cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

اسا⛓رت شیط💦ان🔞

تنها جایی که صدای جیغتو میخوام وقتیه که زیرمی💦🤤 . رمان در حال تایپ✍🏻 قلم اول نویسنده https://t.me/+6607nGY9bMU1NDA0

Show more
Advertising posts
264
Subscribers
+124 hours
+97 days
+22330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

دختره دعوت پسره به جشن رو رد می‌کنه اما ببین پسره چی بهش میگه 🔞🥵 _بیا باهم بریم جشن سده پوزخند طعن آمیز زدم گفتم : چرا فکر می‌کنی باهات میام جشن سده لبخندش ماسید گفت: چرا باهام نمیای ؟! _نمی خوام چیکار می‌کنی قدمی نزدیک تر شد گفت : اگر این جشن رو با من نیایی میرم به فرمانده ها و بقیه میگم که من تو رو از راه به در کردم ازت #بوسه گرفتم مغزم از خشم سوت کشید دستام باز کردم پر حرص غضب گفتم : چی گفتی ؟! لبخند شرورانه خود زد گفت : اصلا چرا بگم #بوسه میگم باهم خواب*یدم زیرم آه*ناله کردی اینجوری حرارتش بیشتره از حرفاش قرمز شدم حرصی تر گفتم : تو نمی تونی اینا رو بگی #دروغه شونه ای بالا انداخت گفت : مردا راجب روابط عاشقانه شون زیاد بلوف میزنند دستام مشت شد با غضب گفتم : من همراه یه #دروغگو نمیام جشن سده _مجبورم نکن برای بقیه تعریف کنم فعلا رو پاشنه پا چرخید با لبخندش حرکت کرد... ژانر : تاریخی👑_عاشقانه❤️_بزرگسال🔞 https://t.me/+_BstbwtKjY41OTNk https://t.me/+_BstbwtKjY41OTNk صبح پاک
Show all...
Repost from N/a
به نظرت حاجی‌ای که بیرون بودن موی زن و گناه میدونه اگر بفهمه دخترش سینه‌هاشو واسه پسر ناخلف فامیل به نمایش گذاشته چیکار میکنه؟ شهرزاد می‌خواست بلند شود که کامران یک ضرب برش گرداند و ضربه محکمی به باسنش زد😋💋💕 https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk 1پاک
Show all...
- از دوس پسر حرومیت حامله‌ای پناه؟ لبم را به دندان میگیرم. لرز به جانم می‌افتد و بدون اینکه خودم را ببازم جواب میدهم. - این حرفا چیه عطا خان؟ تهمت می‌زنید به من؟ کنج دیوار خفتم می‌کند و می‌گوید: - حرف مفت نزن، مریم مقدسی؟ خودم دیدم سر دیگه نذری، بوی غذا که به مشامت خورد دوئیدی تو دسشویی! نفسم توی سینه حبس می‌شود. و عطا بی‌ملاحظه می‌گوید: - بابات خبر داره قراره نوه دار بشه؟ خبر داره دخترش با شناسنامه سفید حامله‌ست؟ پناه یدونه دختر حاج اسماعیل، معتمد به نام محل، از دوس پسرش حامله‌ست و حالا خواستگار سمجش این موضوع رو فهمیده و... https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk 11 پاک
Show all...
Repost from N/a
شوهرشو با یه زن دیگه میبینه🔞🤫 - اوففف کامران....چقدر خوبی توووو...اون زنیکه دهاتی هم اینطوری میکنی؟ او را میگفت؟ - سینه‌هامو بگیررر...محکمتررر. خواست برود که پایش به چارچوب در گیر کرد و وسط اتاق افتاد https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk 21پاک
Show all...
Repost from N/a
- دِ جواب بدههه...موقعی که من مث سگ داشتم له له میزدم برات داشتی به ریشم میخندیدی و نقشه فرار با اون پسره تخمی میچیدی؟ ارهههه؟ - ن... - هیسسس...خفه شو...تاوانشو پس میدی شهرزاد...تاوان پس میدی. خودم رامت میکنم https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk 17پاک
