cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

همیشه از ما می پرسند چرا زخمهای بسته شده را دوباره باز میکنید؟ میگوییم چون آن زخمها، بد بسته شده اند. اول باید عفونت را معالجه کرد و بعد زخم را بست و گرنه، زخمها خودشان دوباره سرباز می کنند... ارتباط با من: @amoradym

Show more
Advertising posts
13 766
Subscribers
-824 hours
+517 days
+22930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Photo unavailableShow in Telegram
✍️علی مرادی مراغه ای ❤️تابستانها یک ماهی میروم روستا در مراغه و کوه، دشت و خانه دوران بچگی و حضورِ گرم مادرم... جای شما خالی! ریکاوری شدم و دیروز برگشتم.... اگر پدر یا مادرتان زنده اند غنیمت شمرده، حتما سیر ببینید و لذت ببرید حضور و نفس شان لذتبخشه، چون زمانی میرسد که حسرت خواهیم خورد... اقبال لاهوری ۶۰ ساله بود مادرش مُرده بود و خیلی بی تابی میکرد. گفتند مرد حسابی! تو دیگه ۶۰ سال داری...! گفته بود برای این گریه میکنم که دیگر، کسی در نیمه های شب برای من دعا نخواهد کرد...! ❤️در نوجوانی وقتی کتابی بدست میگرفتم خدابیامرز مادربزرگم میگفت کتاب نخوان! چون یا کور میشوی یا بی دین! انگار زیاد بیراه نمی گفت، چون الان سه تا عینک دارم و...! در روستا اکثرا به کوه، دشت و جاهایی میروم که ۴۰ سال پیش در آنجاها گوسفند می چراندم. یک روز طبق معمول در صحرا خسته شده کنار دره روی سنگی نشسته بودم. یک مرتبه چوپان روستا با گوسفندهایش رسید تا مرا دید سلام و علیکی و با تعجب پرسید اینجا تنها نشسته اید؟! بعدا در روستا گفته بود این علی آقا که می گویند کتاب هم نوشته مثل اینکه دیوانه شده! تنهایی نشسته بود کنار درّه...!
Show all...
210👍 43👏 10👎 3👌 1
💥كبريت هاى صاعقه شب را نابود می کند...! ✍️علی مرادی مراغه ای ✅شفیعی کدکنی شعری دارد در ستایش چریکها و آنها را به کبریتهایی تشبیه کرده که خودشان آتش گرفته می سوزند و شبِ سیاه دیکتاتوری را روشن می کنند...! من در کتاب (جان های شیفته) مفصل به نقدِ جنبش چریکی پرداخته ام و البته فحش های زیادی هم شنیده ام و البته با هر نوشته ای از گروههای مختلف اعم از راست یا چپ فحش شنیده و می شنوم هر کدام از این گروهها نیز فحش های مخصوص خودشان را دارند که نثار آدم می کنند اما اشکالی ندارد چون باید این تاریخ معاصر برای نسل جوان شناخته شود تا دوباره مرتکب اشتباه نگردند... دوستان می توانند کتاب جان های شیفته نوشته اینجانب را از اینجا دانلود کنند. ♦️من فکر می کنم یکی از بهترین منبعی که فضای ملتهب و رادیکالیزم و خشونت انقلابی دهه چهل و پنجاه را منعکس می کند فایلهای صوتی گفتگوهای بین دو گروه یعنی حمید اشرف رهبر چریکهای فدایی خلق و تقی شهرام رهبر مجاهدین مارکسیست شده می باشد که خوشبختانه به کتاب نیز تبدیل شده و از اینجا می توانید بخوانید... هر دو نفر، تصفیه های خونینی در گروه چریکی خودشان انجام داده اند یعنی چهار مورد تصفیه خونین در درون چریکهای فدایی خلق توسط حمید اشرف انجام شده و در مقابل، محمدتقی شهرام نیز در گروه مجاهدین خلق پس از مارکسیست شدنش دست به تصفیه زده و مجيد شريف واقفى را ترور کرده و سپس، جسد او را در آتش سوزانده و حالا پس از مارکسیست شدن، آمده با حمید اشرف گفتگو می کنند تا باهم ائتلاف کرده و تشکیل یک جبهه ضد امپریالیستی بدهند...! ♦️برای یک لحظه یک خانه تیمی مخفی را در یک جایی از تهران تصور کنید که چهار جوان یعنی دو نفر از چریکهای فدایی خلق(حميد اشرف و بهروز ارمغانى) و دو نفر از مجاهدین خلق مارکسیست شده(تقى شهرام و جواد قائدى) در یک خانه تیمی و مخفی که در 1353 ضربات سختی نیز از ساواک خورده و بسیاری از اعضای خودشان را از دست داده اند در پشت پرده نشسته اند و همدیگر را نمی بینند و دارند صحبت می کنند و می خواهند باهم ائتلاف کرده تشکیل جبهه بدهند! اما یکی از آنها یعنی حمید اشرف می گوید که شما کم هستید بجای تشکیل جبهه باید به ما بپیوندید و در ما حل شوید و البته در مورد کل دنیا و چین