْ يَزَلْ بِهِ أَبُو جَهْلٍ حَتَّى قَالَ: أَمَّا إِذْ غَلَبْتَنِي، فَوَاللَّهِ لَأَشْتَرِيَنَّ أَجْوَدَ بَعِيرٍ بِمَكَّةَ، ثُمَّ قَالَ أُمَيَّةُ: يَا أُمَّ صَفْوَانَ جَهِّزِينِي، فَقَالَتْ لَهُ: يَا أَبَا صَفْوَانَ، وَقَدْ نَسِيتَ مَا قَالَ لَكَ أَخُوكَ اليَثْرِبِيُّ؟ قَالَ: لَا مَا أُرِيدُ أَنْ أَجُوزَ مَعَهُمْ إِلَّا قَرِيبًا، فَلَمَّا خَرَجَ أُمَيَّةُ أَخَذَ لَا يَنْزِلُ مَنْزِلًا إِلَّا عَقَلَ بَعِيرَهُ، فَلَمْ يَزَلْ بِذَلِكَ حَتَّى قَتَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِبَدْرٍ ✨ عمرو بن میمون از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه شنیده که همانا سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت:: ✨او با أمیه بن خلف دوست بود و آنگاه که أمیه بن خلف به مدینه می آمد در منزل سعد بن معاذ رضی الله عنه اقامت می کرد هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد سعد بن معاذ برای ادای عمره به مکه رفته و در خانه أمیه بن خلف در مکه فرود آمده بود سعد بن معاذ رضی الله عنه به أمیه بن خلف گفت::ببین که کدام زمان خلوت است تا کعبه را طواف کنم؟ أمیه بن خلف در وسط روز با وی برآمد أبی جهل ایشان را دید و گفت::ای أبی صفوان شخص همراه تو کیست؟ گفت::او سعد بن معاذ است أبی جهل گفت::تو را می بینم که در مکه در امن گشت و گذار می کنی در حالی که شما از دین گشتگان را جای داده اید و گفته اید که ایشان مسلمانان را یاری می رسانید و کمک می کنید آگاه باش که اگر با أبی صفوان نمی بودی به سلامت به خانه ات بر نمی گشتی سعد بن معاذ رضی الله عنه به او گفت و صدای خود را بر وی بلند کرد به الله سوگند اگر مرا از طواف باز داری تو را از چیزی باز می دارم که از این بر تو سخت تر می باشد راه تجارت تو را که از مدینه می گذرد أمیه بن خلف به سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت::ای سعد بن معاذ آواز و صدا خود را بر أبی الحکم بلند نکن وی بزرگ اهل مکه است سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت::ای أمیه بس کن به الله سوگند که از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیده ام که می گفت::مسلمانان تو را خواهند کشت أمیه بن خلف گفت::آیا در مکه مرا می کشند؟ گفت::نمی دانم أمیه بن خلف از این سخن ترسید و سخت ترسید و چون أمیه بن خلف نزد زن خود برگشت گفت::ای أم صفوان آیا ندانستی که سعد برای من چه گفته است ؟ گفت::چه گفته است ؟ گفت:وی می گوید که محمد یاران خویش را خبر داده است که آنها مرا خواهند کشت من به او گفتم که در مکه مرا خواهند کشت گفت::نمی دانم أمیه بن خلف گفت::به الله سوگند که از مکه بیرون نخواهم رفت و چون روز بدر فرا رسید أبی جهل مردم را فراخواند و گفت::بروید و کاروان خویش را که أبی
Show all...
