cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

شیـ♠️ـطانی‌ عاشق‌ فرشته...

❤️‍🔥مروارید ⛓در آغوش یک دیوانه 🍷قاتل یک دلبر(به زودی) 🥃فرشته‌ی مشکی پوش(به زودی) @novels_tag ❌هرگونه کپی برداری و انتشار این رمان حرام و پیگرد قانونی دارد نویسنده و انتشارات با فرد متخلف به صورت جدی برخورد می‌کند❌ . .

Show more
Advertising posts
35 071
Subscribers
-13224 hours
-5417 days
+2 78230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
#part_1 _داری چه گوهی میخوری که صدای ناله هات تا وسط کوچه میاد هرزه؟! باز کن این در بی‌صاحابو... با صدای غریدنش از پشت در و مشتی که محکم به در کوبوند شونه هام بالا پرید بغض کرده پچ زدم _لطفـ..ا برید... در و باز نمیکنم مشتش محکم تر شد و بلند توپید _تو گوه میخوری بچه... فکر کردی ننه بابات نیستن میتونی هر غلطی بخوای بکنی؟! بغضم ناباور شکست باز نمیکردم چون کل لباسام و تخت پر خون بود بخاطر کم خونی شدید هر دفعه که پریود میشدم دست و پام بی‌حس می شد درمونده هق زدم که نعره زد _داری تو خونه‌ی من چه غلطی میکنی که تخـ*م نداری در و باز کنی و ضجه میزنی؟ دوست پسر حرومیت و اوردی خونم؟پاشو گمشو بیرون به زور قفل در و باز کردم که اخمای درهمش شوکه با دیدن اون همه خون باز شد که با هق هق و دلخور لب زدم _همین الان از خونتون میرم بیرون اقا جاوید https://t.me/+8cIs4GTDhZpjNWY8
Show all...
Repost from N/a
_نکن چکاد آبجی میفهمه امشب تو اتاقت خوابیدم! گاز محکمی از گردنم که صدای ناله‌ام بلند شد با چشم‌هایی خمار نگاهم کرد. _تا وقتی خودت مثل دست و پا چلفتیا لو ندی کسی نمیفهمه! با بغض نگاهش کردم. _اون همه کبودی که روی تنم میذاری رو چجوری پنهون کنم؟ اخمی کرد و کف دستانش را زیر تاپم فرو برد. _مجبوری جلوشون لخت بشی که عالم و آدم بفهمن نصف شبی مورد عنایت لب و دهن من قرار گرفتی؟ لبم را گاز گرفتم. _من میترسم چکاد جونم بیا انجامش ندیم! سرش را میان گردنم فرو برد و با نفس داغی پوستم را مکید. _آرومم میکنی یا برم پیش یکی دیگه؟ اشک در چشمانم حلقه زد. _نه... نرو چکاد ببخشید اشتباه کردم! عصبی چنگی به کمرم زد و تاپم را بیرون کشید. _ببین چجوری میزنی تو حال آدم! بار دیگر گردنم را مکید و دستش را از زیر تاپ بالاتر کشید که نفسم بند آمد. _حداقل... گردنم رو کبود نکن چکاد! نفس عصبی کشید و با حرکتی سریع تاپم را از تنم بیرون کشید. _نرین به اعصاب من نبات اول و آخرش که مال منی...! پاهات رو باز کن ببینم! با بدنی لرزان و پربغض پاهایم را برایش باز کردم که با ضرب خودش را درونم کوبید و... *** بیبی چک را درون مشتم فشردم و با بدنی لرزان وارد خانه شدم با دیدن آبجی چمن که درحال پخش کردن شیرینی بود سریع پرسیدم: _آبجی جون آقا چکاد کجاست؟ آبجی چمن ذوق زده نگاهم کرد. _اول دهنت رو شیرین کن تا بگم کجاست! سریع شیرینی را برداشتم و سوالی به دهانش خیره شدم. _بگو باهاش یه کار ضروری دارم. لبخندش پررنگ‌تر شد. _ای بابا بهت نگفته؟ حتما دلش نیومد ازت خداحافظی کنه! بیبی چک را محکم میان دستانم فشردم. _چی؟ منظورت چیه آبجی؟ مگه کجا رفته که بخواد باهام خداحافظی کنه؟ دستی به سرم کشید و چشمانش برق زد. _کارهای شعبه دوم شرکتش درست شد. امروز صبح پرواز کرد به سمت انگلیس! خون در رگ‌هایم یخ زد و بیبی چک از دستم افتاد. رفته بود؟ به همین راحتی؟ پس قول و قرارهایمان چه؟ _خدا مرگم بده نبات این بیبی چک برای کیه؟ چرا جوابش مثبته؟! https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk https://t.me/+-kod-KY86sA3YjVk اون مرد وحشی برادر ناتنیم بود! یه مرد جذاب و قدرتمند بود که با وجود دخترای لوند دورش هرشبش رو با من صبح میکرد و تنم رو کبود میکرد!🔥 ازش حامله شدم و وقتی رفتم تا بهش خبر بدم فهمیدم ترکم کرده پس تصمیم گرفتم بچش رو ازش پنهون کنم ولی با برگشتنش...❌🙈♨️