و اتحاد جماهیر شوروی و امپریالیسم جهانی و نابودی سگ زنجیری آن یعنی رژیم شاه نیز صحبت می کنند و می خواهند تصمیم بگیرند و آن بیرون هم ساواک در به در بدنبال شان است! اعتماد به نفس نجومی و شگفت انگیز آن نسل را ببینید! ♦️شفیعی کدکنی در ستایش از جنبش چریکی آن روزها در «كوچه باغ هاى نيشابور» شعری دارد و چریکها را به كبريت هاى صاعقه تعبير كرده كه مدام كشته می شوند در حالى كه جامعه هنوز در خواب است: كبريت هاى صاعقه پى در پى خاموش می شوند... اما در نهايت با فدا شدن آنها اين شعر به اینجا می رسد که: كبريت هاى صاعقه شب را بی رنگ می کند... کبریت های صاعقه شب را نابود می کند... فضا را می توانید مجسم کنید که حتی یک شاعر و ادیب فرهیخته ای چون شفیعی کدکنی نیز می تواند اسیر آن فضا گردد و تحت تاثیر آن اتمسفر تب آلود و رایکالیزم، در ستایش از خشونت و سیانور و سلاح بسراید و بجای اینکه با چراغ دانش و فرهنگ و خرد به جنگ سیاهی شب رود با صاعقه های پی در پی سلاح چریکی می رود...! اما در آن فضای لعنتیِ چپ زده، مگر کسی جرات می کرد از کار فرهنگی نیز سخن بگوید...؟! ◀️کاریکاتور زیر را از یکی از مجلات چپی برداشته ام مربوط به اوایل انقلاب است...
Show all...

👍 118 15👎 8👏 4
💥گاهی سوزن کاری کند که هزاران نیزه نتواند! ✍️علی مرادی مراغه ای ✅امروز ۱۵ سپتامبر برابر با ۲۵ شهریور مصادف است با كشف «پنی سيلين» توسط دكتر الكساندر فلمينگ، ميكرب شناس اسکاتلندی در ۱۹۲۸م. یعنی همان سالی که قرارداد ترکمنچای بین ایران و روسیه بسته شد... ♦️روزى بود كه ميليونها انسان در نتيجۀ ابتلا به بيماريهاى واگيردار به ديار عدم رهسپار مى شدند و البته آن زمانها اين بيماريها را خشم طبيعت يا بلاى آسمانى مى گفتند و همین باعث تسلیم انسانها می شد... اما همیشه مغزهایی وجود دارد که تسلیم وضع موجود نمی گردند، چون و چرا می کنند و تمامی پیشرفتهای بشری محصول چون و چراهای همین تیپ آدمها در حوزه های مختلف است و همین مغزها سبب شد كه «واكسن» و «سرم» بيماريها شناخته شود. ♦️تا پيش از اكتشافات پاستور، عمر انسان از ۴۱ سال كمتر بود، چنانكه در قرن ۱۶ عمر متوسط ۲۱ سال در قرن ۱۷ عمر متوسط ۲۵ سال و در قرن هيجده ۲۷ سال بوده. كشفيات پاستور یک مرتبه عمر متوسط انسان را به ۴۱ سال رسانيد. قبل از اين كشفيات، در نتيجۀ مرگ‌ومير اطفال و شيوع بيماريهاى همه‌گير گروه كثيرى به سن كمال نمى‌رسيدند، كشف سولفاميدها عمر متوسط را به ۵۳ سال ارتقا داد، ولى اكنون با كشف و ساير آنتى بيوتيكهاى بسيار مؤثر در كشورهاى متمدن عمر متوسط انسان از ۶۳ گذشته است... ♦️مثالی از وبا در جامعه خودمان می زنم که وقتی می آمد بیشترین کشتارها را می کرد و تا رسیدن زمستان همچنان کشتار می کرد! در وبای ۱۳۱۰ش که از هندوستان وارد شد دو سوم مردم خرم آباد مردند، اداره صحیه در شهر خرم آباد پستهای قرنطینه جهت مهار آن برقرار کرد اما بیماری از راههای دیگر مثل آب رودخانه وارد شده و از کشته ها پشته ساخت و تسمه از گرده همه کشید بطوریکه مجال دفن مردگان را نیز نداشتند! رييس صحيّه خرم‌آباد مرحوم دكتر عباس خواجوى با تمام توان و فداکاری کوشید شهر را از ميكروب وبا پاك كند اما کار از کار گذشته بود! او مجبور شد مبتلایان را که ۹۰ درصدشان می مردند ول کند و به واکسینه کردن افراد سالم بپردازد، عجیب اینکه، برخی افراد به واکسن زدن راضی نبودند و سربازان و پاسبانهای رضاشاهی آنها را به زور گرفته برای تلقیح به اداره صحیه می آوردند...! (والی‌زاده معجزی، تاریخ لرستان: روزگار پهلوی...ص۲۵۹) ♦️نجم‌ الدین ابوالرجا قمی‌ در ‌ذیل نفثة المصدور زمانی که هنوز از واکسن و سوزن خبری نبود نوشته بود: «بسيار كار به سوزن شايد كردن كه به نيزه نتوان كردن...» (نفثة المصدور، موزه و مرکز اسناد، ص ۳۳) هیچ وقت روابط و جهان ما انسانها به بهشت و یوتوپیا مبدل نخواهد شد اما بدون شک، تنها با دوری از توهمات و خشک اندیشی و در پیش گرفتن خرد و عقل، می توان بسیاری از دردها و آلام انسانی را کاهش داد...