✨در مورد گفتگو سعد بن معاذ رضی الله عنه با أبی جهل و أمیه بن خلف و غزوه بدر و بشارت مصطفی صلوات الله علیه به کشته شدن أمیه بن خلف در غزوه بدر✨ _🍂🍂 عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: ✨ انْطَلَقَ سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ مُعْتَمِرًا، قَالَ: فَنَزَلَ عَلَى أُمَيَّةَ بْنِ خَلَفٍ أَبِي صَفْوَانَ، وَكَانَ أُمَيَّةُ إِذَا انْطَلَقَ إِلَى الشَّأْمِ، فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ نَزَلَ عَلَى سَعْدٍ، فَقَالَ أُمَيَّةُ، لِسَعْدٍ: انْتَظِرْ حَتَّى إِذَا انْتَصَفَ النَّهَارُ، وَغَفَلَ النَّاسُ انْطَلَقْتُ فَطُفْتُ، فَبَيْنَا سَعْدٌ يَطُوفُ إِذَا أَبُو جَهْلٍ، فَقَالَ: مَنْ هَذَا الَّذِي يَطُوفُ بِالكَعْبَةِ؟ فَقَالَ سَعْدٌ: أَنَا سَعْدٌ، فَقَالَ أَبُو جَهْلٍ: تَطُوفُ بِالكَعْبَةِ آمِنًا، وَقَدْ آوَيْتُمْ مُحَمَّدًا وَأَصْحَابَهُ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، فَتَلاَحَيَا بَيْنَهُمَا، فَقَالَ أُمَيَّةُ لسَعْدٍ: لاَ تَرْفَعْ صَوْتَكَ عَلَى أَبِي الحَكَمِ، فَإِنَّهُ سَيِّدُ أَهْلِ الوَادِي، ثُمَّ قَالَ سَعْدٌ: وَاللَّهِ لَئِنْ مَنَعْتَنِي أَنْ أَطُوفَ بِالْبَيْتِ لَأَقْطَعَنَّ مَتْجَرَكَ بِالشَّامِ، قَالَ: فَجَعَلَ أُمَيَّةُ يَقُولُ لِسَعْدٍ: لاَ تَرْفَعْ صَوْتَكَ، وَجَعَلَ يُمْسِكُهُ، فَغَضِبَ سَعْدٌ فَقَالَ: دَعْنَا عَنْكَ «فَإِنِّي سَمِعْتُ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَزْعُمُ أَنَّهُ قَاتِلُكَ»، قَالَ: إِيَّايَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: وَاللَّهِ مَا يَكْذِبُ مُحَمَّدٌ إِذَا حَدَّثَ فَرَجَعَ إِلَى امْرَأَتِهِ، فَقَالَ: أَمَا تَعْلَمِينَ مَا قَالَ لِي أَخِي اليَثْرِبِيُّ، قَالَتْ: وَمَا قَالَ؟ قَالَ: زَعَمَ أَنَّهُ سَمِعَ مُحَمَّدًا يَزْعُمُ أَنَّهُ قَاتِلِي، قَالَتْ: فَوَاللَّهِ مَا يَكْذِبُ مُحَمَّدٌ، قَالَ: فَلَمَّا خَرَجُوا إِلَى بَدْرٍ، وَجَاءَ الصَّرِيخُ، قَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: أَمَا ذَكَرْتَ مَا قَالَ لَكَ أَخُوكَ اليَثْرِبِيُّ، قَالَ: فَأَرَادَ أَنْ لاَ يَخْرُجَ، فَقَالَ لَهُ أَبُو جَهْلٍ: إِنَّكَ مِنْ أَشْرَافِ الوَادِي فَسِرْ يَوْمًا أَوْ يَوْمَيْنِ، فَسَارَ مَعَهُمْ، فَقَتَلَهُ اللَّهُ✨ عبدالله بن مسعود رضی الله عنه می فرماید ✨سعد بن معاذ رضی الله عنه به قصد ادای عمره راهی مکه شد و بر أمیه بن خلف أبی صفوان فرود آمد و چنان بود که وقتی أمیه به سوی شام می رفت در عرض راه از مدینه می گذشت و در آنجا بر سعد بن معاذ فرود می آمد أمیه به سعد بن معاذ گفت:تا نیمه روز انتظار بکشی تا مردم غافل ( یعنی کم ) شوند و تو بروی و طواف کنی در حالی که سعد بن معاذ رضی الله عنه طواف می کرد أبی جهل آمد و گفت::او کیست که کعبه را طواف می کند؟ سعد بن معاذ گفت::من سعد هستم أبی جهل گفت::تو کعبه را در امنیت ما طواف می کنی در حالی که شما محمد و یاران او را جای داده اید؟ سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت::آری چنین است و آنها میان خود به گفت و گوی و مناقشه پرداختند أمیه بن خلف به سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت::آواز و صدای خود را بر أبی الحکم ( أبی جهل ) بلند نکن همانا وی بهترین مردم وادی مکه است سپس سعد بن معاذ رضی الله عنه به أبی جهل گفت::به الله سوگند که اگر مرا از طواف کعبه بازداری من تجارت تو به شام را قطع می کنم أمیه بن خلف همچنان به سعد بن معاذ رضی الله عنه می گفت ::صدا و آواز خود را بلند نکن و او را از گفتگو باز می داشت سعد بن معاذ رضی الله عنه خشمگین شد و گفت::از من دور شو همانا از محمد صلی الله علیه وسلم شنیده ام که می گفت::که وی ( یعنی رسول الله صلی الله علیه وسلم) کشنده تو است أمیه بن خلف گفت::وی کشنده من است؟ سعد بن معاذ رضی الله عنه گفت::آری أمیه بن خلف گفت::به الله سوگند وقتی که محمد سخن می گوید دروغ نمی گوید أمیه بن خلف نزد زن خود بازگشت و گفت::آیا می دانی که برادر یثربی من مرا چه گفت؟ زنش گفت::چه گفت؟ گفت::می گوید که از محمد شنیده که گفته است وی کشنده من است زنش گفت::به الله سوگند که محمد دروغ نمی گوید عبدالله بن مسعود رضی الله عنه گفت::آنگاه که قریش به جنگ مسلمین به سوی بدر راهی شدند و فریاد برآمدن بالا شد زن أمیه بن خلف به وی گفت::آیا به خاطر نداری که برادر یثربی تو به تو چه گفت؟ أمیه بن خلف خواست که بیرون نیاید أبی جهل به او گفت::همانا تو از بزرگان وادی ( مکه ) هستی پس یک دو روز ما را همراهی کن أمیه ایشان را همراهی کرد و الله متعال او را کشت✨ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ مَسْعُودٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَ، عَنْ سَعْدِ بْنِ مُعَاذٍ أَنَّهُ قَالَ:
Show all...
سفیان بن حرب از شام می آورد دریابید أمیه بن خلف ناخوش داشت که بیرون آید أبی جهل نزد وی آمد و گفت::ای أبی صفوان اگر مردم ببینند که تو پس مانده ای در حالی که بزرگ مردم مکه هستی مردم همراه تو پس خواهند ماند و کسی نخواهد رفت أبی جهل پیوسته بر وی اصرار می کرد تا آنکه أمیه بن خلف گفت::حال که بر من چیره شدی به الله سوگند که بهترین شتران مکه را می خرم و سپس أمیه به زن خود گفت::ای أم صفوان تجهیزات سفر مرا برابر کن زن وی گفت::ای أبی صفوان آیا فراموش کردی که برادر یثربی تو سعد بن معاذ برای تو چه گفت؟ أمیه بن خلف گفت؛:نه نمی خواهم با ایشان بروم مگر مسافتی اندک و چون أمیه بن خلف بیرون آمد به هر منزلی که می رسید پای شتر خود را می بست و پیوسته چنین می کرد از عقب می رفت تا آنکه الله عزوجل او را در جنگ بدر به قتل رسانید✨ ___🍂🍂 📚صحیح بخاری(۳۶۳۲)(۳۹۵۰) 📚مسند احمد(۳۷۸۴)(۳۷۸۵) 📚معجم الکبیر الطبرانی(۵۳۵۰) 📚معرفة الصحابة أبی نعیم(۳۱۱۳) 📚دلائل النبوة أبی نعیم(۱۱۷) 📚مسند الشاشی(۶۶۶) 📚دلائل النبوة البیهقی(۳/۲۲)(۳/۲۳)(۳/۲۴)(۳/۲۵)(۳/۲۶)(۳/۲۷) 📚معجم الصحابة أبی القاسم البغوی(۳/۱۰)[۹۲۰] @riyadh_alahadis
Show all...
