زاغچه (فرانتس کافکا)
از کافکا و دربارۀ کافکا. “how about if i sleep a little bit longer and forget all this nonsense.” «کاش دوباره کمی میخوابیدم تا همهی این مزخرفات را فراموش بکنم!» کانال دیگهام: @White0_0Nights ارتباط با ادمین: @ali_es_bkh
Show more- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Data loading in progress...
مسیر حقیقی از روی یک طناب کشیده شده میگذرد -- نه در ارتفاع بالا، بلکه درست بالای زمین. به نظر میرسد که بیشتر برای لغزش طراحی شده است تا راه رفتن بر روی آن.توضیح و تحلیل: این گزینگویه در 19 اکتبر 1917 در دفترچهای به نام اکتاوو نوشته شده. این گزینگویه ابتدا با این کلمات آغاز شد: «من منحرف میشوم. راه حقیقی...» بعدتر کافکا جملهٔ «به نظر میرسد بیشتر طراحی شده» رو به دفترچه اضافه کرد. به نظر میرسه کافکا موتیف طناب رو از یک داستان از مکتب یهودی حسیدی که به تازگی خونده بود، پیدا کرده، که در اون دو مرد محکوم به مرگ با راه رفتن روی طنابی که روی یک برکه کشیده شده بود، توانستند جان خود را نجات دهند. وقتی اولین نفر به طرف دیگر رسید، به دیگری گفت: "مهمترین چیز این است که حتی برای یک لحظه فراموش نکنی که روی طناب راه میروی و زندگیات در خطر است." در این داستان، طناب به عنوان یک استعاره صریح برای "راه... به عبادت حقیقی" عمل میکند، در حالی که کافکا به منطقِ خودِ تصویر تکیه میکند. به نظر او، طناب به معنای واقعی کلمه روی راه قرار دارد تا زمانی که تصمیم به راه رفتن روی آن گرفته شود. کافکا در نامهای به دوستش رابرت کلوپستوک در تابستان ۱۹۲۲، به توسعه استعاره راه حقیقی ادامه داد: "اما از آنجا که ما فقط روی راهی هستیم که باید ابتدا به راه دوم و سپس به راه سوم و همینطور ادامه داد، و سپس راه درست، و اينکه راه درست برای مدت طولانی نمیآید و ممکن است هرگز نیاید..." در همان سال، کافکا قطعه نثر خودش رو به عنوان "یک تفسیر" (که بیشتر با عناوین "تسلیم شو" یا "رها کن" شناخته میشه) رو نوشت، که در اون پلیسی هست که ایدهای داره و اون اینه که از همهٔ مردم دربارهٔ راه درست و حقیقی میپرسه تا سرگرم بشه. @zaaghcheh
✨ داستان کوتاه گزارشی به فرهنگستان/ بخش اول اعضای محترم فرهنگستان! به من افتخار داده و از من خواستهاید دربارهی گذشتهی میمونی خود گزارشی به فرهنگستان ارائه کنم. متأسفانه، من قادر نیستم خواستهی شما را به مفهوم مورد نظر برآورده کنم. زمانی قریب به پنج سال مرا از عالم میمونیت جدا میکند. زمانی بس کوتاه، اگر با مقیاس تقویم سنجیده شود، و بینهایت طولانی اگر کسی مانند من آن را چار نعل پشت سر گذاشته باشد. گهگاه در معیت انسانهایی فرهیخته، برخوردار از بسیاری راهنماییها، تشویقها و موسیقی ارکسترال، ولی در اصل یکه و تنها، زیرا آن همه همراهیها اگر بخواهم همچنان تعبیری به کار برده باشم، از دور و ورای خط حایل ارائه میشد. اگر من بر آن بودم که خودسرانه به اصل خود، به خاطرات دوران جوانی خود وفادار بمانم، این موفقیت هرگز به دست نمیآمد. به راستی، چشمپوشی از هر گونه خودسری، والاترین فرمانی بود که خود را به پیروی از آن ملزم کردم. من میمونی آزاد این یوغ را خود به گردن آویختم. اما از سوی دیگر، همین الزام موجب شد که روزنهی خاطرات گذشته هرچه بیشتر به روی من بسته شود. اگر در آغاز، در صورت تمایل آدمها، راه بازگشت من از…
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.