Show all...
دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

همیشه از ما می پرسند چرا زخمهای بسته شده را دوباره باز میکنید؟ میگوییم چون آن زخمها، بد بسته شده اند. اول باید عفونت را معالجه کرد و بعد زخم را بست و گرنه، زخمها خودشان دوباره سرباز می کنند... ارتباط با من: @amoradym

68👍 66👏 12😱 2👎 1
💥سالروز اعدامِ قطب زاده، یکی از سه بیق! ✍️علی مرادی مراغه ای ✅24 شهریور ماه سالروز اعدام صادق قطب زاده در ۱۳۶۱ش. همچنین در مورد قطب زاده بنگرید به این پست و به این پست. ♦️قطب زاده بسیار ساده و زودباور و در عین حال مثل کثیری از جوانان دهه چهل و پنجاه افراطی بود، هم او بود که باور داشت و اصرار داشت که محمدرضاشاه را مانند آیشمن در قفس کرده و در سالن امجدیه تهران به نمایش بگذارند...! ♦️قطب زاده با حزب توده دشمنی شدیدی داشت و همان سادگی و زودباوری اش باعث شد که در تله ی حزب توده بیفتد و دیگر زنده بیرون نیامد... آن زمان حزب توده چون تلاش می کرد قدرت را در ایران به زیر نفوذ سوسیال امپریالیسم شوروی بکشد و ناگزیز از تبعیّت از امام خمینی و پذیرفتن حکومت مذهبی بود و از گروههای مخالف نظام خبر جمع می کرد و به اطلاع مقامات می رساند. رهبران حزب توده چنین می پنداشتند که این حکومت مذهبی بیش از شش ماه دوام نخواهد یافت و بعد، نوبت به خود آنها خواهد رسید! پس از دستگیری قطب زاده که با تلاش حزب توده صورت گرفته بود«در حوزه حزبی رفیقی گفت: جانمی جان، زور ما به قطب زاده چربید، دیگر چیزی نمانده! یک کم دیگر جای پایمان را سفت کنیم، بعد یک کودتائی، چیزی،...بعدش هم شوروی را می گوئیم بیاید مثل افغانستان....به به!». (با گامهای فاجعه، شیوا فرهمندراد...) پرتوی در خاطراتش می گوید ارتش شوروی به تازگی افغانستان را اشغال کرده بود سرهنگ عطاریان در دیدارش با کیانوری گفت: «رفیق کیانوری ما چیزی از رفقای افغان مان کم نداریم!». (اندیشه پویا، شماره 38، مورخه مهر و آبان 1395) ♦️قطب زاده که در تور حزب توده افتاد و قربانی شد هرگز نفهمید که ضربه را از حزب توده خورده است و مدام در اعترافات تلویزیونی اش از دو افسر صحبت می کرد که همان کبیری و عطاریان افسران وابسته به بودند! اما قطب زاده فکر می کرد که آنها ارتشی های سلطنت طلب هستند و می خواست با همکاری آنها کودتا کند! در اعترافات خود می گوید: «آنها یک عده ای سلطنت طلب و عناصر نابابی بودند»! و می گوید که من اشتباه بزرگی مرتکب شدم که با این اشخاص سلطنت طلب سروکار داشتم! (بنگرید به: فیلم اعترافات تلویزیونی قطب زاده ، اردیبهشت 61) ♦️البته در زندان قبل از اعدامش نیز توده ای ها ولش نکردند، در بیرون از زندان، ﮐﻤﻴﺘﻪ ﻣﺮﮐﺰﯼ ﺣﺰب توده در اﻃﻼﻋﻴﻪ ای از ﻗﻄﺐزاده شکایت کرده اعلام جرم می نمود ! و در درون زندان نیز وقتی لاجوردی، قطب زاده را به روی سن آورد تا سخن بگوید، توده ای های زندانی به همراه گروههای دیگر شعار می دادند که: «ﺟﻤﺎران ﮔﻞ ﺟﻤﺎران، ﻗﻄﺐ زادﻩ ﺗﻴﺮﺑﺎران...». ♦️قطب زاده در ۲۴ شهریور ۱۳۶۱ش اعدام شد. قبل از آغاز کودتا و دستگیری گفته بود «انقلاب از مسیرش خارج شده، انقلاب را ما کردیم و من از حلقوم اینها می کشم بیرون.» پس از اینکه قطب زاده با دسیسه های حزب توده به تور افتاد، کیانوری در نشریه پرسش و پاسخ می گوید: «...قطب زاده افشا شد، ولی قطب زاده های را دیگر پیدا کنید! واقعیت اینست که قطب زاده یک پدیده اجتماعی در میهن ماست. فقط نمونه ای است از یک پدیده. برای اینکه اگر ما به برخی اسامی نگاه کنیم، می بینیم که قطب زاده یکی نیست. امیرانتظام، بنی ضدر، متین دفتری، نزیه، مقدم مراغه ای...این صورت را می شود همینطور ادامه داد و دهها نمونه دیگر هم پیدا کرد، ابوالفضل قاسمی را می شود پیدا کرد. گردانندگان جبهه ملی را می شود پیدا کرد. گردانندگان گروهک ها...». (نشریه پرسش و پاسخ، شماره 2، مورخه 24فروردین 1361) ♦️اولین بار مجله چپی آهنگر وابسته به حزب توده از حرف اول نام سه نفر یعنی بنی صدر، یزدی و قطب زاده که از مسافرین پاریس بودند استفاده کرده و «مثلث بیق» را بکار برد، نشریات چپی، به این خاطر آن سه نفر را «بیق» می نامیدند که معتقد بودند آنها، وابسته به امپریالیسم سرمایه داری هستند! (. بنگرید به: نشریه آهنگر، شماره 4 مورخه18اردیبهشت 1358) و اکنون حزب توده خوشحال بود که یکی از بیق های وابسته به امپریالیسم سرمایه داری از سر راه برداشته شده! و حزب توده در بولتن داخلی خود نوشت: «این عامل سیا و عنصر نفوذی در بالاترین رده¬های حکومتی پس از پیروزی انقلاب به سزای خیانتهای سنگین خود رسید...» . (بولتن داخلی حزب توده ایران، مورخه 28شهریور1361) گفته شده که نورالدین کیانوری دوبار از ته دل و بلند خندیده بوده و یکی از آنها وقتی بوده که شنید قطب زاده را اعدام کردند!