✨در مورد عمار بن یاسر رضی الله عنهما و سمیه و یاسر رضی الله عنهما✨ ____🍂🍂 عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ ، قَالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لِأَبِي عَمَّارٍ ، وَأُمِّ عَمَّارٍ : ✨اصْبِرُوا آلَ يَاسِرٍ مَوْعِدُكُمُ الْجَنَّةُ✨ عثمان بن عفان رضی الله عنه می فرماید از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که به پدر عمار و مادر عمار می فرمود:: ✨ای خاندان یاسر صبر کنید که وعده‌گاه شما بهشت است✨ عَنْ عُثْمَانَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَمَّارٍ وَأَبِيهِ وَأُمِّهِ وَهُمْ يُعَذَّبُونَ:  ✨اصْبِرُوا آلَ يَاسِرٍ فَإِنَّ مَوْعِدُكُمُ الْجَنَّةَ✨ عثمان بن عفان رضی الله عنه می فرماید رسول الله صلی الله علیه وسلم به عمار و پدرش و مادرش در حالی که شکنجه می شدند فرمود ✨ای خاندان یاسر صبر کنید که وعده‌گاه شما بهشت است✨ ___🍂🍂 📚معجم الکبیر الطبرانی(۷۶۹) 📚معرفة الصحابة أبی نعیم(۶۶۶۲)(۷۶۹۰) 📚علل الدارقطنی(۳/۳۹)[۲۷۲] 📚تاریخ دمشق ابن عساکر(۴۳/۳۶۸)(۴۳/۳۶۹)(۴۳/۳۷۰)(۴۳/۳۷۱) @riyadh_alahadis
Show all...
✨در مورد عمار بن یاسر رضی الله عنهما✨ ___🍂🍂 عَنْ جَابِرٍ  أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مَرَّ بِعَمَّارٍ وَأَهْلِهِ وَهُمْ يُعَذَّبُونَ ، فَقَالَ :  ✨ أَبْشِرُوا آلَ عَمَّارٍ ، وَآلَ يَاسِرٍ ، فَإِنَّ مَوْعِدَكُمُ الْجَنَّةُ✨ جابر بن عبدالله رضی الله عنهما می فرماید رسول الله صلی الله علیه وسلم بر عمار و خانواده اش كه شكنجه مى شدند ، گذشت . فرمود : ✨بشارت باد شما را اى خاندان عمار و اى خاندان ياسر چرا كه وعده گاه شما ، بهشت است✨ ___🍂🍂 📚معجم الأوسط الطبرانی(۱۵۳۱) 📚مستدرک حاکم(۵۷۲۰) 📚معرفة الصحابة أبی نعیم(۶۶۶۴) 📚دلائل النبوة البیهقی(۲/۲۸۲) 📚تاریخ دمشق ابن عساکر(۴۳/۳۷۱) @riyadh_alahadis
Show all...
