cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کنجِ دنج

همسایه خیالات سرزده ( جایی دیگر برای باز هم خواندن،دیدن،شنیدن و نوشتن) ابتدای کانال: https://t.me/konjedenjefarhang/752 @afsaneh395

Show more
Advertising posts
1 280
Subscribers
+224 hours
-17 days
+230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

نقد و دیوانگی #حسین_رسول_زاده آموزه‌ای که که «نقد» را هم چون پس آیندی انضمامی به قلمرو هوشیاری و خِرد پس می‌رانَد،  منتقد را خردمند (= سوژه‌ی شناسنده‌ی عاقلِ) عبوسِ کم و بیش عادلی تصویر کرده است که بر کوهی از دانش و ادبیات تکیه داده و هوشیارانه در کار تمیز و داوری است. از زمان روشنگری بدین سو، نقد همواره کنشی بخردانه، خودآگاه و عقلانی دانسته شده است. هنوز هم در پاس داشت کارِ یک منتقد، او را به خاطر نقدهای «هوشیارانه» یا «خردمندانه» و البته «منصفانه» تجلیل می‌کنند. چنین پنداشته می‌شود که نقد«گفت‌وگوی بخردانه با اثر» است که البته در این گفت‌وگوی «هوشمندانه»، «اولویت نه با متن نظری، که با متن ادبی و هنری است.»    این خِردباوری – و یا آن چنان که در محافل ژورنال – ادبی باور کرده‌اند، «عقلانیت انتقادی» و یا آن‌گونه که در انجمن‌ها و همایش‌های دانشگاهی عادت داده‌اند، «نقد اندیش‌گون»، و یا چنان‌که بعضی از نویسندگانِ خردمندِ ناکامِ معروف، پیش آورده‌اند؛ «نقد بخردانه» - حاصلِ انگارکردهایی‌ست که در تقابلِ دوتایی، نقد را به مثابه کُنشی عقلانی که برای داوری و «گفت‌وگوی بخردانه» به هوشیاری و سلامت عقل و هوش نیاز دارد، در پس اثر قرار داده است. جداپنداریِ نقد از فراگشت آفرینش، گونه‌ای تلقیِ دو آلیستی‌ست که نقد را از سویه و منش خلاقه‌اش تهی دانسته و آن را به جستاری درباره‌ی اثر تقلیل داده است. موافق این پندار، هنرمند می‌آفریند منتقد می‌اندیشد. هنرمند به هم می‌ریزد، منتقد سامان می‌دهد. هنرمند پدیدار می‌کند، منتقد توضیح می‌دهد. آوره‌ای که منتقد را به انتظار می‌خواند تا اثری خلق شود و او اگر خرده‌ هوشی داشته باشد، این فرصت – و یا این اقبال- را بیابد تا با توضیح اثر، شاهکاری را معرفی کند. فروکاهش ساحت نقد به یک اهتمام انضمامی، به ادبیاتی درجه دو و کنشی «درباره‌ای»، محصول بی حاصلِ رویکردی است که خودبسندگی و منش خلاقانه‌ی نقد را نادیده می‌گیرد. چنین رویکردی که بازتابِ اثر را در متنِ نقد، شادمانه دلیل فرومانیِ نقد قلمداد می‌کند، ناخواسته – و از این رو غمگنانه – در قیاسی در زمانی، اثر (هنری) را در مرتبه‌ای پست‌تر از جهانِ واقع قرار می‌دهد. با این حال دوآلیست‌ها و اولویت‌ باورانی که نقد را هم‌چون کنشی عقلانی و خردمحور، پشت سرِ اثرِ خلاقه جای داده‌اند، هیچ‌گاه از خوانش (سان دیدن) نقدهای خردمندانه سیر نشده و همواره از فقدان نقدِ خرد/ هوشمندانه می‌نالند و از دردی جانکاه به خود می‌پیچند. پیش از خواندن، هیچ متنی وجود ندارد. خواندن، کنشی‌ست که متن را پدیدار می‌سازد. هم‌چون کاوشی که شهری را از زیرخاک نمایان می‌سازد. خواندن، یافتن شیئی گم‌شده است. پیش از خواندن، گم بود. پس نبود. واکنون هست. پس خواندن، همان نوشتن است. نمایان ساختن. پس نوشتن، ساختن است. و امروز چه کسی می‌تواند به طور قطع تعیین کند اوّل چه چیزی نوشته / خوانده / ساخته می‌شود: نقد یا اثر؟ در حالی که تنها متن نوشته می‌شود، در حالی که تنها متن حال می‌شود، در حالی که تنها متنی که اول خوانده می‌شود اول نوشته می‌شود و آن می‌تواند اثر یا نقد باشد. پس متنی که اول خوانده می‌شود، اول نوشته شده است... و حال این فراشدِ بی انتهای شدن! و حال که این متن در حال، خوانده می‌شود، در حال، نوشته می‌شود... بخش هایی از مقاله " نقد و دیوانگی " در تبیین مناسبت " نقد " و " اثر " که ابتدا در دهه هفتاد خورشیدی در مجله ادبی/ فلسفی " بیدار " با سردبیری دکتر فرزان سجودی ، و سپس در کتابی به همین نام و نهایتا با ویراستی جدید در کتاب " نقد، کی است " به چاپ رسید. @konjedenjefarhag