Show all...
دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

همیشه از ما می پرسند چرا زخمهای بسته شده را دوباره باز میکنید؟ میگوییم چون آن زخمها، بد بسته شده اند. اول باید عفونت را معالجه کرد و بعد زخم را بست و گرنه، زخمها خودشان دوباره سرباز می کنند... ارتباط با من: @amoradym

👍 107👏 14 5🔥 4👌 3
💥تغییر یا تحول...؟! ✍️علی مرادی مراغه ای ✅در مورد تحلیل واقعه انقلاب ۵۷ مطالب زیادی نوشته شده اما برای من همیشه این سوال بوده که از ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷ در عرض یکسال چه تغییر یا تحولی در مردم ایران صورت گرفت که منجر به رخداد انقلاب ۵۷ شد؟! بگذارید اول چند تا مثال بزنم تا اعمال مردم را ببینید... ♦️وقتی در شامگاه‌ ۱۹ بهمن‌ ۱۳۴۹ش چریکهای فدائی تصميم‌ به حمله‌ به‌ پاسگاه ‌ژاندامري‌ سياهكل‌ گرفتند خودِ دهقانان سیاهکل قبل از رسیدن ژاندارمها، چریکها را کتک زده و طناب پیچ کرده تحویل ژاندارمها دادند، اما همان مردم در ۱۳۵۷ش وقتی درِ زندانها باز شد باقیمانده چریکها را سوار بر دوش خود نموده شادیها کردند...! ♦️مثال دیگری می زنم: اخیر خاطرات آقای مخملباف را میخواندم(خاطرات او را از اینجا بخوانید) مخملباف در ۱۷ سالگی به همراه دو نفر دیگر در ۱۳۵۳ میخواستند پاسبانی را خلع سلاح کنند مخملباف تیر خورده زخمی می شود و مردم او را دستگیر و سوار تاکسی کرده می برند به کلانتری تحویل می دهند! اما چهار سال بعد وقتی در ۱۳۵۷ زندانها گشوده میشود و او از زندان آزاد میگردد این بار، همان مردمی که ۴ سال پیش او را دستگیر کرده بود او را با شادی روى شانه هایشان حمل میکنند! در اینجا چه اتفاقی افتاده...؟! خود مخملباف می نویسد که هم «مردم تغییر کرده بودند من هم تغيير كرده بودم» (خاطرات...ص۴۰۵) اما اگر منظور وی از تغییر، تحول باشد، به نظر من، نه مردم تحول یافته بودند و نه مخملباف در آن زمان! اگر مخملباف بقول خودش تحول یافته بود پس چرا حتی ۱۰ سال بعد، پس از دیدن فیلم اجاره‌نشین‌ها ساخته داریوش مهرجویی در ۱۳۶۶ در نامه‌ای به محمد بهشتی(رئیس وقت فارابی) آنرا فیلم ضدانقلابی خوانده و میخواهد نارنجک به خود ببندد تا مهرجویی را بغل کند و ضامن را بکشد! اما چون استخاره قرآن خوب نیامده پس، از منفجر کردن نارنجک منصرف میگردد..! مردم نیز هیچ تحولی نیافته بودند البته بنیانگذار انقلاب نیز همان بوده که سالها پیش کتاب ولایت فقیه را نوشته و رخداد ۱۵خرداد ۱۳۴۲ را رهبری کرده بود... ♦️اما خود آن سیستم و محمدرضاشاه نیز هیچ تغییری نکرده بود، همان بود که در بهترین زمان، بجای دست زدن به اصلاحات، دستها در جیبِ جلیقه اش کرده در ۱۲ اسفند ۱۳۵۳حزب رستاخیز را اعلام کرده و گفته بود جای مخالفین یا زندان است یا ترک کشور...! (تصویر روزنامه اطلاعات اینجا) حتی آن زمان که فرح و رضا قطبی آن نوشته را نوشتند و وادارش کردند بخواند، باز تغییری نکرده بود، هنگامی که با صدای لرزان و تپق های فراوان آن متن را می خواند و صدایش همزمان زنده از رادیوی زندان پخش می شد هر جمله که می خواند، زندانی ها پاسخ می دادند: دیگه دیر شده! وقتی می خواند: من نیز صدای انقلاب شما را شنیدم... زندانی ها یکصدا می گفتند: دیگه دیر شده...! ♦️و همیشه دیر می