صَـبا
264
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
-230 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
یا رب مرا یاری بده، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم، زجرش دهم، خوارش کنم، زارش کنم
از بوسههای آتشین، وز خندههای دلنشین
صد شعله در جانش زنم، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانهای، چابکتر از پروانهای
رقصم بر بیگانهای، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او، باشد که دیدارش کنم
_سیمین بهبهانی
🐳 2❤ 1
شب فرو میافتاد
به درون آمدم و پنجرهها را بستم
باد با شاخه در آویخته بود
من درین خانهٔ تنها… تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجرهام میگرید
صبحگاهان
شبنم
میچکید از گل سیب...
_هوشنگ ابتهاج
🐳 5💔 1
حیاط بوی خاک نمخورده میداد. صدای شر شر آب میآمد. کنار حوض پُر از سبدهای گوجه بود. مادر کنار حوض نشست. تشت آب را برداشت. رفت سمت باغچه. خم شد و تشت را خالی کرد. دست را سایبان چشمها کرد. کنار بوتهی یاس روی زمین نشست. ته سیگاری روی زمین بود؛ نَم داشت. برش داشت.با دست روی صورت کوبید.
صدای تپش قلبم بلند شد. سرم را روی دفتر نقاشی خم کردم. سیگار خط قرمزش بود. دست هر که میدید تف و لعنتش میکرد. اگر دختر بود که دیگر هیچ. هزار تا اسم بهش میچسباند. حتی یکبار ازش شنیدم زنی که سیگار بکشد هیچیندار است، باید به چهار میخ بکشندش.
هیچ وقت دلیل این پافشاریاش را نفهمیدم.
مادر با غضب به پسرها که داشتند دوچرخه را میشستند نگاه کرد. سمتشان رفت. گوش جفتشان را گرفت و پیچاند. یکی یکی دهانشان را بو کرد. با یک پسگردنی فرستادشان پی کارشان.
خدا خدا میکردم سمت من نیاید. سرم را پایین انداختم. مداد میان انگشتهام میلرزید. زیر چشمی مادر را میپاییدم. حتی نگاهم هم نکرد. جان به در بردم.
به من اعتماد داشت. توی تخیلاتش نمیدید هم دخترکش سیگار میان لب بگذارد، حتی از سر کنجکاوی.
اما خدا میداند اگر میفهمید چه میشد...
#صبا
❤ 4
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
مانند مرگ یک پرنده
مانند یک کنیسۀ متروکه فراموش میشوی
مثل عشق یک رهگذر
و مانند یک گل در شب… فراموش میشوی
من برای جاده هستم…
آنجا که قدمهای دیگران از من پیشی گرفته
کسانی که رویاهایشان به رویاهای من دیکته میشود
جایی که کلام را به خُلقی خوش تزئین میکنند، تا به حکایتها وارد شود
یا روشناییای باشد برای آنها که دنبالش خواهند کرد
که اثری تغزلی خواهد شد … و خیالی.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
آدمیزاد باشی
یا متن
فراموش میشوی.
با کمک داناییام راه میروم
باشد که زندگیای شخصی حکایت شود.
گاه واژگان مرا به زیر میکشند،
و گاه من آنها را به زیر میکشم
من شکلشان هستم
و آنها هرگونه که بخواهند، تجلی میکنند
ولی گفتهاند آنچه را که من میخواهم بگویم.
فردا، قبلاً از من پیشی گرفته است
من پادشاه پژواک هستم
بارگاهی برای من نیست جز حاشیهها
و راه، راه است
باشد که اسلافم فراموش کنند
توصیف کردن چیزهایی را که ذهن و حس را به خروش در میآورند.
فراموش میشوی
گویی که هرگز نبودهای
خبری بوده باشی
و یا ردّی
فراموش میشوی.
من برای جاده هستم…
آنجا که ردّ پای کسان بر ردّ پای من وجود دارد
کسانی که رویای من را دنبال خواهند کرد
کسانی که شعری در مدح باغهای تبعید بر درگاه خانهها خواهند سرود
آزاد باش از فردایی که میخواهی
از دنیا و آخرت
آزاد باش از عبادتهای دیروز
از بهشت بر روی زمین
آزاد باش از استعارات و واژگان من
تا شهادت دهم
همچنان که فراموش میکنم
زنده هستم
و آزادم
_محمود درویش
Repost from N/a
پاکسازی
من دارم همه چنلامو پاک میکنم اگه اینجا هستین و چک میکنین تا ۱۰ شب این پیام+یه پست به انتخاب خودتونو فور کنین عضو چنلتون بشم و به مرور اگه چیزی خوشم اومد ازتون فور بزنم تبادل داشته باشیم
🐳 2
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.