🔥شهـ𝑮𝒊𝒓𝒍ـوت🔥

- لپ باسنت قرمز شده! خیلی تو آب موندی؟ ترسیده به مرد گنده‌ی رو به روم خیره شدم. - شما کی هستی! چشمکی زد - تو همون دختر مو قرمزی که همه میگن شیطان بهش؟ بیشتر شبیه فرشته هستی! ترسیده خواستم فرار کنم، ولی کمرم و چنگ زد. - من ارحامم، خان این روستا کوچولو.. - خ... خان بخدا من آدمم! دست بزرگش و بین پای سفید و تپلم کشید. - اول تستت کنم، بعد اگه آدم بودی، زنم شو... با حرفش پاهام باز شد و...🤤🔞 https://t.me/+WH_fIu98_Ek2YjM0 https://t.me/+WH_fIu98_Ek2YjM0 دختره رو تو جوی درحال شنا پیدا می‌کنه و همونجا طوری ترتیبش و میده که...🍆💦❌

_اووووف تنگی ولی خواهرت از تو تنگ تر بود. انگار تو رو دوبار دوختن...🔥🔞 ک.ونمو براش لرزوندم و آبش که از سوراخ ک.ونم سرریز شده بود با انگشتم تا ک.صم کشیدم. حسابی حشری شده بودم و سینه هامو تو هوا تند تند تکون میدادم. _اییی مهران... ک.صمو بگا.. همونطوری که ک.ص خواهرمو میگاییدی... اهههه ک.یر گندش سوراخ ک.ونمو زخمی کرده بود و از سوراخ کونم خون میومد و بدجوری می‌سوخت. دوست داشتم مثل خواهرم منو بگائه که سریع برگشتم و ک.ص تپلمو باز کردم و اشاره زدم به سوراخ صورتیش که آب از گوشه و کنارش می‌ریخت: _بکن تو ک.صم مهران می‌خوام ازت حامله شم...🔥🔥 https://t.me/+CV06Dhn0aQU4ZDg0 https://t.me/+CV06Dhn0aQU4ZDg0

#part1 _آههه آههه امیررر اووم آه آیی دیگه #نمیتونم..آههه🔞 امیرحسام گازی به #لای پام زد که لرزیدم و جیغی کشیدم _ توله داشتی به کی #حسودی میکردی،این مردی که #بهشت داغتو میخوره و میبوسه کیه؟💦 با شهوت آه و ناله کردم و #رون هامو به ته ریشش مالیدم.. _تو مال منی سرگرد، تو فقط میتونی برای من #بخوری.. آهههه اآخ آرومترر امیرحسام.. دوباره به جون #بهشتم افتاد و چو*لمو #میمکید که یهو با یه لرزش #شهوانی آبم توی دهن امیرحسام #پاچید ولی....🔞💦 https://t.me/+4uXu6OWKJfgyNTM0 https://t.me/+4uXu6OWKJfgyNTM0 سرگرد امیرحسام مردی #خشن و تعصبی که بی خبر از بقیه تو اتاقش سرش لای #ک**ص زن صیغه‌ایش بود و براش میخورد #که....🔞🙊❌

_سـ🍆ـاک بزن ج.نده... مگه نمره نمیخواستی... تفی رو ک‌یرش انداختم و دو تا دستم رو ک.یر دراز و گندش کشیدم و کلاهکشو رو لبم کشیدم: _ اوووووم استاد سوراخم با دیدن ک.یرتون باز و بسته میشه... 💦 اوووف. تند تند تو دهنم جلو عقب میکردم. کویرشو لای ممه هام گذاشتم و بالا پایین کردم که آبش ریخت و سینمو سوزوند. _استاد ک.ون بدم برام جوابا رو تو برگه مینویسین؟ آه غلیظی کشید و برم گردوند و... https://t.me/+ZoA2npKSCok5MDU8 https://t.me/+ZoA2npKSCok5MDU8

پارت جدید 🦋

#part7 _روم #سواری کن سوین🔞💦 بهش کمک کردم که روم بیاد که از #گنده بودنم نفسش برید و من مثل یه حیوون شهوانی #ضربه ای درون تنگ و #داغش زدم که... + داداش حسام آههه... عصبی از داداش صدا زدنش بلند شدم و همزمان گرفتمش و توی هوا بهش #تلمبه زدم که جیغی زد ولی سریع ازش کشیدم بیرون و بی رحم و #حیوانی مجبورش کردم زانو بزنه و غریدم: _ زود باش برای #داداشت سا*** بزن با #کثیفی بهش نگاه کرد و معصوم گفت: + #داداشی دوست ندارم دوباره بزارش #توم خیلی دوست دارم اوم و با لذت چشماشو بست که دلم لرزید ولی روی لباش خودمو #مالیدم و آه کشیدم _زود باش سوین #بکنش توی دهنت این تنبیه تو میشه تا دیگه بهم نگی داداشی وسط #سکس... بزور خودمو درون دهن کوچولوی #باکره‌اش جا دادم که یهو در اتاق.... https://t.me/+4uXu6OWKJfgyNTM0 https://t.me/+4uXu6OWKJfgyNTM0 سوین دخترکوچولوی #دبیرستانی که با داداش ناتنیش امیرحسام #بوکسور و خشنش #سک‌‌س میکنه🔞💦

