❰̶͟͞͝🌵̶͟͞❱🔞ذهول🍼

بادیدن ک.یر کلفت وشق شده‌ء آرکا از ح.شر زیاد ک.صم خیس شده بود شورتمو ازپام در آوردم سمتش رفتم روی پاش نشستم ک.صمو به ک.یرکلفتش مالیدم آه مردونه‌ای کشید -آهههه جون 💦 سر ک.یرشو روی سوراخ ک.صم گذاشتم و....💦🔞 https://t.me/+kvqgSDivSlg1NTBk https://t.me/+kvqgSDivSlg1NTBk باشورت اضافه واردشو💦 رمان فول سڪسی مخصوص جقـ.یا🔥 مهماندار ح.شری با دیدن ک.یر ش.ق شده خلبان آبش راه میفته💦🔞🤤 ⭐️8 شب پاک⭐️

-جون کوچولو چقدر ک.صت خوردنیه ، شیو کردی برام؟! اومی کشیدم و دستمو لای موهاش بردم. -بخور برام ارکان جونم با ولع و ملچ ملوچ شروع به خوردن ک.صم کرد کرد که زیر دهنش خیس کردم جووونی کشید و ویبراتوری روی چ.وچ.ولم گذاشت با لرزش ویبراتور... https://t.me/+kvqgSDivSlg1NTBk https://t.me/+kvqgSDivSlg1NTBk س.ک.س توی هواپیما با خلبان س.کسی💦🔞 ⭐️8 شب پاک⭐️

🫦🚫داستان تصویری :گروپ دوتا شیمبولی ( ترنس ) با پسربچه های مثبت 🔞 مشاهده داستان: https://t.me/+Qorw6e7BivY0M2Zk ⭐️8 شب پاک⭐️

داستان BDSM با عمه خوشگل هاتم 🔞🔥 مشاهده داستان: https://t.me/+Qorw6e7BivY0M2Zk https://t.me/+Qorw6e7BivY0M2Zk ⭐️12 شب پاک⭐️

#part44 _نظرت راجب کـ**ص دانش آموزت چیه؟ معاون مدرسمون #ک.ــیر کلفتشو توی دست گرفت و به شیار کـ**صم مالید _ا..آخ خیلی خوبه ..همون که می خواستم کـ**ص صورتی و آبدار.. ممه های کوچیکمو توی دست گرفت _فقط ممه هات یکم کوچیکه که اونم تبدیل به #پستونشون میکنم.. سر#کــیرش رو توی کـ**ص فرو کرد و سیلی به ممه هام زد _زیررر کی داری جرررر میخوری؟؟🔞👅 درحالی که سینه های کوچیکم تند تند بالاپایین میشد و صدای شلپ شلپ برخورد #ک.ــیرش به کـ**صم توی دفتر پیچید جیغ کشیدمممم _زیر معاون #ک.ــیر کلفت مدرسمموون🔞💦 https://t.me/+kdmrNFRvzoowODVk ⭐️8 شب پاک⭐️

برای خرید vip به پی وی پیام بدید  @mortal_if قیمت : با احتساب تخفیف 30t همراه با فایل هدیه قلمی آغشته به خون

#part_169 متعجب نگاهمو از آیپد گرفتم اولین بار بود که اسممو میگفت....ناخودآگاه سری تکون دادم که لبخندش عمیق تر شد دوباره نگاهم سمت ایپد برگشت شاید بهتر باشه بخونمش نفس عمیقی کشیدم و شروع به خوندن کردم هر چی بیشتر میخوندم بیشتر عصبانی میشدم و چیزی که ناراحتم میکرد این بود که اونا تمام اینکار ها رو من انجام دادن پوشک...شیشه شیر...تنبیه و حتی جایزه تمام این مدت تو رابطه bdsm بودم و خودمم خبر نداشتم این برادرا بیشتر از چیزی که فکر میکردم عوضی ان $ما قبلا رابطه داشتیم....درست قبل از اینکه همه چیز رو فراموش کنی چشمامو ریز کردم....حتی اگه فراموشم میکردم نباید زمانی که اینکار ها رو میکردن یکم حس اشنایی بهم دست میداد؟

#part_168 متعجب به مقاله ای با سرتیتر bdsm نگاه کردم اینطور نبود که چیزی ندونم دربارش..گه گاهی سامیار رمان هایی با این ژانر برام میفرستاد ولی من نمیخوندم یا اگر میخوندم نصفه ولشون میکردم....چرا اخه باید همچین چیزای بیمارگونه ای رو بخونم این رسما یه بیماری روانیه و کسایی که میخوننش هم قطعا منحرف ان اخمی کردم و خواستم ایپد رو پس بدم که فرانسیس نذاشت $کمکت میکنه با شرایطت کنار بیای _اما من نمیخوام بخونمش ابرو هاشو تو هم کشید و خواست حرفی بزنه که فرانسوا گفت &فکر نمیکنی خیلی برای اینکار دیره $فکر میکردم حداقل قسمتی از خاطراتشو یادش باشه +الانم خیلی دیر نیست...حداقل تو آینده مشکلات کمتری داریم و بعد لبخندی زد و سمت من برگشت +مگه نه دایان؟

دوست پسرش و پیشکش برادرش میکنه تا خودش و نجات بده اوناهم چند نفری کــ*ـــونش میزارن🥺🍑💦 _میدونستم بالاخره خودت به پام میوفتی معین زهی خیال باطل؛ قهقه ای زد و رو به روی اهیری ایستاد که از #درد_کبود شده بود _من! نه فقط یه کوچولو با اسباب بازیت قراره بازی کنم یکم #بسوزونمش؛ یکم #خونیش کنم شایدم اون چشمایی که برات دلبری میکرد و در بیارم و بفرستم برات #خشکش کنی! میخواد پسره رو بکشه و چشماش و در بیاره!😱💢💯 https://t.me/+Mec4NLPw495kZDM0 https://t.me/+Mec4NLPw495kZDM0 #گی_مافیایی😈👅 #خیانتی_انتقامی🔥🍒

پسره قدرت‌های ماورایی‌داره ☠‼️ شبونه با یکی اشنا میشه و اونو به رئیسش میفروشه تا بشه موش آزمایش گاهیشون! 🔻داد میزنه.«ولم کنین برم! من بدردتون نمیخورم!» مرد می‌خنده.«اوه، واقعا مهم نیست! یا اثر میکنه و میشی یک مثل ما، یا میمیری اونم با #درد زیاد! » ‼️ 🔻 #گی #اکشن_تخیلی #داستانی یک رمان اکشن بی‌ال با سبکی متفاوت🩻 سرنگ رو تو بازوش کرد و مایع داخلش به سرعت وارد بدنش شد. اول فقط حس کرختی بود، ولی بعد؟ فقط #فریاد هاش بود که در فضا می‌پیچید...! یعنی زنده میمونه یا نه؟؟ 🥲💔 https://t.me/+aFhs5s2ie4E0ZmNk https://t.me/+aFhs5s2ie4E0ZmNk