رمان زندانبان❤️
زندانبان یه رمانه از جنس ذهن مریض نویسنده اش❤ ماجرای دختر و پسری که سرنوشت اونارو مجبور میکنه همدیگه رو بکشن اما...💘 بنرا واقعیه و بهشون میرسیم😉
Show more646
Subscribers
-224 hours
-167 days
-2830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
شوهرشو با یه زن دیگه میبینه🔞🤫
- اوففف کامران....چقدر خوبی توووو...اون زنیکه دهاتی هم اینطوری میکنی؟
او را میگفت؟
- سینههامو بگیررر...محکمتررر.
خواست برود که پایش به چارچوب در گیر کرد و وسط اتاق افتاد
https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk
21پاک
100
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞
اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم...
- این بچه ی توعه نامردددددد
خداااااااااااا
دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد...
برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد...
- پاهاتو جمع نکن دختر جون
- ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا
جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت...
- آقا کارِ ما تموم شد!
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
100
آرتمیس دختری که طی یه اتفاق غیر منتظره گیر یه باند خلافکار به نام نجوای خاموش می افته!! باندی که بویی از انسانیت نبردن و قتل کردن و شکنجه دادن آدما براشون تفریحه!
درست زمانی که فکر می کنه از شر اون باند خلاص شده ناگهان ورق بر می گرده چی میشه اگه رئیس باند نجوای خاموش از تو خوشش بیاد؟! مردی که همه فکر میکنن یه افسانه است! یه افسانه زنده! مرد جذاب و قدرتمندی که درست لحظه ای که چشمات با یه پارچه بسته است بیاد بالا سرت و سر انگشتاشو روی لبات بکشه و کنار گوشت پچ بزنه
_دیر کردی دختر بد! خیلی وقت بود منتظر بودم بیای پیشم پروانه کوچولو!
و عشقی غیر منتظره شعله ور میشه!!
https://t.me/+cUtXh-6oZyBhNGM0
10پاک
500
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نینی شیر بده! من چه جوابی باید بهش میدادم کاوه؟
میخندد و از روی تنم بلند میشود. خیره به عضلات برهنهاش میشوم و او دستش را سمت سینههایم میکشاند.
- بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام!
نوازشهایش تنم را مور مور میکند. نالهی خفیفی میکشم و او پوست گردنم را به دندان میگیرد.
- آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت!
دستم به دور گردنش قفل میشود و او آرامآرام پیشروی میکند.
- دلم تنگه برات نیم وجبی، یه امشب بزار بینق و نوق و بیسر خر...
حرفش نصفه میماند. در اتاقمان بیاجازه باز میشود و آوا درحالی که چشمهای خوابآلودش را میمالد کودکانه و بیحال میگوید:
- نینی شیل میخواد مامانی!
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
ساعت 10 پاک
400
Repost from N/a
- دِ جواب بدههه...موقعی که من مث سگ داشتم له له میزدم برات داشتی به ریشم میخندیدی و نقشه فرار با اون پسره تخمی میچیدی؟
ارهههه؟
- ن...
- هیسسس...خفه شو...تاوانشو پس میدی شهرزاد...تاوان پس میدی.
خودم رامت میکنم
https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk
17پاک
600
Repost from N/a
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد.
یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن.
سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت:
_امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید.
چون کار خانومت امشب تمومه.
تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر
تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم.
یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
دختره شب عروسیش بع دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش...
19پاک
600
Repost from N/a
Photo unavailable
پارت #۷۶
یه سیگار از توی جا سیگاری برداشت و روشنش کرد.....یه کام عمیق گرفت و بهم خیره شد
____پاشو لباس هاتو بپوش
خشکم زده بودنمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم ...حس حقارت،پوچی سرتاسر وجودم روگرفته بود
تو یه حرکت غیر منتظره لباسام رو از زمین برداشت و پرت کرد تو صورتم
____کجای حرفم ناواضح بود برات؟گفتم بپوش این بی صاحابروو
از دادی که زد تازه به خودم اومدم....بغضی که تا الان نگهش داشته بودم ترکید ....اشک هام کله صورتم رو پر کرده بود ....چرا میخواست کوچیکم کنه؟به چی میخواست برسه؟
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
19پاک
500
Repost from N/a
01:17
Video unavailable
☀️سریال پادشاه کوروش بزرگ☀️
❓⁉️
نظرتان را برای ما کامنت کنید…
✅درباره ی دیالوگ کوروش بزرگ و ایبار چه فکری میکنید؟
⭐️از دیدگاه شما حق با کدام است؟
.
.
🌻به دوستان خود بگویید
به خانواده ی دیارا کهن بپیوندید✨
https://t.me/DiaraKohan
IMG_4084.MOV6.54 MB
500
Repost from N/a
داریوش مردی میانسال و البته جذاب که با بدن هیچ دختری تحریک نمیشه...ولی با دیدن شهرزاد طوری غریزش به کار میفته که همون شب اول....🔞
https://t.me/+3EkodM6EfR81ODVk
17پاک
600
Repost from N/a
-چیزیم بینتون بوده؟🔞🔥
سکوت کوروش و گونههای سرخ دختر خودش گویای همه چیز است.
-من اینجوری بزرگت نکردم پسر.من نگفتم بهت به ناموس کسی دست دراز نمی کنی.نگفتم دوست شدی عیب نداره ولی فکر رابطه با دختر مردم نباش.نگفتم دخترا تو این جامعه مقصر می شن همیشه.نگفتم هر چی بشه به دختر میشه تو نکن.تو مثل این پسرای شل تنبون نباش.
دختر با صدایی شرمگین میگوید:من خودمم خواستم راضی بودم.
مهوش اما با ناراحتی رو به کوروش میگوید:
-ناامیدم کردی پسر...پس معلومه ذاتتون یکیه به تربیت نیست.همتون از دم به ساز زیر شکمتونین...برات متاسفم واقعا...عین همون امجدی.کپی برابر اصلش.تا دختر دیدی عین اون کثافت شل شدی آره...منو باش می گم حیوونی مثل امجد کم پیدا میشه غافل از اینکه یکی عین خودش جلوم وایستاده...
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
500
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.