cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

✼ ҉ معجزـہ من ҉ ✼*

📜پارت گذاری منظم و روزانه 📜 🪷به قلم نیلوفِری🪷

Show more
Advertising posts
2 653
Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
تیرداد راد عوضی‌ترین قاچاقچی انسان!! یه مرد با سیاست که کل کشورهای مطرح دنیا رو با هَک کردن اطلاعاتشون، اخاذی کرده و تمام کارها و خواسته‌های کثیفش رو روی نوک انگشتش میچرخونه! همیشه با پول و یا هَک کردن اطلاعات و گرفتن آتو از شخصی‌ترین امورات همه‌ی دولتیان تا حالا، قِسِر در رفته بود و دهن همه رو صاف کرده و فِلِنگ رو بسته! اما در مقابلش، من دلارام رهاوند مامور اطلاعات و هَکری قهارتر، جلوی خلاف‌هایش قد عَلَم میکنم، تا جلوی ظلم و تبهکاری‌های اونو بگیرم و دستگیرش کنم.‌‌.. اما … https://t.me/+ftddv3Y9ByE3OTU0 ۱۰صبح
Show all...
Repost from N/a
برگه‌ی طلاق توی دستم حکم مرگم رو داشت... مآهی داشت با من چیکار میکرد؟ اونکه حالش خوب شده بود، چون بچه‌دار نمیشد داشت خودشو ازم دور میکرد؟نمیدونست دیوونشم؟ کلید روروی اُپن انداختم و اون ماتِ چشمای سرخم شده بود، دستش روی بازوم نشستُ پچ زد :رهام دست خودم نبود اون دادی که زدم سرش :چه مرگته که میخوای گُه بزنی به زندگیمون؟ ببین مآهی باید از روی نعش من رد بشی تا بتونی طلاقت... باکاری که کرد مبهوت نگاهم گره خورد به نگاهش عکس روجلوی چشمام تکون داد :این بچمونه رهام..بچه‌ی من‌و تو https://t.me/+1OM_1KDV2qU4MDY8 ۲۱
Show all...
آیا میخواهید کلی پارت جدید و زودتر بخونید؟ بیاین وی ای پی 🦤🦤🦤🦤
Show all...
Repost from N/a
- پریود شدم می‌فهمی احتیاج دارم برم داروخونه و پد بخرم تو که نمی‌خوای گند بزنم به اتاقت؟ اخم‌های ترسناکش رو به رخ کشید، یه قدم جلو اومد و خشن غرید: - به من ربطی نداره چه غلطی می‌کنی حق بیرون رفتن از این اتاق رو نداری... جلو رفتم ازش می‌ترسیدم اما انگار به هم ریختن هورمون‌هام کاری کرده بود که کمی شجاعت به خرج بدم اما همچنان وحشت اون اسلحه‌ی پشت کمرش می‌تونست من رو قبض روح کنه. - من‌و اینجا زندانی کردی، هر کاری که خواستی باهام کردی اینقدر من‌و آزار نده مگه من جز اینکه نجاتت دادم چه غلطی کردم. عصیان کرد، خرناس کشید و یقه‌ی بلوزم رو چنگ زد. - همین غلط واسه نابود کردنت کافیه نجات جون قاتلی مثل من، پس خفه شو و دم نزن. آب دهنم رو وحشت زده بلعیدم، حس می‌کردم تمام پام و بدنم پر خون شده و گرمای راه گرفتنش تا زانوهام رو حس می‌کردم. نگاهم رو از چشم‌هاش نگرفتم و با بغض لب زدم. - لباسم و به گند کشیدم تورو خدا بگو برام پد بخرن حالم خوب نیست. نگاهش از چشم هام سمت پایین کشیده شد و قطعا چیزی که باید رو لا به لای دامن سفید لباسم دید که پلک بست و خشن غربد: - لعنتی به کدوم بی ناموسی بگم بره برات پد بخره؟ بغص راه گلوم رو بست و درد شکمم امونم رو برید - تورو خدا حالم بده اینقدر بهم استرس دادی خونریزیم ده برابر شده کمکم کن. عصبی چنگی لای موهاش زد و با چشم‌های درشت شده نگاهم کرد و چیزی که گفت نفسم رو برید: - این حجم خونریزی طبیعی نیست، نکنه نطفه‌ی منو به رحم می‌کشی؟ مات نگاهش کردم و با یه ساب سرانگشتی از تاخیر دوهفته‌ای پریودم باخبر شدم. وای ولی اگه این مرد می‌فهمید باردار بودم و واسه پریود شدن چقدر زعفرون خوردم منو می‌کشت به خدا که وسط همین عمارت آتیشم میزد. - نوال حامله بودی؟ فریادش من‌و از جا پروند وحشت زده به اسلحه‌ای که از پشت کمرش بیرون آورد نگاه کردم ضامن رو که کشید... https://t.me/+qqIghUWTU4ozNDRk
Show all...
"ضلعِ شرقیِ نگاهت"

