کتابخوانی تلگرام
👈استفاده ازفایل های صوتی کانال با ذکر منبع و آیدی کانال کتابخوانی بلامانع است ارتباط با ادمین: 👇 @gooyaabook پیج جدید اینستا: 👇 https://www.instagram.com/baar.aan_?igsh=a3p4ZjV3cHhzNmh6
Show more3 407
Subscribers
+324 hours
+727 days
+30930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
@ketabkhaniye_telegram
#برش_کتاب
باور کن همان چیزی که از دست دادنش برای انسان سختترین کارهاست، سرانجام همانی است که دیگر رغبتی به آن ندارد.
پس برای ماندن کسی و انجام کاری اصرار نکنید!!
✍ #آلبر_کامو
📚 #مرگ_خوش
.
Repost from کانال تبادلات مهربانان
Photo unavailableShow in Telegram
🍀 فهرست بهترینهای تاریخی و فرهنگی و هنری در تلگرام!
♦️روی لینک زیر بزنید و عضو کانالهای دلخواه خود شوید! 👇
💚 https://t.me/addlist/luyLSJuYMjE2ZmU0
🛡آلبوم جنگاوران تاریخ🛡
🎓تستهای روزانۀ تاریخ🎓
👈🏻⚜️مشاهدۀ همۀ کانالها و عضویت در آنها⚜️👉🏻
@ketabkhaniye_telegram
📚 #آنا_کارنینا
اثر: #لئو_تولستوی
مترجم: #منوچهر_بیگدلی_خمسه
#قسمت_35
♦️ارسال به کانال: دوشنبه و پنجشنبهها ساعت 21:00♦️
.
Baaraan.mp313.74 MB
❤ 1
🆔 @ketabkhaniye_telegram
📚 #جاناتان_مرغ_دریایی
اثر : #ریچاردباخ
#قسمت_سوم
خوانش: #رامین_منکاوی
تنظیم و میکس: #باران
🔹هر روز چیزهای بیشتری یاد میگرفت. فهمید با شیرجههای تند در سرعت بالا میتواند به ماهیهای کمیاب و خوشمزهای که در عمق سهمتری آب، گرد میآمدند، دست یابد. به این ترتیب دیگر برای بقا نیاز به قایقهای ماهیگیری و نان پسمانده نداشت.
آموخت در هوا بخوابد و شب هنگام در امتداد باد ساحلی پرواز کند و از غروب تا طلوع آفتاب مسافت صد و شصت کیلومتری را بپیماید. با همان تسلط درونیاش میتوانست در میان مه غلیظ دریا پرواز کند از مه بگذرد و به آسمان درخشان و زیبا برسد در حالی که در همان زمان سایر مرغان روی زمین به سر میبردند و جز مه و باران نصیبی نداشتند ...
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 6.0 MB
#Length: 00:12:48
.
attach 📎
👏 2👎 1
Photo unavailableShow in Telegram
@ketabkhaniye_telegram
#شعر
مولانا » دیوان شمس » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
🔹من پیش از این میخواستم گفتار خود را مشتری
و اکنون همیخواهم ز تو کز گفت خویشم واخری
بتها تراشیدم بسی بهر فریب هر کسی
مست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزری
آمد بتی بیرنگ و بو دستم معطل شد بدو
استاد دیگر را بجو بهر دکان بتگری
دکان ز خود پرداختم انگازها انداختم
قدر جنون بشناختم ز اندیشهها گشتم بری
گر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضل
ترکیب او ویران کنم گر او نماید لمتری
کی درخور لیلی بود آن کس کز او مجنون شود
پای علم آن کس بود کو راست جانی آن سری
✍ #مولانا
👏 2👎 1
Repost from N/a
🚩 گروه تبادل مهر
📝 فهرستی از بهترین کانالهای ادبی، هنری، تاریخی ، ورزشی و روانشناسی تلگرام پیش روی شماست👌
📌فقط کافیست این فولدر و 👇 Add و در تلگرام خود ذخیره کنید.
📎 https://t.me/addlist/pOfXT8U8M28zMDdk
✔️ با معرفی یک کانال ویژه :
📣 کانال ادبـــی کادوس
بهترین کانالهای تلگرام
ترجمهی متافیزیک در انگشتان کادوس رقم میخورد
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
اینجا غزل حافظ را متفاوت بشنوید
ارتباط با ادمین
📚 #بامداد_خمار
نویسنده: #فتانه_حاجسیدجوادی (پروین)
#قسمت_سوم
گوینده: #شعله_آزاد
تنظیم و میکس: #باران
@ketabkhaniye_telegram
🔹بوی چوب رنده شده در بینیام پیچید. چه بوی مطبوعی! بوی کار و تلاش. انگار بوی تازهای به بوهای بهار افزوده شد. ماحصل حرکات عضلات. ساکت به او نگاه کردم. از پشت پیچه چهطور فهمید جوان هستم؟ شاید از لحن صدایم بود. گفتم:
- برایتان پیغامی دارم.
