cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

زخم خورده

خوش آمدید😍 #کپی از رمان پیگرد قانونی ایدی ادمین @flowersrasta روزهای پارت گذاری: شنبه، دوشنبه، چهارشنبه *تعطیلات رسمی پارت نداریم*

Show more
Advertising posts
943
Subscribers
-424 hours
-257 days
+9530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
شانه هایش را ماساژ داد آراد که پشت سرش بود ،نیم رخ آیسو را دید لپش را بوسسید. آیسو سرش را چرخاند و لبخندی زد هردو به هم دیکر خیره شدند. آراد نگاهش را برنداشت روی مبل کنارش نشست. ایسو نفس عمیقی کشید آراد ایسو را به خودش نزدیک کرد و بوسه ای روی،پیشنانیش اش کاشت قلب ایسو بی قراری میکرد مسابقه ای با عقل و مغزش گذاشته است. ایسو دلخور،گفت: فکر کردم دوستم نداری!؟ اشتباه فکر کردی! رفتارت تغیر کرده نه ایسو.! نه !! منو نگاه کن من یکم بهم ریخته ام! درکم میکنی مگه نه!؟ اره؟! تو قلب منی! میدونی! هیچکس با قلبش بازی نمیکنه! ایسو من نگرانتم! من بهت گفتم دور بمون چون نمبخوام بین پدرم پدرت قرار بگیری !. ایسو نگاه اشک الودش را به اراد دوخت اراد اخم کزده با محبتی که خشم میباربد ایسو را بغل گرفت! هیس هیس گریه نکن دختر! من میترسم قلب اراد ازچی میترسه؟! از اخر این رابطه ! هیچی نمیشه ! دورت بگردم .پدرت راضی میشع! حتی شده راضیش می.. با صدای شکسته شدن شیشه پنجره که روبه رویشان بود اییسو ترسیده جیغ کوتاهی،کشید، اراد به طرف پنجره حرکت کرد اما ... https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 مثبت 18سال🔞🔞🤤 24پاک
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
- نام رمان: رنج نیلو - خلاصه: عشق نیلوفر به پسرعموش ، پسرعمویی که از زن سابقش خیانت دیده و از دخترا متنفره ، اما این دختر برای جذب عشق سختش به دردسر های عجیبی دچار میشه ژانر:اروتیک.درام.خشن.صحنه دار🔞 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 24پاک
Show all...
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞 اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم... - این بچه ی توعه نامردددددد خداااااااااااا دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد... برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد... - پاهاتو جمع نکن دختر جون - ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت... - آقا کارِ ما تموم شد! https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0 https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
Show all...
Repost from N/a
Photo unavailable
پارت #۷۶ یه سیگار از توی جا سیگاری برداشت و روشنش کرد.....یه کام عمیق گرفت و بهم خیره شد ____پاشو لباس هاتو بپوش خشکم زده بودنمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم ...حس حقارت،پوچی سرتاسر وجودم رو‌گرفته بود تو‌ یه حرکت غیر منتظره لباسام رو از زمین برداشت و پرت کرد تو صورتم ____کجای حرفم ناواضح بود برات؟گفتم بپوش این بی صاحابروو از دادی که زد تازه به خودم اومدم....بغضی که تا الان نگهش داشته بودم ترکید ....اشک هام کله صورتم رو پر کرده بود ....چرا میخواست کوچیکم کنه؟به چی میخواست برسه؟ https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0 19پاک
Show all...
Repost from N/a
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد. یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن. سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت: _امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید. چون کار خانومت امشب تمومه. تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم. یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 دختره شب عروسیش بع دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش... 19پاک
Show all...
Repost from N/a
