تحقق تو۱ ...❤...
✒رمان تحقق تو... #رمان #تحقق_تو۱ ناشناس تحقق تو #نازدونه https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-646758-a0AnhIC
Show more1 962
Subscribers
-424 hours
-307 days
-12730 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
sexy stepfather🔞
موهاش رو چنگزدم و سرش رو به کـ**صم چسبوندم
_زودباش لیس بزن بابایی اههه لیس بزن
اخخخ بیشتر
ناپدریم می خواست سرش رو عقب بکشه اما موهاش رو محکم گرفته بودم
با حرص موهاش رو چنگ زدم
_بخور حرومزاده حاضری ک.ص شل و ول حامله مامانم رو میخوری اما ک.ص صورتیه منو نه؟ بخور عوضی
https://t.me/+gvpip_XZQwM2N2Vk
https://t.me/+gvpip_XZQwM2N2Vk
ناپدریش و تهدید میکنه براش بخوره💋💦
100
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
#ناپدریشهوتی🔥💦
#part8
زیر تخت قایم شده بودم و از زیر تخت مامان و شوهر جدیدش نظاره گر سکسشون بودم
مامان روی تخت قمبل کرده بود و لرزی به ک.ون سفید و تپلش داد که ناپدریم اسپنکی به ک.ون مامان زد و جوونی گفت
_این تپلی ماله کیه؟
شهوتی دستم توی شورتم رفت و دورانی با انگشت فاکم ک.صم رو میمالیدم
_ماله تو عشقم ..ماله ک.یر کلفت تو بکن توش داره نبض میزنه لامصب!
صدای برخورد چیزی رو شنیدم نمی تونستم ببینم خوب فقط ک.ون مامان رو می تونستم ببینم اما از صدای برخوردشون متوجه شدم که مردونگیش رو توی ک.ون مامان کرده و داره وحشیانه تو ک.ص مامان تلمبه میزنه از شدت شهوت نتونستم خودم رو کنترل کنم و ناخواسته اهی...😱💦
https://t.me/+gvpip_XZQwM2N2Vk
https://t.me/+gvpip_XZQwM2N2Vk
700
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
قلدر مدرسه میخواست باهاش رل بزنم ولی تایپ شخصیتیم نبود.. چون ردش کردم شروع کرد به آزار و شکنجه هرروزم و مدرسه رو برام زهرمار کرد تا اینکه اون اومد!
پسری که هیچکس بهش زور نمیگفت ولی اونم به کسی زور نمیگفت، پسری که نه توسری خور و نه قلدر..
یه روز منو از دست قلدر مدرسه نجات داد و از اون روز.. تبدیل شد به کراشم!💦🔥
https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk
https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk
#گیلاو #عاشقانه #اجتماعی #مدرسهای 💦🏳🌈
700
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
_باید تو دهنت ارضا بشم...دهنتو بیار جلو...
عقب رفت که سرشو به ک.صم کوبیدم و با تمام وجود آب.مو خالی کردم:
_ اهههه
جیغ خفه ای کشیدم که روم خیز برداشت و یکی از انگشتاشو تو باسنم فرو کرد و با دست دیگش قلم تتو رو رو ک.صم کشید.حشری لاله گوشمو مکید :
_ هم میگامت هم ک.صتو خط خطی میکنم...
https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk
https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk
یه مدل ح.شری که با هوا هم آبش میاد و میخواد تو دهن تتو آرتیستش ارضا بشه تا...🔥💦🔥
800
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
قلدر دبیرستان بعد از سالها پسری که همیشه اذیتش میکرد رو توی بار میبینه و تو مستی ازش میخواد...🔞🔥
_من... دوست دارم سپهر، انقدر سخته... همچین چیزی رو بفهمی؟ مغز کوچیک و... تخمیت هنوز... بزرگ نشده؟
هولش دادم و بیتعادل چند قدمی عقب رفت. لعنت بهش! اگه اروند میرسید و این احمق مست رو نزدیکم میدید به گا میرفتم.
_هیچ خری عاشق تو نمیشه امیر! دست از سرم بردار نمیخوام ببینمت.
تلو تلو خورد و نزدیکم شد. درحالی که بین دیوار و خودش گیرم انداخته بود لب هاش رو به گردنم چسبوند و بدنم مورمور شد.