با تعجّب نگاهم کرد. به زن جوانی که او را مؤدبانه شما خطاب میکرد و برایش پیغام داشت. پرسید:
- برای من؟
- بله
- من رحیم نجّار هستم ها!!
چه اسم قشنگی. به دلم نشست.
- میدانم.
- شما کی هستید؟
- دختر بصیرالملک.
آهسته رنده را زمین گذاشت و مؤدب ایستاد ...
.
بامداد خمار - 03.mp314.06 MB
😢 1
🆔 @ketabkhaniye_telegram
📚 #امشب_اشکی_می_ریزد
اثر: #کورس_بابایی
#قسمت_نهم
خوانش: #حسام
تنظیم: #باران
🔹 تو اون شام مهتاب کنارم نشستی
عجب شاخه گل وار به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورتگری را نبود این چنینی
پریزاد عشقو مه آسا کشیدی
خدا را به شور تماشا کشیدی
@ketabkhaniye_telegram
#Size: 9.4 MB
#Length: 00:20:32
.
attach 📎
.
📚#سهم_من
✍#پرینوش_صنیعی
🔹#قسمت_93
♦️تنظیم: #باران
@ketabkhaniye_telegram
🔹 برای حمید از بچهها گفتم که خوبند، بزرگ شدهاند، هر دو شاگرد اول شدند و امسال سیامک به کلاس پنجم و مسعود به کلاس دوم میرود. از کارم پرسید گفتم که آنجا همه به خاطر تو با من خوب هستند و هوایم را دارند برقی در چشمانش درخشید. فهمیدم که نباید از این حرفها بزنم. بالاخره در مورد دانشگاه سوال کرد من هم از سردرگمی و تردیدم برای ادامه تحصیل گفتم. خندید و گفت:
- یادته آرزوی دیپلم گرفتن داشتی؟ ولی لیسانس هم برای تو کافی نیست تو استعداد و پشتکار داری باید پیشرفت کنی تو دکترا هم میگیری.
فرصت نبود که برایش توضیح دهم که ادامه تحصیل چه بار سنگینی بر دوشم خواهد گذاشت و چقدر از وقتم را میبلعد. فقط گفتم:
- کار سختیه درس خوندن و کار کردن با بچهها اونا رو چه کنم؟
- تو از عهدهش برمیای، تو اون دختر دست و پا چلفتی ده یازده سال پیش نیستی، تو حالا یک خانم باعرضه و زحمتکشی که هر ناممکنی رو ممکن میکنه. من واقعاً به تو افتخار میکنم!
چشمانم پر از اشک شد گفتم:
- واقعا راست میگی؟ دیگه از داشتن زنی مثل من شرمنده نیستی؟
- من کی شرمنده بودم؟ تو زن خیلی خوبم هستی. روز به روز هم کاملتر شدی و رشد کردی. حالا دیگه هر مردی آرزوی تو رو داره. فقط دلم برات میسوزه که گرفتار من و بچههام شدی.
- وای! این حرفو نزن. تو و بچههام عزیزترین چیزای زندگی من هستید.
آه که چقدر دلم میخواست در آغوشش بگیرم سر به شانهاش گذاشته گریه کنم احساس میکردم سرشار از انرژیم و به راستی توان انجام هر کاری را دارم.
نامنویسی کردم تعداد کمی واحد که ساعت مناسب داشتن گرفتم با پروینخانم و فاطی صحبت کردم و آنها قبول کردند که کمکم کنند. پروینخانم چون شوهرش مریض بود هفتهای یکی دو بعدازظهر پیش بچهها میماند و سه شب در هفته هم فاطی و صادقخان مراقبت از آنها را بر عهده میگرفتند و چون فاطی ماههای آخر حاملگیش را میگذراند و رفت و آمد برایش مشکل بود من ماشین را در اختیار صادقخان گذاشتم تا او بتواند به راحتی یا فاطی را به خانه ما بیاورد یا بچهها را به آنجا ببرد و یا همه با هم به سینما و گردش بروند. من هم از هر فرصتی برای درس خواندن استفاده میکردم....
♦️♦️ دوستان علاقمند ادامه داستان را در کانال اختصاصی کتاب #سهم_من به آدرس زیر بخوانند:
@ketabkhaniye_telegram121
.
👍 1
Repost from کانال تبادلات ژرف
🔑همیشه میگن ۴۰ عدد مقدسه
این ۴۰ ،برگه برنده و شانس توعه🥳🤩🥸
🔺🔻🔺🔻👇👇بزن روش
👉👉👉۴۰
👈👈👈👈👈👈چهل شانس منه
🌟🎯واما پیشنهاد ویژه
1.محصولات ارگانیک و سالم
2.بانک فیلم و محتوای آموزشی و ورزشی
3.معرفت زندگی بیاموزیم
👍 1
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.