Show all...
1👌 1
بیاییم و در ژرفای سخنِ فردوسی و گزارشِ [تفسیرِ] مسکوب، نیک درنگ کنیم: «فردوسی می داند زیستن بسته به مُردن است؛ این دو فرزند توأم زمان با هم اند و هر دمی را تا نکُشیم، دمی دیگر را زندگی نمی کنیم. پس دل نگران است، شتاب دارد و چون گفت و گو با خدا محال می نماید، به آن غایب همیشه حاضر روی می آورد که از همه، و بنا به روایتی(زروانی) از اهوره مزدا و اهریمن هم تواناتر است؛ به چرخ، فلک، سپهر، به زمان بیکران، به «دهر»! و حکایت حالش شکایت از بیداد زمان است، می خواهد چراییِ بیدادِ زمان (چرخ بلند) را، ندانستنی را، بداند. چرا مرا پروردی و حال که پروردی این بی وفایی چراست؟ و با این همه می داند که بیهوده می پرسد، پاسخی نیست و زمان مادری فرزندکُش است.» [شاهرخ مسکوب، ارمغان مور(جستاری در شاهنامه) صفحهٔ ۲۱۷] وفا و خرد نیست نزدیک تو پر از رنجم از رای تاریک تو مرا کاج هرگز نپروردی یی چو پرورده بودی نیازردی یی هر آنگه کزین تیرگی بگذرم بگویم جفای تو با داورم [شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، جلد ششم، بیت های ۷و. ۸ و ۹، صفحات ۱۳۴-۱۳۳] #خسرو_یزدانی #شاهرخ_مسکوب       @konjedenjefarhag                                                  
Show all...
👍 2
ژان_برولر : نمایشنامه شنیداری : " خاموشی دریا " . کارگردان : بیژن مفید پیرمرد : بیژن مفید دختر : فهیمه راستکار ورنر فون ایرناک : ناصر طهماسب زمان :        بخش اول : 30:51 دقیقه        بخش دوم : 30:55 دقیقه
Show all...
ژان برولر - خاموشی دریا _ 01.mp317.66 MB
ژان برولر - خاموشی دریا _ 02.mp317.69 MB
04:48
Video unavailableShow in Telegram
videoplayback (2).mp411.48 MB
01:26
Video unavailableShow in Telegram
#آلن_دو_باتن @konjedenjefarhag
Show all...
8.21 MB
👍 2
تقلایِ من بی‌ثمر است، این خوابِ عمیق را نمی‌توان آشفت. تو به ندایِ من جوابی نمی‌دهی. کوه نیستی که اگر اسم تو را فریاد کنم دست کم صدایِ خودم را باز‌ بشنوم. تو مرگ کوهی، صدا را نمی‌گیری و انعکاسِ آن را بازنمی‌گردانی، یعنی که “از این دو راهه منزل” گذشته‌ایم و دیگر نمی‌توانیم به‌هم برسیم، آدمیزاد یک‌بار به دنیا می‌آید اما در هر جدایی یک‌بار تازه می‌میرد. #شاهرخ_مسکوب
Show all...
👍 1
چرا ما عاشق افرادی میشویم که هیچ علاقه ای به ما ندارند؟ برای اغلب ما روابطی که در آن عشق ما به اندازه کافی به رسمیت شناخته نمیشود یک ناراحتی و ناکامی بزرگ است به قدری که ممکن است تلاش کنیم تا هرچه سریعتر خود را از شر آن خلاص کنیم چرا باید در ارتباطی باشیم که در آن عشق ما به اندازه کافی محترم شمرده نمی شود؟ چرا باید تلاش کنیم تا وقت خود را بودن با کسی که عاطفه و محبت ما را با جوابی درخور نمی دهد تلف کنیم؟ چه کسی میتواند خود را با بودن با افراد سرد سردرگم یا دور آزار دهد؟ اما برای بخش کوچکی از ما وضعیت کاملاً برعکس است. برای این اقلیت از ما نمیتوانیم تصور کنیم که در رابطه ای باشیم که در آن به درستی دوست داشته شویم. در کنار کسی که مهربان است به ما توجه میکند و به گرمی روی آسایش ما تمرکز میکند احساس ناراحتی میکنیم اگر کسی با پایداری و خیرخواهی رفتار کند به سرعت متمایل میشویم که او را به خاطر اینکه ضعیف است مجازات کنیم و از او فرار کنیم. به همین منوال موقعیتهایی که ما را راضی و خشنود میکنند موقعیتهایی هستند که در آن میتوانیم خودمان را با کسی که به ما احترام نمیگذارد درگیر کنیم با کسی که به طور قابل توجهی وحشتناک است کسی که میتوان به خاطر نادیده انگاریش رفتارهای سادیستیکش و علاقه ی او به هر چیزی غیر از ما برای مان جذاب شود. این نقطه جایی است که ما انتخاب میکنیم تا میخ کمپ عاطفی مان را به زمین بزنیم اینجاست که ما میتوانیم احساس کنیم که در خانه هستیم. تثبيت ما با موقعیتهای نافرجام نشانه ای از غفلت های اولیه در زندگی ماست این نشانه ایست از اینکه ما در ارتباطهای اولیه مان در دوران کودکی از افراد مهم زندگیمان یاد گرفته ایم که هر مراقبتی را نثار ما میکنند با مقدار قابل توجهی از ظلم و تحقیر آمیخته است تا جایی که امروزه نمی توانیم تصور کنیم که با عشقی صرفاً از سر مهربانی راضی شویم. هنگامی که ما اعلام میکنیم که عشاق مهربان و سخاوتمند غیر جذاب و کسل کننده هستند یا تایپ ما نیستند، در واقع اعلام میکنیم که این افراد ظرفیت لازم برای رنج دادن ما به گونه ای که به قدر کفایت عذاب بکشیم تا احساس کنیم عاشق هستیم را ندارند. «........» انسان خردسال نیز دلبستگی قوی به بزرگسالانی دارد که در روزهای اولیه به او نزدیک تر هستند ... کودک خردسال به کسانی که در اطرافش است می چسبد. آنها میتوانند در شدیدترین حالت به افرادی دلبستگی پیدا کنند که اصلاً لیاقت محبت آنها را ندارند ... ممکن است یک نوزاد تحت تأثیر کسی قرار بگیرد که از نظر عاطفی او را نادیده میگیرد تحقیر میکند باعث شرمساری اش میشود و ظلم قابل توجهی نسبت به او روا می دارد. بدتر از آن این مراقبان اولیه قدرتمند به همان نسبت نقش پررنگی دارند که فرزندشان در بزرگسالی عاشق افرادی شود که به طرزی نامحسوس شبیه خودشان است.  انسان نیز با تأثیرپذیری نسبتاً خنده داری دهه ها بعد در زمان بزرگسالی به افرادی متمایل میشود که به همان نسبت بی عاطفه نامناسب و سرد هستند درست همانطور که والدین شان بودند. «.....» اما نیاز نیست که از خودمان متنفر باشیم شاید بهتر باشد به این فکر کنیم که چقدر این بزرگسال ناتمام آینه ی یک فیگور دلبستگی اولیه است که قبل از اینکه فرصتی برای درک خود و آنچه لیاقتش را دارد پیدا کنیم به طور غیر مستقیم ما را بی ارزش می کرده است. این توهین نیست که بدانیم گاهی اوقات در بخشهای صمیمانه ی زندگی خود در برابر نقش پذیری مانند یک غاز درمانده هستیم و با این حال مثل همیشه با درک زندان خود است که فرصتی برای رهایی از آن داریم. ما مجبور نیستیم به طور مداوم پشت سرکسی که ارزش علاقه و عاطفه ما را ندارد بیافتیم. ما آزاد هستیم که بلند شویم و به دنبال کسی بگردیم که بتواند در بزرگسالی عشق‌سخاوتمندانه و تقویت کننده ای را که باید از همان ابتدا دریافت میکردیم به ما ارزانی کند. WHO DON'T LOVE US BACK Published in: The School of Life
Show all...
چرا ما عاشق افرادی می‌شویم که هیچ علاقه‌ای به ما ندارند؟

چرا ما عاشق افرادی می‌شویم که هیچ علاقه‌ای به ما ندارند؟ برای اغلب ما، روابطی که در آن عشق ما به اندازه کافی به‌رسمیت شناخته نمی‌شود یک ناراحتی و ناکامی

👍 2
33:30
Video unavailableShow in Telegram
8th Footprint Mr Masoud Zanjani
Show all...
8th_Footprint_Mr_Masoud_Zanjani_WFzPG5upMVs_160.mp442.54 MB
👌 1
[ژاک] تاتی به من یاد داد چطور مشاهده کنم، چطور در کافه‌ای توی پاریس بنشینم و به رهگذران نگاه کنم و حدس بزنم داستانشان چیست، حتی اگر شده لحظه‌ای کوتاه از داستانشان... #ژان_کلود_کاریر
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.