شود! و آنقدر دیر می شود که وقتی هایزر بدون اجازه و اطلاعِ او به تهران می آید و با امرای ارتش جلسه می گذارد، شاه مملکت خودش را به آب و آتش می زد تا هایزر را ملاقات کند تا بداند در جلسه چه گذشته؟! (پاسخ به تاریخ... ص۴۱۸) آنقدر دیر می شود که خود محمدرضاشاه در کتابش به نقل از تیمسار ربیعی(فرمانده نیروی هوایی اش) نوشته که هایزر آمد مثل موش او را از ایران بیرون انداخت! (پاسخ به تاریخ... ص۴۲۵) ♦️پس شاه نیز تغییری و تحولی نیافته بود، هیچکس تغییری اساسی نیافته بود نه شاه، نه مردم، نه چریکها و نه مخملباف...! تنها یک چیز اتفاق افتاده بود و آن اینکه، آن سیستمِ مجهز به ساواک، شکاف و ترک برداشته بود و مردم ایران نیز که همیشه احساس و عواطف شان بر عقلانیت شان می چربد براساس همان احساساتشان به حرکت درآمده بودند... آنان در واقع مصداق این شعر بادكوبه‌ای بودند که ستم‌ را نشانه‌ گرفته‌ بودند: ‌ «اما همه‌ تيرها از كمان‌ دانش‌ پرتاب‌ نشد اي‌ كاش‌ نخست‌ جهل‌ را نشانه‌ گرفته‌ بوديم...‌»
Show all...

👍 175 42👎 11👏 11🔥 1
03:58
Video unavailableShow in Telegram
💥جالب است...! ✍️علی مرادی مراغه ای در این ویدئو یک استاد تاریخ در دانشگاه هند به دانشجویان خود نشان می دهد که چگونه وقایع تاریخی به مرور زمان تغییر می یابد و تحریف و خرافات می شوند... ♦️پس به نظرم برای ممانعت از تحریف تاریخ، همیشه باید به سراغ منابع دست اول رفت و آن منابع دست اول را با همدیگر و در پرتو همدیگر خواند و نقد کرد و از آنجا آمد به امروز... اما نباید از این غافل شد که حقیقت هرگز تمامی وجوه خود را مکشوف نمی سازد بقول سهراب، کار ما پی آواز حقیقت دویدن است...! و بالاتر از همگی اینها اینکه، کمی سعه صدر داشته باشیم و برداشتِ خود را حقیقت مطلق ندانیم همیشه دری و روزنه ای برای شک و نقدِ دیگران باز بگذاریم...
Show all...
1.mp48.03 MB
👍 122 7😁 3👏 2
💥جلال آل احمد و غرب ستیزی ✍️علی مرادی مراغه ای ✅امروز سالروز درگذشت جلال آل احمد است در ۱۳۴۸ش. در روستاهای آذربایجان، هر اسمی که از سر تمسخر یا شوخی بر شخصی گذاشته میشود برای همیشه آن اسم و لقب روی آن شخص باقی مانده و حتی به فرزندان و نوه هایش نیز منتقل می گردد! دیگری دیاری نمی تواند آن لقب و اسم را از روی آن فرد بردارد... زمانی در تاریخ و فرهنگ کشورمان نیز واژه غربزدگی چنین بود یکی از انگهایی بود که معمولا بسوی افراد تحصیلکرده پرتاپ می شد الان هم پرتاپ می شود اما دیگر کمرنگ شده است! و جلال در انگ کردن این واژه نقش داشت. ما نیاز اساسی داریم به تعریف دوباره برخی واژه ها... ♦️واژه غربزدگی را که اولین بار بصورت فلسفی, هایدگر مطرح کرد از طریق هانری کربن به احمد فردید رسیده و از احمد فردید به جلال آل احمد رسید و او که فلسفه نمی دانست با عجله آنرا در کتابی به همین نام به شعاری سیاسی و سطحی برای ضدیت با هر چه مربوط به غرب بود بدل کرد! بدین ترتیب، این واژه از هایدگر که به ما می رسد از بار فلسفی خویش تهی گردیده و به یک شعار سطحی و حتی فحش برای کوبیدن افرادی مثلا تقی زاده یا ملکم خان... بدل میگردد پس، خود واژه نیز مانند سن زدگی می شود از درون تهی شده تا وارد حوزه عوام گردد و به عنوان انگ استفاده شود... ♦️آل