📿 گٖؒـؒؔـٰٰنٖؒـؒؔـٰٰ🔥ـاٖؒهٖؒ پٖؒـؒؔـٰٰرٖؒ لٖؒـ🔞ـؒؔـٰٰذٖؒتٖؒ 📿

#عطش‌حاجی_2 _ ملاقاتش کنی، باس بخوریش! سوالی و وحشت زده دست جلوی دهنم گذاشتم. _ واسه چی بخورمش؟ اگر بخورمش پس تو با چی میخوای جیش کنی؟ دیگه شومبول برات نمیمونه ... دستش روی سرم نشست و موهای بلندم رو بین دست هاش گرفت‌ _ نگران نباش؛ تموم نمیشه ...منتها از زبون تو کم میشه که هر جای نشینی بگی سالار حاجی کوچیکه. پشت پلکم رو نازک کردم‌ _ من به کسی نگفتم، فقط از بقیه شنیدم! با دندون قروچه ای کمربند شلوارش رو باز کرد که آب دهنم رو قورت دادم. این چه شکری بود من خوردم؟ یه مار گنده توی شورتش بود ... https://t.me/+JBHIFTrL1JdhZTc0 https://t.me/+JBHIFTrL1JdhZTc0 پارت واقعیشه به شوهرش میگه دودولت کوچیکه و اونم حسابی از خجالتش در میاد😐😂😂💦💦

جنگـلـ🌴ـبان هـات🔞 #پارت_1 با حرکت دستی روی پوستم همه بدنم از شدت شهوت دون دون شد‌ و وسط پاهام نبض گرفت. اهی کشیدم و انگشت های پاهام رو توی هم مچاله کردم از شدت لذت. - یه دختر جوون و تنها...وسط این جنگل تاریک....فکرش رو نمی کردی با این هیکل سک.سی ممکنه چه بلایی سرت بیاد. با رسیدن دست وسط پاهام گوشه لبم رو محکم گاز گرفتم و از دردش یهو پلک باز کردم. نفس های داغش با هر دَم و بازدم روی پوستم برخورد میکرد و باعث می شد هالی به هالی بشم. - چی از جونم میخوای...بذار برم.. پوزخندی زد که تند تند سرم رو چرخوندم به اطراف که ببینم دقیقاً کجا هستم. - اینجا کجاست؟ تازه متوجه شدم توی یه کلبه متروکه بودم که دستام رو بالای سرم به تاج آهنی تخت بسته بود. یه سمت کلبه شومینه بود و یه تپه گنده هم از هیزوم کنارش. - به این اسونی نمیذارم بری...تو شکار امروز منی دوباره خم شد روم و با یه حرکت کراپ سبز رنگِ تنم رو جر داد و با دیدن سینه هام چشم هاش برقی زد و دستش رو روی پوستم به حرکت در آورد. - اوف...عجب چیزی اون زیر پنهون کرده بودی. خندید و با نُک انگشتش مشغول بازی با نک سینه هام شد و.....🔥💯🔞 https://t.me/+o7X0QLoRU9phNjU0 https://t.me/+o7X0QLoRU9phNjU0 دنیز دخترشیطون ایرانی توسط جنگلبان هات و خشنی دزدیده میشه و...😈👅💦

- #س_ک_س معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒 https://t.me/+OSFdKoa_iCk0MmJk https://t.me/+OSFdKoa_iCk0MmJk از شنیدن صدای خش دارش  بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم -آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم -اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........ https://t.me/+OSFdKoa_iCk0MmJk https://t.me/+OSFdKoa_iCk0MmJk https://t.me/+OSFdKoa_iCk0MmJk معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سک...سیش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅

ددیش بهش میگه حق نداری جیش کنی 👅💦🍓 ولی لیتلش روی ددیش خودش و خالی کرد 🔞🫦♨️ با بغض به ددی خیره شدم . بهم محل نداد و مشغول دیدن سریال مورد علاقه اش شد . + بابایی .... ببخشید ...🥺🍆 _ بخششی در کار نیست کوچولوی بی ادب. 👿🐳 + ددیی من ... من .... با خجالت سرم و پایین انداختم . + جیش دارم ..🍒 _ می خواستی پوشکت و در نیاری  . با ناراحتی گفتم : ولی من الان جیش دارم ، پوشکم تنم نیست .🍬🍼 _ بیا رو پای ددی . سر به زیر ، پاهام و از هم باز کردم و روی  یکی از  پاهای ددی نشستم ‌. دست سردش و روی بالای بهشتم گذاشت و آروم مالشش داد  ... لبم و گاز گرفت ‌. + غلط کردم بابایی ... 🚫 _ برای چی یواشکی رفتی دستشویی ؟ دستای سردش باعث میشد بیشتر بخوام جیش کنم ! یهو کنترل خودم و از دست دادم و .....💦🌸🐙 _ دختر بد ! خیسم کردی .  با دیدن ویبر..اتور گنده توی دستش نفسم رفت ! _ این برای تنبیهت خیلی مناسبه نه؟ 💯💢 یهو کلش و واردم کر ....... https://t.me/joinchat/zneqh2IkDgY0MzI0 https://t.me/joinchat/zneqh2IkDgY0MzI0