-چیزیم بینتون بوده؟🔞🔥 سکوت کوروش و گونه‌های سرخ دختر خودش گویای همه چیز است. -من اینجوری بزرگت نکردم پسر.من نگفتم بهت به ناموس کسی دست دراز نمی کنی.نگفتم دوست شدی عیب نداره ولی فکر رابطه با دختر مردم نباش.نگفتم دخترا تو این جامعه مقصر می شن همیشه.نگفتم هر چی بشه به دختر میشه تو نکن.تو مثل این پسرای شل تنبون نباش. دختر با صدایی شرمگین می‌گوید:من خودمم خواستم راضی بودم. مهوش اما با ناراحتی رو به کوروش می‌گوید: -ناامیدم کردی پسر...پس معلومه ذاتتون یکیه به تربیت نیست.همتون از دم به ساز زیر شکمتونین...برات متاسفم واقعا...عین همون امجدی.کپی برابر اصلش.تا دختر دیدی عین اون کثافت شل شدی آره...منو باش می گم حیوونی مثل امجد کم پیدا می‌شه غافل از اینکه یکی عین خودش جلوم وایستاده... https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0 https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
Show all...
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نی‌نی شیر بده! من چه جوابی باید بهش می‌دادم کاوه؟ می‌خندد و از روی تنم بلند می‌شود. خیره به عضلات برهنه‌اش میشوم و او دستش را سمت سینه‌هایم می‌کشاند. - بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام! نوازش‌هایش تنم را مور مور می‌کند. ناله‌ی خفیفی می‌کشم و او پوست گردنم را به دندان می‌گیرد. - آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت! دستم به دور گردنش قفل می‌شود و او آرام‌آرام پیشروی می‌کند. - دلم تنگه برات خانومی، یه امشب بزار بی‌نق و نوق ‌و بی‌سر خر... حرفش نصفه می‌ماند. در اتاقمان بی‌اجازه باز می‌شود و آوا درحالی که چشم‌های خواب‌آلودش را می‌مالد کودکانه و بی‌حال می‌گوید: - نی‌نی شیل می‌خواد مامانی! https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk 3 پاک
Show all...
Repost from N/a
تکین، مامور مخفی مردی جذاب و متعصبی که همه دخترا روش کراش دارن، توی یه دعوای خیابونی متوجه می‌شه که چند تا پسر مست دختری رو به ماشینشون کشیدن و بر سر اینکه کدومشون اولین بار با اون دختر باشه دعوا می‌کردن. هر چند که برای لو نرفتن موقعیتش همیشه محتاط بود اما با شنیدن صدای جیغ اون دختر و صدای جر خوردن یه پارچه‌، خونش به جوش اومد و دیگه نفهمید چی شد. وقتی به خودش اومد که اونا رو لت و پار کرده بود و ابرا با بدنی لرزون، نیمه عریان توی بغلش می‌لرزید. اونو برد خونه تا وقتی که حالش روبراه بشه اما نفهمید چی شد که دلش برای این چشم‌ها که ملتمس نگاش می‌کردن و تن ظریفی که هنوز هم نرمیش رو حس می‌کرد، رفت و ....🤤💦💜 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0 1پاک
Show all...
Repost from N/a
نگاه قشنگی بهش کردم و گفتم: _ولی من یادم نمیاد تورو ..مقصرم نیستم تصادف کردم و مقصر تصادف کردنمم تویی _ایسو یکم فکر کن من ارادم همون پسر خوشتیپه حیف که داشتم نقش بازی میکردم وگرنه میدونستم چی بهش بگم زبونم دراوردم و گفتم: _هههه من پسر خوشتیپی نمیبینم یادمم نیس _تو قصد داری جدی جدی منو فراموش کنی.. ولی من یادت میارم!!! اومد دست انداخت زیر پاهام و منو تو هوا بغلش کرد الکی هی داد میزدم مامان ماااامان یهو مامانم اومد و با وضعیتی که دید گفت: _خدا مرگم بده چیکار میکنی اراد _ببخشید خاله جون مقصر من نیستم من باید یادش بیارم لطفا مزاحم نشید و مستقیم منو برد داخل اتاق ... _که منو یادت نمیاد نه؟؟ سرشو به سرم چسبوند و موهامو کنار زد.. _عه چیزه ولم کن اراد دیدم نه مثل اینکه قصدش جدیه یهو یه فکری به سرم زد میخکوب سر جام وایستادم و چشامو گرد کردم و گفتم نهههه یهو اراد ترسیده گفت چیشده؟ دستامو رو صورتم گذاشتم و گفتم پریود شدم... فکر کردم خیلی زیرکانست داشتم میرفتم که مچ دستمو گرفت و گفت...😈🔥🔞 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0 دوتا ادم لجوج و داستان طنز عاشقانشون🫀 خفن ترین رمان تلگرامه😂🫠🫧 عضوشو تا از دستت نرفته👏❗❗ 1پاک
Show all...
- لباس عروست چرا خونیه؟ لبم را به دندان میگیرم و چشم از نگاهش می‌دزدم. بیخیال نمی‌شود و بازویم را محکم می‌کشد. - حرف بزن پناه! شب عروسی پریود شدی؟ چرا نگفتی بهم؟ چشم‌هایم پر از اشک می‌شود. توان حرف زدن ندارم و ای کاش تمام مشکلم همین بود. بای حقیقت را بگویم و خودم را خلاص کنم. این خونریزی عاقبت جانم را می‌گیرد. - بچه رو...بچه رو سقط کردم! خون توی نگاهش می‌دود. ترسیده خودم را کنار می‌کشم و جریان خون بین پایم راه می‌گیرد. صدای فریادش تنم را می‌لرزاند. - چه غلطی کردی؟ https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk دختره تن به یه ازدواج صوری داده و از بد ماجرا قبل از عروسی حامله میشه.🙈🔥🔞 صبح پاک
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.