لعنت بهش! لعنت بهش که بعد از اون همه آزار و اذیتش تو مدرسه، حتی وقتی انقدر بزرگ شده بودیم بازم ولم نمیکرد.
_من نفسم وصل توعه لامصب. من جونم رو... به جونت چسبوندم... تا اگه... تا اگه خار رفت تو پاهات بمیرم.
دستش رو دور کمرم حلقه کرد و صدای نزدیک شدن پاهایی رو شنیدم. اروند اومده بود!
https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk
https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk
800
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:03
Video unavailable
_به چی فکر میکنی که وسط پات خیس شده؟
از لای پام نگاهی انداخت که خجالت زده گفتم:
_ من؟..هیچی..به هیچی فکر نمیکنم...
نوک #قلم_تتو رو تپلم کشید که به خودم لرزیدم:
_ داری میلرزی کوچولو... وقتی تحمل نداری چرا میای واسه این کار؟
سرمو پایین انداختم:
_ آخه دوست دارم یه تتو #بین_پام داشته باشم...
دستمالی از رو میزی برداشت و مایع #لزج بین پامو پاک کرد .با لبخند مرموزی لب زد:_پس باید سوزششم به جون بخری... چشمکی زد :
_حالا آماده ای ؟
تتو ارتیست وحشی با انگشتش #ک...ص کوچولوی مشتریشو #گشاد میکنه....🫦🔞❌
https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk
https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk
1.01 KB
1100
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
نیما پسری ۲۸ ساله که گی هم هست فکر نمی کرد با وضعیت مالی خراب و پت شاپ ورشکسته اش کسی پیشنهاد شراکت بهش بده . اردوان ۳۵ ساله که برای هیچ دختری بیشتر از ۱ ماه وقت نمی زاره ، فکرشم نمی کنه زندگی اش درگیر یک پسر و مشکلات اون بشه در حدی که به گرایش خودشم شک کنه .
دو نفر که عاشق می شن . یکی فکر نمی کنه با شرایط عجیب و غریب کنار بیاد . یکی فکر نمی کنه و باورش نمی شه ، وقتی تمام عمرش با دختر بوده ، عاشق همجنسش بشه اما فقط یک نفر تو دنیا که اسمش نیما هست
https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8
https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8
1000
Repost from 🐇گسترده نگاره( دومی)🐣
00:03
Video unavailable
متیو پسری که ترجیح میده هر شب با یه دختر پولدار سکـ.ـس کنه تا خرج زندگیشو بده ولی با یه پیشنهاد هنگفت از طرف دو مرد مافیای برای جا به جایی محموله مواد....
#گـــــی #تریســـام #مافیـــایی
آدرین کیفی که تا چند ساعت پیش مواد توش بود رو به سمتم پرت میکنه و عصبی موهامو چنگ میزنه
_مشتری گفت یدونه از اون مواد ها هم به دستش نرسیده و تو با این کیف برگشتی و میگی محموله رو تحویل دادی؟ راستشو بگو مواد رو چیکار کردی؟
ترسیده میام چیزی بگم که سیلی توی صورت میزنه و ضربه ای با زانو به کیـ.ـرم میزنه
از درد کل تنم میلرزه و صدای فریادمو کنترل میکنم که لیام پشتم میشینه موهامو میکشه و کیـ.ـرشو خشک خشک وارد سوراخم میکنه
_مجبوریم از روش خودمون واسه اعتراف گرفتن ازت استفاده کنیم پسر کوچولوم
لیام از پشت کیـ.ـرشو بیرون میاره و دوباره واردم میکنه که خیسی خون رو روی رونام حس میکنم
آلت کلفت آدرین وارد دهنم میشه و....🔞⚠️
https://t.me/+PVSKbiuMxaw5MmI0
https://t.me/+PVSKbiuMxaw5MmI0
animation.gif.mp40.45 KB
1800
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
00:04
Video unavailable
اردوان درونم می کوبید و واقعا عمیق بود . هر چند لحظه کمی نفس می کشید و صبر می کرد ، بعد محکم بهم ضربه می زد . وقتی به نقطه حساسم رسید ، اگه دستهاش سفت نگه ام نداشته بودن وا می رفتم . صدای ناله هام دست خودم نبود ، برای همین اردوان سرم رو برگردند و لبهاش رو محکم روی لبهام نگه داشت . محکم ضربه می زد و ناله هام توی دهنش گم می شد
نیما ۲۸ ساله صاحب یک پت شاپ کوچک ، از سن کم مستقل بوده . تنها دلخوشی اش گربه اش و همسایه های ساختمانش هست . در ظاهر قوی اما در باطن به دنبال حس امنیت می گرده
اردوان ۳۵ ساله ، مدیر شرکت موفق پدرش ، همیشه به دنبال اثبات بد ذاتی آدمهاست . برعکس تصور همه دخترها که اون رو بی احساس می دونن ، اتفاقا اردوان خیلی غیرتی و سلطه گره ، عاشق مراقبت کردن شدید و وسواس گونه است ، اما شخصی رو تا امروز لایق این بعد از شخصیتش نمی دونه ❤️🏳️🌈
قهوه خاص
#گی #مستر🔥💦
https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8
https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8
video.mp42.36 KB
1700
#پارت500
#تحقق_تو
با بردبار داخل رفتیم. اول باید حلقه می خریدیدم. یه جفت رینگ ساده انتخاب کردیم و گفتیم داخلش رو برامون حکاکی کنن.