دی.لدو کمریمو تنظیم ک..ص تپل و صورتیش کردم و آروم حل دادم داخل از رابطه قبلیمون یک رب فقط می‌گذشت... _آه ددی میسوزه _هیشش تحمل کن واگرنه از جایزه خبری نیست چشمای مظلوم و اشکیش شهوتمو دوبرابر کرده بود.. 🍆💦 لبم لیسی زدم و سریع تر از قبل تلمبه زدم داخلش... جیغ و نالش تو اتاق می‌پیچید و این داشت سادیسممو ارضا می‌کرد 🥵 گلوشو گرفتم و کل 20سانت دی.لدو رو داخلش بردم که بدنش لرزید و ارضا شد بقیه پارت رمان سکسی کاژه چنل زیر 👅👇🏼 https://t.me/+B7ZRCuzpEv9iMGU0 https://t.me/+B7ZRCuzpEv9iMGU0

❌من میخوام عقد و عروسیم تو یه روز باشه، دیگه برای بودن باهات طاقت ندارم! میخوامت نویان!🔥 نویان هامون، سرگرد #خشن و #جذابی که تو اداره آگاهی همه دخترا عاشقش بودن اما اون دلش رو به دختر چشم #عسلی باخته بود، هر شب #خواستن اون دختر تو وجودش فریاد میکشید و برای فتح #تن_و_بدنش دل دل میکرد مدام #صحنه ای که تن دخترک تو #بغلش پیچ و تاب میخورد و عسلی چشماش برای #تمنای زودتر یکی شدنشون دو دو میزد رو تصور میکرد♨️   انگشتاش بین موهای #فر آرام جانش گیر میکرد و با #بوسه های پی در پی روی #گردن سفیدش مهر #مالکیت بر جای میگذاشت صدای #لرزان آرام که ناشی از #عطش #خواستنش بود را نادیده میگرفت و #کبودی ها را یکی پس از دیگری روی تن #دلبرش میکاشت و از دیدن آن ها #لذت میبرد بیشتر از این نمیتوانست #تحمل کند! باید هرطوری که شده #امشب بدن #ظریف دختر را بین بازوانش #محصور میکرد و #مالکیتش ثابت میکرد! پس #شبانه به #خانه دخترک رفت و …🔞 https://t.me/+q3KoAf2EQD4zOTE0 https://t.me/+q3KoAf2EQD4zOTE0 ⛔️⛔️اگه رمان #پلیسی و #عاشقانه دوست نداری جوین نشو‼️

عروسی که به زور به حجله می‌ره...🔞 #لباساش درآورد که وحشت زده چشامو بستم راضی نبودم به این ازدواج زودی #نزدیکم شد که #بیشتر تو خودم جمع شدم #دستش نوازش وار کشید روی بدنم اشکام یکی یکی داشت میریخت باید #بخاطر بچه ی توی شکمم تحمل میکردم #پاهامو باز کرد و مردونگیش مالید #اشکی بی اختیار روی گونه ام چکید #با وارد شدن #مردونگیش جیغی کشیدم و هق هق ام کل فضا رو پر کرد #مردونگیش کشید بیرون با ندیدن خون نگاهی #بهم کرد..... https://t.me/+CV06Dhn0aQU4ZDg0 https://t.me/+CV06Dhn0aQU4ZDg0 #بر_اثر_واقعیت 🙈 #مخصوص_بزرگسالان 😈💦 #رمان_سکسی 🔞

‍ دخـــتر شــهوتــــی🔥💦 #پارت_153 خودم رو به دفتر آرسین رسوندم، تنم شدید درد می کرد و از طرفی هم راه رفتن دشوار بود.. رو به روی دختری که از دماغ فیل افتاده بود و با آدامش دهنش رو مثل غاری باز و بسته می کرد ،قرار گرفتم : +آقای آریا نژاد هستن؟ _بگم کی اومده ؟؟ +دلین دکمه ی تلفن رو زد و تماسی برقرار کرد : _آقا آرسین ...مهمون دارین....دلین خانوم ...چشم..... قطع کرد و با اشاره ای به در گفت : +بفرمایید داخل منتظرتونن.. تشکری کردم و تقه ای به در اتاقش زدم : _بیا تو... +سلام... _سلام به خواهر عزیزتر از جانم +چاپلوسی داشتیم ؟ _ نداشتیم ، چه شیک و پیک کردی ... +نباید می کردم؟ _نه بابا استایلت به من چه ،خب آماده ای شروع کنیم ؟ +اره...فقط قبلش یه چیزی ازت می‌خوام... _چی ؟؟! +ویلای شاهان تو شمال... +خب... _یه فیلم گرفتیم از رابطه زنش با راننده ش...هنوز دستته؟؟ +اره تو فلش ریختم ، میخوای چیکار؟؟ _میدیش بهم ؟؟ ‍ ‍