Show all...
Repost from N/a
_داداش…سرده خب…ماشین سخت گیر میاد…بذار ماهورم ببریم با خودمون… کوروش اخم کرده…بازوی ثنا را محکم میگیرد و سمت در می کشاند: _نمیخواد دلت واسه این بسوزه…زبونش زیادی دراز شده…یه کم سرما بکشه حالش جا میاد… زبان درازم را پای علاقه نداشتنم به رابطه گذاشته بود… پریود بودم و دلم سکس نمیخواست که در آخر هم به اجبار…با من خوابیده بود… خونریزی ام هزار برابر شده بود!!! از درد نمیتوانستم روی پاهایم بایستم… سمت ماشینش میرود و ثنا هم به دنبالش… لحظه ی آخر،تهدیدم میکند: _فقط دلم میخواد تو امتحان رانندگی قبول نشی…ببین چجوری هم خودتو هم کارتکستو جر بدم…پول اضافه ندارن حروم تو کنم هر جلسه… ثنا شرمنده نگاهم میکند و من با خجالت چشم می دزدم… از سرما در حال یخ زدنم و کوروش بیخیال نمیشود… هم من و هم ثنا امروز امتحان رانندگی داشتیم…هر دو در یک روز ثبت نام کرده بودیم… ولی من کجا و او کجا؟!!!! اویی که روزی چند ساعت با کوروش تمرین میکرد و منی که حتی پایم به جز ماشین آموزشی آموزشگاه کلاج هیچ ماشین دیگری را لمس نکرده بود!!! درد زیردلم…خونریزی زیاد…سرمای وسط زمستان…رمق از پاهایم برده بود اما باید میرفتم… شانسی برای قبولی نداشتم اما رفتنم بهتر بود تا نرفتنم… هنوز طول کوچه را طی نکرده بودم که خونریزی …سرگیجه ی وحشتناکی را دچارم میکند.. چشمانم سیاهی میرود و روی برف های سفت فرود می آیم… _خانوم چی شد؟!سُر خوردی؟!… سرمای زمین و رطوبتش…دل دردم را تشدید میکند اما جان ندارم که از جایم بلند شوم… حال بدم از بی مهریست… بی مهری مردی که جز او کسی را نداشتم… همانجا با همان حال بد اشک میریزم… _خانوم جاییت درد میکنه؟!… اشک هایم را از گونه پاک میکنم و دست زن را میگیرم: _میشه کمکم کنید بلند بشم؟!… به ماشینی که با سرعت سمتمان می آمد نگاه میکنم…دوباره خودش بود…ماشین کوروش… کنارمان ترمز میزند و ثنا هول کرده از ماشین پیاده میشود: _چی شد ماهور؟!…هیییی…پشت لباست خونیه… با چندش برف ها را می تکانم و سمت خانه برمیگردم…صدای کوروش در می آید… _ثنا کارتکستو بردار بیا بریم…هی…توام لباساتو عوض کن بیا میبرم توام… https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 دلش سوخته بود برایم…هزار بار گفته بودم که نمیخواهم…من از ترحم بیزارم… آرام لب میزنم: _نمیام… داخل می‌روم… صدای پیاده شدن و کوبیدن در ماشین را میشنوم… بی توجه به او سمت اتاق مثلا مشترکمان می‌روم…میبینم که به دنبالم می آید: _مگه با تو نیستم ولد چموش؟!… باید می ترسیدم اما دیگر نمیترسم… _گفتم نمیام ولم کن… چمدان کوچکم را روی تخت می اندازم…تنها دارایی ام در این خانه!!! چند تکه لباس…و تمام…چمدان را چنگ میزنم… او هم چمدان را چنگ میزند: _داری چه غلطی میکنی؟!… به عقب هلش میدهم اما دریغ از سانتی جا به جایی… _برو کنار میخوام برم… _تو غلط میکنی… به ستوه آمده بودم: _چیه من برم کسی نیست عقده هاتو روش خالی کنی؟!…دیگه نمیمونم کوروش…برو کنار… چمدان را گوشه ی اتاق پرت میکند: _بتمرگ سر جات… _مگه همه این کارارو نمیکنی که بذارم برم؟!خب الان دارم میرم…برو اونور از سر راهم… ثنا بالاخره وارد اتاق میشود: _دعوا نکنید…صداتون وسط کوچه‌س…زشته… کوروش روی تخت هولم میدهد همزمان با باز کردن دکمه های پیراهنش سمتم می آید: _ثنا برو بیرون… _آخه داداش… _گفتم برو… میرود و در را پشت سرش می بندد… با ترس به کوروش خیره میشوم…دوباره میخواست با من بخوابد؟!!!! دستش کش شلوارم را لمس میکند که با بغض و گریه لب میزنم: _نکن کوروش…درد دارم…خونریزی دارم…حالم خوب نیست… لبخند کمرنگی میزند و شلوارم را کامل پایین می کشد: _پدتو عوض میکنیم…میبرمت امتحان رانندگی… پارت واقعی😭😭😭👇🏼👇🏼👇🏼 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0 https://t.me/+a-TpCkY34LQzNTQ0
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.