Miss Matilda
«آنچه از من مانده، زنی است که هنگام بیدار شدن میترسد.» @Abnabatchooby_bot https://t.me/BluChtBot?start=63a3ac07b8d5a88e8c46
Show more430
Subscribers
No data24 hours
-77 days
+3530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
دو هفته پيش كه سومين جلسه ى شيمى درمانى مامان بزرگ رو همراهش رفتم، حالش خيلى بهتر از امروز بود.
هنوز موهاش اون قدرى نريخته بود كه معلوم بشه "سرطان" داره.
نشستم يه گوشه ى خونه اى كه به قول مامان بزرگ، براى فرار از تهرانِ پر دردسر ساختيم، و غمگين تر از هميشه ام.
مامان بزرگ مى گه " ديگه شيرزن نيستم، قديم ها خيلى قوى تر بودم، انگار دست هام توانايى ندارن." اشك هاشو پاك مى كنم و سرم رو روى شونه اش مى ذارم.
كاش توى همين روزهاى رنگى بمونيم، كاش مامان بزرگ تنهامون نذاره.
بار اين غم روى دوشم سنگينى مى كنه.
Repost from "پسری از جنس ماه"
کاش دنیا انقدر کوچیک بود که مجبور میشدیم مچاله شیم تو بغل هم.
"چيزى كه راجع به شكست آدم رو ديوانه مى كنه قرابتش به موفقيته."
•ريگ روان، استيو تولتز
Repost from Shadow
«راستی یک زن چطور میمیرد ؟
مرگش چگونه است؟!
یا لبخند به لب ندارد
یا آرایش نمیکند
یا دست کسی را نمیفشارد
یا منتظر آغوشی نیست
یا حرف عشق که میشود
پوزخند میزند
آری زنها
اینگونه میمیرند.»
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.