✨در مورد مصطفی صلوات الله علیه و دعای آن✨ __🍂🍂 حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ قَالَ ✨ أَخْبَرَنِي جَدِّي عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّهُ كَانَ يَحْمِلُ مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِدَاوَةً لِوَضُوئِهِ وَحَاجَتِهِ فَبَيْنَمَا هُوَ يَتْبَعُهُ بِهَا فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقَالَ أَنَا أَبُو هُرَيْرَةَ فَقَالَ ابْغِنِي أَحْجَارًا أَسْتَنْفِضْ بِهَا وَلَا تَأْتِنِي بِعَظْمٍ وَلَا بِرَوْثَةٍ فَأَتَيْتُهُ بِأَحْجَارٍ أَحْمِلُهَا فِي طَرَفِ ثَوْبِي حَتَّى وَضَعْتُهَا إِلَى جَنْبِهِ ثُمَّ انْصَرَفْتُ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مَشَيْتُ فَقُلْتُ مَا بَالُ الْعَظْمِ وَالرَّوْثَةِ قَالَ هُمَا مِنْ طَعَامِ الْجِنِّ وَإِنَّهُ أَتَانِي وَفْدُ جِنِّ نَصِيبِينَ وَنِعْمَ الْجِنُّ فَسَأَلُونِي الزَّادَ فَدَعَوْتُ اللَّهَ لَهُمْ أَنْ لَا يَمُرُّوا بِعَظْمٍ وَلَا بِرَوْثَةٍ إِلَّا وَجَدُوا عَلَيْهَا طَعَامًا✨ عمرو بن یحیی بن سعید از جدش سعید بن عمرو بن سعید بن عاص روایت می کند که ابوهریره رضی الله عنه روایت است که: وی برای رسول الله صلى الله عليه وسلم ظرف آبی حمل می نمود تا با آن قضای حاجت نموده و وضو گیرد. باری که ابوهریره رضی الله عنه رسول الله صلی الله علیه وسلم را دنبال می کرد، ایشان فرمود: «کیستی؟» وی گفت: ابوهریره هستم. فرمود:  چند تا سنگ برايم بياور تا استنجا كنم. البته استخوان و سرگين حيوان نباشد». من تعدادی سنگ در دامنم جمع نموده و برای ایشان بردم و در کنارش گذاشتم و سپس از آنجا دور شدم و چون کارش تمام شد به راه افتادم و از ایشان پرسیدم: مگر استخوان و سرگین چگونه است (که با آن استنجا نکردی؟) رسول الله صلى الله عليه وسلم فرمود:این دو غذای جن می باشند. همانا گروهی از جن های شهر "نصیبین" نزد من آمدند - و چه جن های خوبی بودند - و از من توشه و غذا خواستند، من هم از الله خواستم که بر هیچ استخوان یا سرگینی عبور نکنند مگر اینکه بر آن غذایی بیابند✨ ____🍂🍂 📚صحیح بخاری(۱۵۵)(۳۸۶۰) 📚سنن الکبری البیهقی(۴۷۶) 📚دلائل النبوة البیهقی(۲/۲۳۳) @riyadh_alahadis
Show all...
✨در مورد زکات✨ __🍂🍂 عَنْ مُسْلِمِ بْنِ ثَفِنَةَ الْيَشْكُرِيِّ قَالَ الْحَسَنُ رَوْحٌ يَقُولُ مُسْلِمُ بْنُ شُعْبَةَ قَالَ ✨ اسْتَعْمَلَ نَافِعُ بْنُ عَلْقَمَةَ أَبِي عَلَى عِرَافَةِ قَوْمِهِ فَأَمَرَهُ أَنْ يُصَدِّقَهُمْ قَالَ فَبَعَثَنِي أَبِي فِي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَأَتَيْتُ شَيْخًا كَبِيرًا يُقَالُ لَهُ سِعْرُ بْنُ دَيْسَمٍ فَقُلْتُ إِنَّ أَبِي بَعَثَنِي إِلَيْكَ يَعْنِي لِأُصَدِّقَكَ قَالَ ابْنُ أَخِي وَأَيَّ نَحْوٍ تَأْخُذُونَ قُلْتُ نَخْتَارُ حَتَّى إِنَّا نَتَبَيَّنَ ضُرُوعَ الْغَنَمِ قَالَ ابْنُ أَخِي فَإِنِّي أُحَدِّثُكَ أَنِّي كُنْتُ فِي