Azita

دیروز ظهر گفتن بریم شمال دیگه داداشم گفت از جاده خلخال میریم اولش خوب و چند تا گردنه کوچیک داشت که گفتیم همین بود گردنه گردنه این که خوب بود.هر چی جلو تر رفتیم پیچ ها بیشتر و هوا مه آلود هنوز قشنگ بود جاده مشخص میشد از یه جایی به بعد دیگه مه نبود ابر بود به خدا هیچی هیچی مشخص نبود جاده هم خط نداشت یعنی۱۲۴هزار پیامبر و همه ائمه رو من بی دل صدا زدم و هرچی بلد بودم خوندم که این جا ها نیوفتیم پایین ولی خیلی قشنگ بود ترکیب مه،خونه های قشنگ،گوسفند و اسب و گاوی که اونجا میچریدن ساعت سه بعدازظهر دمای هوا۸درجه بود دیگه یخچال نمی‌خواستن چقدر گوشت تو هوای آزاد آویزون کرده بودند یه جا همون بالا ها نگه داشتیم یه کباب برگ گرفتیم چه کبابی بود خیلی خیلی قشنگ بود ها ولی به شرط اینکه مث من انقد نترسیدکه از ترس و لرز بعدش سردرد بگیرید

یه خانمی موقع برگشت اومد جلو که میشه یه هدیه بدم به دخترتون یه خرگوش پشمالو آورد که ازبس گوگولی بوده دخترت دلم‌خواسته هدیه بدم بهش منم رفتم از ماشین یه جعبه شیرینی مخلوط مونده بود آوردم دادم بهش و خیلی خوشحال شد و گفت میزاری بغلتتتدکنم گفتم ارهههه دوتا هم ماچ سفتش کردم شوهرم هم از اون ور اگه میخواد منو هم بغل کنه

پل معلق سرعین

هرچقدر این مدت تو مسیر غذاها مزخرف بود اینجا عالی عالی غذا بازار های خوب خیلی پسند

همه رفتن کت و پالتو چرم گرفحغتن چه چرم‌های خوبی من برام یه پوست خرس اورد گفت اینو بردار آبجی تخفیف حسابی میدم ۶تومن پوشیدم گفتم الان یه خرس گریزلی واقعی شدم 😂😂پس دادم

چقدر سرعین قشنگه🥹🥹

همه هم با لباس آستین کوتاه و نخی🫤🫠 یخ می‌زنیم

تو مسیر سرعین باروووون و هوای مه آلود الان هم رسیدیم انقد سردههه قشنگ تو‌سردترین حالتی که یزد بود الان اینجا اونجوریه

کندوان بسیار زیبا دوست داشتنی

رفتیم کندوان خیلی دوست داشتنی و عالی و خاص بود از هر محلی یه سوغاتی خریدیم و راهی تبریز شدیم وای ننه مستقیم رفتیم بازار به قدری شلوووووووغ بود که نگم یه دوساعت تو‌شلوغی ها فقط دور زدیم و خسته شدیم و تبریز گردی کنسل شد وحرکت به سوی اردبیل