بعد برای لنا یه پیراهن سفید و پفی خریدیم. بردبار رو به زور راضی کردم تا یه کت و شلوار جدید بخره.
دلم میخواست همه چیز تازه و نو باشه. برای خودمم طبق معمول یه کت و شلوار مشکی گرفتم.
اینقدر گشتیم و بازی کردیم که شب شده بود، به پیشنهاد من رفتیم رستوران و یه غذای خوب دور هم خوردیم.
همچنان گاهی شک می کردم که واقعا بردبار تمام و کمال واسه من میشه یا نه؟ شاید چون این ماجرا طول کشیده بود این حس ولم نمی کرد.
اما وجود حلقه تو جیب کتم بهم این یقین رو میداد که بردبار دیگه تا ابدیت مال خودمه.
موقع خواب دلم نمیخواست ازش جدا بشم، پسره ی لوس مجبورم کرد با یه بوسه بهش شب بخیر بگم و برم تو اتاقم بخوابم.
یاد لبخندها و خنده های شیرینش مگه میذاشت بخوابم؟ آخرشم نمیدونم چقدر به اون لبهای خندون فکر کردم تا خوابم برد.
صبح بدون زنگ خوردن آلارم گوشیم مثل جن زده ها از خواب پریدم، سریع دست و صورتم رو شستم و سمت آشپزخونه رفتم، فکر می کردم بردبار خوابه، اما اونم پشت میز نشسته بود،
+ سلام، صبح بخیر.
برگشت سمتم و لبخند زد، از پف چشمهاش میشد فهمید که اونم نخوابیده.
_ سلام بیا بشین صبحانه بخوریم.
جلو رفتم و گونه اش رو بوسیدم، یه صندلی بیرون کشیدم و کنارش نشستم، جورجیا که فهمیده بود قراره ازدواجمون رو رسمی کنیم بهمون تبریک گفت.
از همون اول، در نبود بردبار هر وقت میخواست درباره اش حرف بزنه بهم می گفت همسرتون. حالا دیگه راحت میتونست همه جا بگه.
داشتم صبحانه میخوردم که جیکوب زنگ زد و گفت قرار کلیسا رو برامون هماهنگ کرده، ازش تشکر کردم و دست بردبار رو گرفتم.
+ تا دو ساعت دیگه باید بریم کلیسا.
_ باید تو کلیسا ازدواج کنیم؟
+ دوست نداری کلیسا باشه؟
_ نه فرقی نداره، فقط از اون تالار کوچیکا که تو سریالا نشون میدن ندارن؟
+ دوست داری عقد ایرانی باشه؟
با خجالت سرش رو تکون داد.
+ پس اول میریم طبق رسمهای اینا تو کلیسا عقد میکنیم تا ثبت کنن بعد میریم عقد ایرانی میکنیم. خوبه؟
لبخند زد،
_ یه حس عجیبی دارم، دلم میخواست منم یکم کمک کنم، مثلا منم مردم.
+ بله شما هم مردی، اونم مرد من. عمر من، زندگی من. اما میبینی که منم نشستم پیش تو جیکوب داره کارها رو پیش میبره.
♣️
❤️❤️
♣️♣️♣️
❤️❤️❤️❤️
❤ 12👍 3
5100
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.