احمد به مانند دون کیشوت که با شمشیر چوبین به آسیاب حمله می برد، در کتاب غربزدگی بر تراکتور حمله می برد، خیش و تاپاله را به تراکتور و کود شیمیایی ترجیح میدهد! چون اینها جزو محصولات مدرن و غربی اند...! اگر در غرب، اندیشه های پست مدرنیته برای نقد مدرنیته آمده اند قابل درک اند، اما برای جامعه جهان سومی و یا در حال توسعه که هنوز دغدغه اصلی اش مدرنیزاسیون است و با ماشینهای مرگبار در تصادفات یا با یک زلزله چند ریشتری هزاران نفر در خاک دفن می گردند نقد و تضعیف مدرنیته، چه محلی از اعراب دارد و جای سوال است که کدام مدرنیته نقد میگردد...؟! آل احمد در «سنگی بر گوری» هرچه بر دهنش آمده، نثار دکتر زنان و زایمان کرده که می خواسته زنش سیمین خانم نازا را معاینه کند! تنها جملاتی از کتاب «سنگی بر گوری» می آورم تا ببینید:
«طبیب متخصص پیر بود و شخصیت قصابها را داشت. با دکانی به همان کثافت. و دخترکی جوان به عنوان وردست. خیلی زیبا. گلی توی مرداب افتاده و دیدم که دستگاه بوی خوشی نمی دهد داد می زد که پیرمرد عمل جنسی را مدتهاست که فقط با چشمش میکند...موهای مچ دست یارو(پزشک)از دستکش بیرون مانده بود و زنم جوری خوابیده بود که من اصلا نمی توانستم...ولی حتی داد هم نزدم و فقط دیدم تحملش را ندارم عین جاکش ها. عرق به پیشانی او نشسته، چشم هایش بسته، و یک دنیا فریاد پشت لبش. و من پیراهن به تنم چسبیده و اصلا یکی بیخ خرم را گرفته. و دست یارو با ابزار میرفت و می آمد و چیزی را در درون زنم می کاوید و می خراشید. چه خونی!...»
(سنگی بر گوری، جلال آل احمد...صص ۱۸-۱۹) ♦️در این ایران جهان سومیِ بدر آمده از شکستهای سهمگین اش از جنگها با روسیه و با نظامِ استبدادِ آسیایی‌ با نیمه مستعمره گی و کولونیالیسمِ اروپایی‌، با جهانِ فروپاشیدگی‌ها و گسست‌های‌ پیاپی، جهان هبوط در دره عقب ماندگی و عقده‌های‌ حقارت‌ و انواعِ مگالومانیاها ‌...بیش از دویست سال در تلاشِ عبث برای برپایی ساختارِ دولت‌ ـ ملتِ مدرن‌ بوده که همواره نیز با شکست مواجه گردیده... چنین است که در دهه‌ی‌ چهل‌ و پنجاه‌ یعنی در زمان نوشتن غربزدگی آل احمد‌، تقریبا تمامی ایرانیان که با حقارت جهان سومی درگیرند همگی در تلاش برای برون رفت از وضع موجود، مشحون از شور جادویی انقلاب اند‌ انقلابی های جور با جور‌، حتی شاه مملکت نیز نام اصلاحاتش را انقلاب میگذارد، فقط رنگش فرق می کند: انقلاب سفید! ♦️در چنین فضای آکنده از شکست و ناکامی، برخورد احساسی جای نقد عقلانی را گرفته و به دو شکل نفرت از غرب یا شیفتگی به آن تجلی می یابد! گفتمانِ  غرب‌زدگی‌ در ایران‌ نمودی‌ از طغیانِ روشنفکر جهانِ سومی‌ برای‌ بازگشت‌ به‌ «خود» و اصالتِ گم‌شده‌ی‌ «خود» بوده. اگر چه‌ فردید آن‌ را به‌ دُمِ اندیشه‌ی‌ هایدگر و طغیانِ فلسفی‌ او بر «متافیزیک‌» می‌بندد که البته ربطی ‌به ما ندارد...! در نفرت از غرب در یکصد سال، بازگشت به خویشتن همواره ذهن اکثر جهان سومی را تشکیل داده اما تاکنون، چیزی از آن در نیامده! امروزه آخرین شکل مبتذل آن همین داعش یا طالبان بوده که باز شعار اصلی اشان همان نفرت از غرب و بازگشت به خویشتن است... ◀️شعر شاملو در سوگ جلال با همان حال و هوای دهه چهل در اینجا و یا در زیر:
Show all...