Show all...
Repost from N/a
داریوش مردی میانسال و البته جذاب که با بدن هیچ دختری تحریک نمیشه...ولی با دیدن شهرزاد طوری غریزش به کار میفته که همون شب اول....🔞 https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk 17پاک
Show all...
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نی‌نی شیر بده! من چه جوابی باید بهش می‌دادم کاوه؟ می‌خندد و از روی تنم بلند می‌شود. خیره به عضلات برهنه‌اش میشوم و او دستش را سمت سینه‌هایم می‌کشاند. - بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام! نوازش‌هایش تنم را مور مور می‌کند. ناله‌ی خفیفی می‌کشم و او پوست گردنم را به دندان می‌گیرد. - آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت! دستم به دور گردنش قفل می‌شود و او آرام‌آرام پیشروی می‌کند. - دلم تنگه برات خانومی، یه امشب بزار بی‌نق و نوق ‌و بی‌سر خر... حرفش نصفه می‌ماند. در اتاقمان بی‌اجازه باز می‌شود و آوا درحالی که چشم‌های خواب‌آلودش را می‌مالد کودکانه و بی‌حال می‌گوید: - نی‌نی شیل می‌خواد مامانی! https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk 3 پاک
Show all...
Repost from N/a
بوسه خیسش حالم را بهم زد...💦🔞 - برو عقب کسافت - جونممم...پس واسه این هیکل سکسیته که کامران جونش برات در میره اره؟ سرش را انزجار عقب کشید که دستان داریوش بهشتش را چنگ زد - دوست داری امشب زیر من و این سالاری که بعد از چند سال واس خاطر تو بیدار شده جر بخوری؟هوم؟ - وِ...ولم کن. https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk 13پاک
Show all...
- لباس عروست چرا خونیه؟ لبم را به دندان میگیرم و چشم از نگاهش می‌دزدم. بیخیال نمی‌شود و بازویم را محکم می‌کشد. - حرف بزن پناه! شب عروسی پریود شدی؟ چرا نگفتی بهم؟ چشم‌هایم پر از اشک می‌شود. توان حرف زدن ندارم و ای کاش تمام مشکلم همین بود. بای حقیقت را بگویم و خودم را خلاص کنم. این خونریزی عاقبت جانم را می‌گیرد. - بچه رو...بچه رو سقط کردم! خون توی نگاهش می‌دود. ترسیده خودم را کنار می‌کشم و جریان خون بین پایم راه می‌گیرد. صدای فریادش تنم را می‌لرزاند. - چه غلطی کردی؟ https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk https://t.me/+1nYra_vXJ9A0NzVk دختره تن به یه ازدواج صوری داده و از بد ماجرا قبل از عروسی حامله میشه.🙈🔥🔞 صبح پاک
Show all...
رابطه داغ پادشاه و با ملکه‌ش 🔞👑 کوبیدمش به دیوار و توی صورتش غریدم: -تو وظیفته که #تمکینم کنی، حالا در هر شرایطی! ترسیده نگاهم کرد که لباسشو تو دستم گرفتم و تو تنش پاره کردم. بدون توجه به هق هقش کامل لباساشو از #تنش جدا کردم و حتی لباسای زیرشم نذاشتم تو تنش بمونه.🌪️ دلم میخواست این #بدن شاهکارشو بدون مانع ببینم. _آههه...ولم کن وحشی! بدون توجه به فریادش کمربندم و باز کردم و شلوارمو در اوردم و یک پای آرتوریا رو بردم بالا. #مردونگیم و گذاشتم روی ورودیش آروم آروم تو #بهشت تنگش گذاشتم که... 🍑🔞💦 https://t.me/+9rUSzU6wmxI3MDJk https://t.me/+9rUSzU6wmxI3MDJk #هات🔞ترین رمان حال حاضر تلگرام🤤🔥 صبح پاک
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.