شِعْبٍ مِنْ هَذِهِ الشِّعَابِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي غَنَمٍ لِي فَجَاءَنِي رَجُلَانِ عَلَى بَعِيرٍ فَقَالَا لِي إِنَّا رَسُولَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيْكَ لِتُؤَدِّيَ صَدَقَةَ غَنَمِكَ فَقُلْتُ مَا عَلَيَّ فِيهَا فَقَالَا شَاةٌ فَأَعْمَدُ إِلَى شَاةٍ قَدْ عَرَفْتُ مَكَانَهَا مُمْتَلِئَةٍ مَحْضًا وَشَحْمًا فَأَخْرَجْتُهَا إِلَيْهِمَا فَقَالَا هَذِهِ شَاةُ الشَّافِعِ وَقَدْ نَهَانَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ نَأْخُذَ شَافِعًا قُلْتُ فَأَيَّ شَيْءٍ تَأْخُذَانِ قَالَا عَنَاقًا جَذَعَةً أَوْ ثَنِيَّةً قَالَ فَأَعْمَدُ إِلَى عَنَاقٍ مُعْتَاطٍ وَالْمُعْتَاطُ الَّتِي لَمْ تَلِدْ وَلَدًا وَقَدْ حَانَ وِلَادُهَا فَأَخْرَجْتُهَا إِلَيْهِمَا فَقَالَا نَاوِلْنَاهَا فَجَعَلَاهَا مَعَهُمَا عَلَى بَعِيرِهِمَا ثُمَّ انْطَلَقَا ✨ مسلم بن ثفنه یشکری می گوید حسن استاد وی گفته است روح گفته است که مسلم بن شعبه گفته است ✨نافع بن علقمه پدرم را به عنوان والی قومش برگزید و به او دستور داد تا اموال زکات آنان را جمع آوری نماید مسلم می فرماید::پدرم مرا به سمت گروهی فرستاد و من نزد پیرمردی به نام سعر بن دیسم آمدم و گفتم پدرم مرا به سوی تو فرستاده است تا زکات اموالت را بازستانم آن فرد پرسید ای برادرزاده شما به چه کیفیت از مردم زکات می گیرید؟ من گفتم ما بهترین حیوان ، حیوانی که پستانش بزرگ و شیرده باشد را برمی گزینیم آن شخص گفت ای برادر زاده داستانی را برایت تعریف می کنم من در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم با گوسفندانم در یکی از این دره ها زندگی می کردم که دو نفر سوار بر شتری نزد من آمدند و گفتند ما فرستاده های رسول الله صلی الله علیه وسلم هستیم و نزد تو آمده ایم تا زکات گوسفندانت را بپردازی من پرسیدم چه چیزی از آنها بر من واجب است ؟ آن دو گفتند یک گوسفند لذا من نزد گوسفندی که جای آن را می دانستم و از شیر و پی پر بود ، رفتم و آن را نزد آنان آوردم ولی آن دو گفتند این گوسفند شفاعت گر ( یعنی دارای بچه) است و رسول الله صلی الله علیه وسلم ما را از گرفتن گوسفند شفاعت گر نهی کرده است باز من پرسیدم پس شما چه نوع حیوانی را بر می دارید؟ آنان گفتند::بزغاله یک ساله یا دو ساله سعر بن دیسم افزود::لذا من به سمت بزغاله ای هنوز نزاییده بود و زمان زاییدنش فرا رسیده بود رفتم و آن را نزد آنان آوردم و آن دو نفر گفتند آن را به ما بده و آن را بر شترشان سوار کرده و از نزد من رفتند✨ ___🍂🍂 📚سنن ابوداود(۱۵۸۱)(۱۵۸۲) 📚سنن نسائی(۲۴۶۲)(۲۴۶۳) 📚سنن الکبری النسائی(۲۴۴۸) 📚مسند احمد(۱۵۰۰۰)(۱۵۰۰۱) 📚سنن الکبری البیهقی(۷۱۲۳) 📚الآحاد والمثانی ابن أبی عاصم(۹۶۷) 📚معرفة السنن والآثار البیهقی(۷۹۶۰)(۷۹۶۱)(۷۹۶۲)(۷۹۶۳)(۷۹۶۴)(۷۹۶۵)(۷۹۶۶)(۷۹۶۷) @riyadh_alahadis
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.