attach 📎

👍 104👎 12 12🔥 4👏 1
💥در اهمیت شناخت ریشه و تاریخ... ✍️علی مرادی مراغه ای ✅دیروز پانزده شهریور مصادف با روزی بود که در ۱۳۳۱ش محمد مصدق نخست‌وزیر وقت و وزیر دفاع، دستور اکیدی به تدریس تاریخ ایران برای سربازان وظیفه در پادگان‌ها داد... بر طبق این دستورالعمل، به یک سرباز وظیفه باید در ساعات روز در پادگان‌ها و اردوگاه‌ها آموزش رزم و در ساعات اوایل شب درس تاریخ، ایران‌شناسی، شجاعت و فداکاری برای صیانت از مرزوبوم داده می‌شد تا جوان ایرانی بداند که بر روی چه خاکی زندگی می‌کند و در طول تاریخ هزاران ساله چه مردانی و چگونه از آن دفاع کرده و جان داده‌اند تا باقی و آزاد بماند... لازم به ذکر است که قبل از مصدق در ۱۸۷۰م بیسمارک در آلمان و بعدا در حوالی ۱۹۴۰م حکومت ژاپن چنین دستوری را به سربازخانه‌های خود داده بودند... ♦️تنها داشتن گذشته به‌خودی‌خود مهم نیست؛ بلکه شناختن گذشته مهم است که شما را صاحب ریشه‌ای می‌کند و باعث میگردد شما با کوچک‌ترین بادها کَنده نشوید و اگر هم اشتباه کردید بلافاصله باز گردید و اشتباه را جبران کنید... متأسفانه امروزه با این سریالهای تاریخی مانند جومونگ و سریال‌های بی‌ارتباط با تاریخ نه‌تنها سربازان ایرانی بلکه حتی تحصیل‌کردگان دانشگاهی نیز با تاریخ‌گذشته‌شان بیگانه هستند... ♦️در اساطیر آمده است که «آنته» فرزند آسمان و همچنین خدای زمین بود و در لیبی می‌زیست. مسافرینی که از آن دیار می‌گذشتند، مجبور بودند که با او کشتی بگیرند، اما همه از «آنته» شکست‌خورده و توسط او کُشته می‌شدند و هیچ‌کس حریف او نمی‌شد. وقتی هرکول، قهرمان بزرگ یونانی می‌خواست از آنجا بگذرد، می‌ترسید از اینکه با «آنته» کشتی گرفته و از او شکست بخورد، به همین خاطر، ابتدا به تحقیق و تفحص پرداخت تا بداند که «آنته» نیروی خودش را از کجا می‌گیرد؟ هرکول دریافت که «آنته» فرزند زمین است و هر موقع پایش را بر زمین، یعنی مادر خود می‌گذارد نیرو و قدرت جدیدی کسب می‌کند. به همین خاطر، وقتی هرکول با او کشتی گرفت، او را از زمین بلند کرد و دیگر بر زمین نزد و همچنان «آنته» را در هوا نگه داشت. دوری آنته از ریشه و از مادر خود (زمین) باعث شد نیرویش تمام شود و در نتیجه هرکول توانست در میان زمین و آسمان به‌آسانی او را خفه کند... این حکایت و سرنوشت تراژیک همیشگی کسانی است که به‌مانند «اسطوره آنته» از مادر خود و از ریشه خود جدا می‌گردند به بیگانه پناه می‌برند و سرنوشت محتومشان همیشه شکست و شرمساری است... ♦️اما به قول گوته ریشه اگر داشته باشی، به لبه پرتگاه هم میایی؛ اما سقوط نمی‌کنی، اشتباه هم اگر بکنی بلافاصله باز می‌گردی و به جبرانش می‌کوشی! این ریشه یعنی تربیت یعنی شناختن گذشته یعنی نقاط قوت و ضعف و اشتباهات پدران و اجدادمان است. این گذشته و ریشه تنها زمانی برای ما ریشه می‌گردد که به آن نگاه کنیم و آنرا بشناسیم...
Show all...
دلنوشته‌های تاریخیِ علی مرادی مراغه‌ای

همیشه از ما می پرسند چرا زخمهای بسته شده را دوباره باز میکنید؟ میگوییم چون آن زخمها، بد بسته شده اند. اول باید عفونت را معالجه کرد و بعد زخم را بست و گرنه، زخمها خودشان دوباره سرباز می کنند... ارتباط با من: @amoradym

98👍 71👎 3😁 2
00:54
Video unavailableShow in Telegram
💥برشی از فیلم حضور محمدرضا شاه پهلوی در مراسم عروسی زوج مراغه ای در روستای ورجوی در جریان اصلاحات ارضی... ✍️علی مرادی مراغه ای ♦️دوستم دکتر اصغر محمدزاده این فیلمی را به همراه توضیحاتی گذاشته اند.(لینک کانال ایشان اینجا) ایشان نوشته اند جوانی مراغه ای عاشق دختر هم ولایتی خود شده بود که با جواب منفی دختر، نامه ای به محمدرضا شاه پهلوی نوشت .....و در آخر شاه در سال ۱۳۴۲ در سفر خود به مراغه در مراسم عروسی آنها شرکت نمود. نکته ای که در این فیلم گویاست لباس های محلی، آلات موسیقی و حرکت های فولکلوریکی است که امروز در متن جامعه رنگ باخته اند. (ظاهراً عروس حاضر در فیلم در قید حیات هستن) ♦️من قبلا در این پست و در این پست توضیح داده ام که چرا محمدرضاشاه در این روستا برای آغاز اصلاحات ارضی در آذربایجان حضور یافته و علل آن: اول اینکه، اصلاحات ارضی فرقه دمکرات نخست از آذربایجان و از «روستای ورجوی» مراغه آغاز شده بود. همان روستایی که صاحبش ژنرال کبیری بوده که در زمان فرقه دمکرات وزیر پیشه وری شده و پس از سرنگونی فرقه، در ۸۰سالگی اعدام گشته بود. پس انتخاب این روستا برای آغاز اصلاحات ارضی از سوی شاه بی دلیل نبوده..
