𝐆𝐢𝐬𝐢𝐚

شما الان برام فرستادید: بهترین تعبیری که از "جهنم" خوندم این بود: آخرین روز زندگیت کسی که واقعا میتونستی باشی،کسی که هستی رو ملاقات میکنه.

جمله ای که من خوندم: داریم از روز هایی رد میشیم که ممکنه یه روزی ، روز مرگمون باشه منتها الان بی خبریم..

ولی از همه قشنگ تر این بود: اگر یه روز بین دوتا چیز دو دل شدی یه سکه بردار،شیر یا خط بنداز... مهم نیست شیر میاد یا خط؛اون لحظه که قراره ببینی چی اومده ته دلت دوست داشتی کدوم بیاد؟! همون یعنی انتخاب درستی که دلت میخواد.

اینم قشنگ بود: و شاید گناه ما این بود که اصالت داشتیم🖤

اولیش این بود: یک روز بدون اینکه بدونی لباسی رو میخری که مَرگ در اون اتفاق میفته

آهنگای شادمهر اینجوریه که انگار نشسته کنارت و شاهد زندگیت بوده و برات آهنگ نوشته🤍 𝐆𝐢𝐬𝐢𝐚

آهنگای شادمهر اینجوریه که انگار نشسته کنارت و شاهد زندگیت بوده و برات آهنگ نوشته🤍 𝐆𝐢𝐬𝐢𝐚

نمیدونم چرا،ولی سهمِ آخرین روزای تابستون،غمه. هیچ چیز خوب نیست. نه پیتزا،نه قهوه،نه کتاب،نه کافه،نه فیلم،نه سیب‌زمینی سرخ‌کرده،نه سس زیاد رو ساندویچ... نه گشت زدن تو شهرکتابا و اسباب بازی فروشی توی‌توی... همیشه به این وقت از سال که میرسم میگم،نصف سال رفت،دقیقا به کدوم هدفای دم سال تحویلت که نوشته بودی، رسیدی؟! میبینم کمتر از نصفش...میبینم یه سریاشو اصلا باید تغییر بدم... و این آدمو ناامید میکنه!🌧