📚🖋زیباترین رمانها🖋📚
ب کانال زیباترین رمانهاخوش اومدین😍 رمانهای فایل آنلاین باقلم قوی ممنوعه🔞 چنل نویسندها چنل رمان گمشده⭕ https://t.me/+0KYNpJPtRI0zYjE0 گپ درخواست❗ https://t.me/zeibatarin_romanha گپ نقدومعرفی🔻 https://t.me/gap_naghd_rooman ادمین تبلیغات @Sahar_h76
Show more13 022
Subscribers
+2724 hours
+2467 days
+1 34330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
پسره یه کشتی گیر کله خرابه غیرتی که نمیخواد دختره بفهمه عاشقش شده! حالا چی میشه اگه دختره بخواد با یکی دیگه ازدواج کنه؟
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
غوغا دختر تخسی که یه شب بارونی یه پسر خونی پیدا میکنه اما نمیدونه که اون پسر یک...
رمان هیجانی که توی کمتر دو ماه کلی طرفدار پیدا کرده🙈💦
https://t.me/+j6oNheVuAjQzZDVk
https://t.me/+j6oNheVuAjQzZDVk
دوستان کدامیک از رمان های زیر براساس نقد شون و مطالعه ای ازش داشتید جذاب تر و قلم قوی داشته 🤔👇⚘️Anonymous voting
- اکو از غزل پولادی 😍
- ارمغان بامداد از نگار مقیمی😍
- هردو تا رمان🥰
- نخوندم میرم بخونم نظر میدم 🚶♀️
رمان : #ارمغان_بامداد
نویسنده: #نگار_مقیمی
ژانر: #عاشقانه_انتقامی
خلاصه :
ارمغان یه مدل و طراح مد و لباسه و بخشی از عمرشو تو فاحشه خونه بزرگ شده و فوبیا لمس جنس مخالف داره از طرفیم کلی پول و ارث و میراث از پدر خوندش بهش رسیده
حالا بعد سالها بامداد که برادر خوندشه به قصد انتقام از ارمغان از آمریکا برمیگرده ایران و ادامه ماجرا..
اسپویل❌❌❌❌
در واقع مادر ارمغان از خونه پدرش به خاطر ارمغان فرار می کنه و نظافت چی یه فاحشه خونه میشه بعد طی اتفاقاتی با بابای بامداد که خودش زن داشته ازدواج میکنه ارمغان از کودکی بامداد رو دوست داشته ولی معلوم نمی کنه و بعد بامداد میره خارج با مادرش و از ارمغان و مادرش کینه میگیره
ارمغان هم یه روز یه رازی رو که مادرش و بابای بامداد حرف میزدن میشنوه و از بابای بامداد متنفر میشه و برای استقلال مالی میره ترکیه و اونجا سخت تلاش میکنه و سرمایه جمع میکنه و مدل میشه شرکت خودشو هم راه اندازی میکنه و از این ورم مادرش خیلی بیمار شده بوده بهش خبر میرسه و این نمی تونه خودشو برسونه......
اینا همش گذشته هس...
#نقد
نگار مقیمی (با نام شناسنامه ای فاطمه) متولد و ساکن شهر شیراز هستم. با وجود تحصیل در رشته ی طراحی لباس علاقه ی وافر به ادبیات و نوشتن که از کودکی همراه من بود باعث شد قلم به دست بگیرم و تلاش کنم در کنار نوشتن، مباحث و بیماری های روانی ای که در جامعه کم یا زیاد دیده میشه رو هم مورد بحث و اطلاع قرار بدم. (هر چند که در این مورد نوپا هستم و ادعایی ندارم) و بالاخره در سنین پانزده-شانزده سالگی جرات انتشار نوشته هام رو در فضای مجازی پیدا کردم.
مسلما نوشته های ابتداییم با نقص های زیادی همراه بودند و هنوز هم هستند اما همچنان در تلاشم تا با مطالعه ی زیاد روز به روز نقص ها رو کمتر کنم و بتونم در این راه محکم تر قدم بردارم
#آکو
#غزل_پولادی
آکو یه مردکرد هست که زنش ازش طلاق گرفته و یک دختر ۵ساله به اسم هناس داره...
اکو ۴تا برادر ویک خاهر داره ( آهیر ژیوار اوات امیر)
اکو ۵ ساله با عنوان چشم داشتن به زن برادر دوقلوش محکوم شده و برادراش ازش متنفرن...