Show all...
4.01 MB
👍 97 30👎 4🎉 1
💥۱۲ شهریور ۱۳۲۴ (شهریورین اون ایکیسی۱۳۲۴) ✍️علی مرادی مراغه ای ✅فرقه دمکرات آذربایجان که در ۱۲ شهریور اعلام موجودیت کرده کتابها و مقالات زیادی در مورد آن نوشته شده اما می توان گفت که ۹۰ درصد این منابع آغشته به حب و بغض بوده و خارج از تاریخ نگاری علمی هستند. در مورد این رخداد مهم تاریخی و نقاط قوت و ضعف آن قبلا ۴ کتاب نوشته ام و در اینجا در حد محدود تلگرام به چند مورد جزیی می پردازم... ♦️اول در سال۱۳۸۳ یک کتاب مزخرفی بنام«فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان» نوشته جمیل حسنلی با ترجمه فردی بنام منصور همامی توسط نشر نی منتشر شد که در واقع این کتاب، سلاخی شده دو کتاب جالب و خواندنی دکتر جمیل حسنلی بوده! نوشته جمیل حسنلی که من اصل آنها را به زبان ترکی و انگلیسی خوانده ام ۵۶۶ صفحه بوده اما این مترجم، کتاب او را به میل خود سلاخی کرد و در ۲۳۹صفحه بیرون داده...! کاری عجیبی که تنها در ایران می تواند صورت بگیرد. و عجیب اینکه نشر نی که یکی از با سابقه ترین ناشران کشورمان آنر منتشر کرده بود! و عجیبتر اینکه دو تا از اساتید با سابقه دانشگاه تهران(اسم شان را ذکر نمی کنم) در همان زمان انتشار در مطبوعات پایتخت به تبلیغ و معرفی آن کتاب پرداخته و آنرا یکی از مهمترین منابع در مورد فرقه دمکرات آذربایجان نامیده بودند و البته کتاب نیز به چاپهای متعدد رسیده که چاپ چهارم آنرا دیده ام...! ♦️دوم در ۲۱ آذر ۱۳۲۵ش وقتی ارتش وارد آذربایجان شده و فرقه دمکرات سرنگون شد در تهران نه تنها مطبوعات وابسته به دربار، بلكه مطبوعات تقريباً بی ‌طرف نيز ميكوشيدند از قشون دولتی به عنوان يك «ناجي آذربايجان» یاد کنند و می نوشتند: «در هنگام ورود ارتش به تبريز كه امروز صورت گرفت بقدری از طرف اهالی گوسفند و گاو قربانی شد كه در سطح خيابانها جوئی خون راه افتاد» ( مرد امروز، محمد مسعود، شماره ۸۶، مورخه ۲۳ آذر ۱۳۲۵ص ۹). البته، هیچکدام از این مطبوعات، اشاره نکردند که حتی آدم هم قربانی میکردند یعنی افراد فرقه را دستگیر کرده مثل گوسفند در پای ارتش سرمی بریدند! (بنگرید به: مجله خوی نگار،مجله خوی نگار، دوره سوم شماره ۶ اسفند ۱۳۹۱) ♦️سوم پس از سرنگونی فرقه دمکرات وقتی طبق معمول تمام حوادث کشورمان!...زمانِ نابودی آثار فرقه رسید پس از فراغت از نابودی تابلوهای مغازه ها به زبان ترکی و سوزاندن کتاب و نشریات ترکی، نوبت به شناسنامه ها رسید! یعنی شناسنامه هایی که در زمان فرقه دمکرات صادر شده بود... در اسناد کتابخانه ملی به سندی در این رابطه برخوردم که هیئتی از تهران برای این کار به آذربایجان فرستاده می شود و ماموریت این هیئت، تعویض اسناد و شناسنامه های صادره مربوط به دوره فرقه دمکرات آذربایجان است...! ♦️چهارم سالها بعد که همه ساله جشن ۲۱ آذر از سوی حکومت پهلوی در شهرهای مختلف ایران برگزار می شد، حکومت، فرهنگیان و کارمندان مختلف را تشویق می کرده که در ستایش محمدرضاشاه به عنوان «ناجی آذربایجان» شعر بگویند و ترفیع بگیرند...! امروزه بسیاری از این شعرها که توسط برخی کارمندان و معلمان سروده شده هنوز در آرشیو سازمان اسناد ملی ایران موجود هستند و من آنها را بررسی کرده ام... مثلا در یک نمونه، معلمی در قم شعری در ستایش شاه به عنوان «ناجی آذربایجان» سروده و رئیس آموزش و پرورش آن ناحیه، شعر را به همراه نامه ای در۱۳۴۷ش. به دکتر فرخ‌ رو پارسا که وزیر آموزش و پرورش در دولت هویدا بوده فرستاده... 🔸در زیر تصویر برخی از این اسناد را آورده ام: http://www.upsara.com/images/o993189_.jpg
Show all...

👍 118 18👎 12😢 12
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.