اِبهامات

📬فور کنید فولدر بزارمتون جذب بگیرید.🥞

آنلاین‌شاپ خوشگل‌مون رو داشته باشید!💌🕯

امشب تپه نریده جدیدمو فتح میکنم

چی‌ بگم ‌روزهای بد از پس شب‌های بد ای‌ دنیای کیری

نه بزرگ شدم و نه حداقل کوچیک موندم. فقط توی یه تاریکی کشدار گیر افتادم و درجا زدم. بچه که بودم یه بار به خاله‌م گفتم چراغ این اتاق رو خاموش نکن، یه جوری تاریک می‌شه که انگار یه کلاغ خیلی خیلی بزرگ بغلت کرده. با چشم‌های گردشده خندید و به خاطر تشبیه نامتعارفی که کرده بودم قربون‌صدقه‌م رفت. اون موقع به خوابم هم نمی‌دیدم که سال‌ها بعد، چه توی همون اتاق و چه هر جای دیگه‌ای، قراره اون کلاغ خیلی خیلی بزرگ همچنان بغلم کرده باشه.

یه مصاحبه از مهران مدیری دیدم که میگفت «پوست ما کنده شده تا به اینجا رسیدیم ما تیکه تیکه شدیم تا به اینجا رسیدیم» و روی تمام حروف تشدید گذاشت.

چگونه او را سرزنش کردی؟ -به همه سو نگاه می‌کردم جز چشمانش…

بازگشتم و به پشت سر نگاه کردم شانه‌ای، آدمی، حتی درختی و دیواری نبود؛ چاره‌ی دیگری نداشتم به خودم تکیه کردم… -نرگس صرافیان

کنار سایه‌ات می‌نشینی ‏و اندوه تکه‌تکه‌ات می‌کند… ‏-هوشنگ آزادی‌ور