مخصوصا با فاجعه ای که به جوانه زن برادرش (امیر)دل بسته بود
آکو برا فراموش کردن درداش با زنای مختلف میخابه تو همین خابیدنا ساقیش براش یه دختر میاره آکو با دختره(طلا)میخابه و میفهمه دوشیزس فکر میکنه این دختره فرستادن تا ازش مدرک جمع کنن...
آوات و امیر برادرای اکو ایران هستن
ولی آهیر و ژیوار خارج از کشورهستن
وقتی که وارد کشور میشن میفهمن که آهیر با زن ثابق اکو یعنی خورشید ازدواج کرده و میخواد انتقام دل شکسته خودش از برادرش بگیره چون اکو به زنش چشم داشته اون باعث مردن زنش شده
برادر کوچکتر اکو یعنی ژیوار با یک دختر تصادف میکنه و اکو میفهمه اون همون دختری هست که باهاش خابیده یعنی طلا
حالا اینور داستان طلا داریم که اصلا نمیدونه اون شب چه اتفاقاتی براش افتاده ویک برادر و یک خاهر داره ونامزدهم داره یکی به نامزدش میگه که طلا خراب هست ببرش دکتر تا بفهمی اون دختر نبست و بازیت داده و اون موقعه طلام میفهمه دختر نبست و نامزدش میره اینم دنبال نامزده بدو بدو میره که بگع من هچب خبرندارم که برادر اکو که همون ژیواره میزنه بهش
نامزد طلا (آریا)به خانواده طلا همه چی میگه اونام دیگه طلا براشون مهم نیست و طلا از کمر ب پاینن فلج شده و کارا شخصیش خاهرش انجام میده ژیوار دلش برا طلا میسوزه و همچنین برا دراوردن حرص اکو طلا وارد خونشون میکنه...
اکو با این که ب طلا شک داشت ولی توی خونشون هوای طلا خیلی داشت...
داستان معمولی و فانتریه و یکی از ضعفای اصلیش این بود که داستان از زبون همه شخصیتا نوشته شده چون خیلیا با این کنار نمیان دوست دارن خودشون تصویر سازی کننن وهمچنین رمان خیلی کش داده بود به شدت زیاد و خسته کننده بود حدود ۶ ۷ هزار صفحه در حالی که تو ۱۰۰۰ نهایت ۲ هزار صفحه میتونست داستان رو ببنده پر اضافه گویی و خسته کننده کسایی که طرفدار این نویسنده هستند شاید بتونن با این نوشته کنار بیان وگرنه رمان دلچسبی نیست و توصیه نمیشه...
#نقد
غزل پولادی - کارشناس پرستاری بیهوشی - متولد ۲۴ شهریور ۱۳۷۷ - متولّد کرمانشاه - شاغل
✓ محل اصلی فعالیت : https://instagram.com/ghazalpooladi
✓ از زبان خودم : نویسندگی رو از بچگی شروع کردم. اولین رمانی که در مجازی به اشتراک گذاشتم « زندگی در سه زمان » در کانال رمانخونه تلگرام بود؛ همزمان با اون توی یه کانال دیگه رمان « گناه به پای عشق تو » رو پارت گذاری کردم که متأسفانه اونجوری که خواستم دیده نشد و این وسطها رمان « قلبهایمان » هم نوشتم که چون کانال اختصاصی خودم نبود خیلی شناخته نشد... در همین حین خودم رو از سایهی کانالهای دیگه بیرون کشیدم و کانال اختصاصی خودم رو راه انداختم و اولین و احتمالاً معروفترین رمانم که باعث شد به عنوان یه نویسنده شناخته بشم و بتونم با خوانندهها ارتباط برقرار کنم، « جوانه عشق » رو نوشتم که انشالله قراره از نشر علی چاپ شه...
ولی من دو تا رمان دارم که عاشقشونم... با تک تک لحظههاشون زندگی کردم و برای هر خطی که نوشتم، هر صحنهای که خلق کردم شاید از ماهها قبل توی ذهنم برنامه ریزی کردم...
« عاشقانه پرواز کن » اوج عاشقانهای که از اعماق قلبم نوشتم و قراره از نشر علی چاپ شه...
و...
« آکو » ترکیبی از همهی رمانهایی که نوشتم... با شخصیتهای جدید و قدیمی... هزار صفحهای که من هر کدومش رو هزار بار زندگی کردم توی ذهنم تا بتونم بنویسمش... این رمان چاپی نیس و فقط از طریق اینستاگرامم در دسترسه...
✓ برای اینکه هر کدوم از این رمانها رو ( البته به غیر اون دو تا چاپی ) بخواید کافیه توی اینستاگرامم بهم پیام بدید
#آکو
#غزل_پولادی
آکو یه مردکرد هست که زنش ازش طلاق گرفته و یک دختر ۵ساله به اسم هناس داره...
اکو ۴تا برادر ویک خاهر داره ( آهیر ژیوار اوات امیر)
اکو ۵ ساله با عنوان چشم داشتن به زن برادر دوقلوش محکوم شده و برادراش ازش متنفرن...
مخصوصا با فاجعه ای که به جوانه زن برادرش (امیر)دل بسته بود
آکو برا فراموش کردن درداش با زنای مختلف میخابه تو همین خابیدنا ساقیش براش یه دختر میاره آکو با دختره(طلا)میخابه و میفهمه دوشیزس فکر میکنه این دختره فرستادن تا ازش مدرک جمع کنن...
آوات و امیر برادرای اکو ایران هستن
ولی آهیر و ژیوار خارج از کشورهستن
وقتی که وارد کشور میشن میفهمن که آهیر با زن ثابق اکو یعنی خورشید ازدواج کرده و میخواد انتقام دل شکسته خودش از برادرش بگیره چون اکو به زنش چشم داشته اون باعث مردن زنش شده
برادر کوچکتر اکو یعنی ژیوار با یک دختر تصادف میکنه و اکو میفهمه اون همون دختری هست که باهاش خابیده یعنی طلا
حالا اینور داستان طلا داریم که اصلا نمیدونه اون شب چه اتفاقاتی براش افتاده ویک برادر و یک خاهر داره ونامزدهم داره یکی به نامزدش میگه که طلا خراب هست ببرش دکتر تا بفهمی اون دختر نبست و بازیت داده و اون موقعه طلام میفهمه دختر نبست و نامزدش میره اینم دنبال نامزده بدو بدو میره که بگع من هچب خبرندارم که برادر اکو که همون ژیواره میزنه بهش
نامزد طلا (آریا)به خانواده طلا همه چی میگه اونام دیگه طلا براشون مهم نیست و طلا از کمر ب پاینن فلج شده و کارا شخصیش خاهرش انجام میده ژیوار دلش برا طلا میسوزه و همچنین برا دراوردن حرص اکو طلا وارد خونشون میکنه...
اکو با این که ب طلا شک داشت ولی توی خونشون هوای طلا خیلی داشت...
داستان معمولی و فانتریه و یکی از ضعفای اصلیش این بود که داستان از زبون همه شخصیتا نوشته شده چون خیلیا با این کنار نمیان دوست دارن خودشون تصویر سازی کننن وهمچنین رمان خیلی کش داده بود به شدت زیاد و خسته کننده بود حدود ۶ ۷ هزار صفحه در حالی که تو ۱۰۰۰ نهایت ۲ هزار صفحه میتونست داستان رو ببنده پر اضافه گویی و خسته کننده کسایی که طرفدار این نویسنده هستند شاید بتونن با این نوشته کنار بیان وگرنه رمان دلچسبی نیست و توصیه نمیشه...
#نقد
نگار مقیمی (با نام شناسنامه ای فاطمه) متولد و ساکن شهر شیراز هستم. با وجود تحصیل در رشته ی طراحی لباس علاقه ی وافر به ادبیات و نوشتن که از کودکی همراه من بود باعث شد قلم به دست بگیرم و تلاش کنم در کنار نوشتن، مباحث و بیماری های روانی ای که در جامعه کم یا زیاد دیده میشه رو هم مورد بحث و اطلاع قرار بدم. (هر چند که در این مورد نوپا هستم و ادعایی ندارم) و بالاخره در سنین پانزده-شانزده سالگی جرات انتشار نوشته هام رو در فضای مجازی پیدا کردم.
مسلما نوشته های ابتداییم با نقص های زیادی همراه بودند و هنوز هم هستند اما همچنان در تلاشم تا با مطالعه ی زیاد روز به روز نقص ها رو کمتر کنم و بتونم در این راه محکم تر قدم بردارم
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.