‏تو را ‌در روزگاری دوست دارم که عشق را نمی‌شناسند. یک روز در میان پارت گذاری. ژانر رمان: دارک، معمایی، عاشقانه. ارتباط با من: @Argon_e

Repost from N/a
- کم مونده سینه هات بیوفتن تو پیش دستی. با لوندی پا روی پا انداختم و تکون ناراحتی روی مبل خوردم. لعنت بر پریودی بی موقع! - خب بزرگن چیکارشون کنم؟ مادر امیر عینکشو گذاشت روی چشمش و دقیق نگاه کرد. معذب یکم خودمو جمع کردم. از صدتا مرد بدتر بود. یقمو یکم کشیدم بالاتر. - اینقدری نبودنا...نکنه روغن اینا میمالی به خودت؟ نگاهی به امیر کردم که زیر چشمی بهم نگاه میکرد. چشمکی بهش زدم که دستش مشت شد. میدونستم چی میخواد. - نه خانم جون. ادم باید خوب ماساژ بده...ماساژ خوب مساوی سایز خوب‌. هینی کشید و زد پشت دستش. - نگو دختر...مرد اینجا نشسته،. برویه چیزی تنت کن زشته جلوی نامحرم... نامحرم؟ خبر نداشت که هرشب مهمون تخت پسرش بودم. لبمو کش دادم و گفتم: - شما شروع کردین درمورد گندگی بالاتنم حرف زدن... - حرف نباشه. اون موقع امیر اون ور نشسته بود خواستم بهت تذکر بدم. خیلی بی حیا شدی...این پسر قرار زن بگیره نمی خوام با حرفات هوایی بشه. هوایی؟ پسر سر به زیرش که شاید جلوش حتی نگاهمم نمیکرد ولی شبا یه ببر وحشی توی تخته و تا همه جامو فتح نکنه آروم نمیگیره. پا رو ی پا انداختم و گفتم: - هوایی شدن الان به دردش نمیخوره چون پریودم. امیر اخطار گونه اسممو گفت که با عشوه گفتم: - امشب پریودم اتاقت نمیام. مادر امیر هینی کشید. - تو با این زن خراب میخوابی...نکنه رفتی با یکی خواستی بندازیش گردن پسر من؟ نوچی‌کردم. - نه خانوم جان دستمال دارم. تو کشو قایمش کردم نشون بدم. با این حرفم امیر به سمت مادرش که غش کرده بود رفت و... https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0 نیلی دختر یتیمی که بعد از بیرون انداخته شدن از یتیم‌خونه در هجده سالگی برای کار وارد خونه امیر رادِش یکی از پولدار ترین مرد های خاورمیانه میشه تا نقش نامزدش رو بازی کنه ولی با ورود خانواده بزرگمهر… https://t.me/+oFoRNdMCcbk3MDA0 ولی یک شب امیر در برابر زیبایی و عشوه های من کم اورد و...
Show all...
خانم ریزه میزه من | آتناامانی

﷽ نویسنده: آتناامانی اثر ها: عسرت حوالی انهزام خانم ریزه میزه من غریبِ غُربت تاتوره ایوا اگر مجنونم باشی،لیلیت می‌شوم لیان "پارت گذاری منظم"

Repost from N/a
من روانی نیستم... فقط اونو میخوامم... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 فریاد میزند و با دستانی بسته خودش را به در و دیوار میکوبد -ببینمش خوب میشم... بخدااا بیاد بغلم آروم میشممم دیوانه بود؟؟ نه، فقط او را میخواست‌... یلدایی که‌ زندگی‌اش بود -چجوری بهش بگیم عشقش گم شده؟؟ دیوونه هست دکتر... دیوونه تر میشه... دکتر لب بهم فشرده و نفس عمیقی میکشد -باید بهش بگیم... هرچی زودتر، بهتر... داخل اتاق میشوند و نزدیک تخت مرد میروند. لاغرتر شده بود... بی جان... با استخوان هایی که بیرون زده بود دست و پاهایش را با زنجیر بسته بودند... دیوانه بود... او، میلاد زرین.... دیوانه‌ای که یلدایش را میخواست... -بگو یلدام بیاد دکتر... بگی بیاد خوب میشم. داد نمیزنم... قرصامو میخورم... دکتر... نمیتواند جمله‌اش را کامل کند... زبان خشک شده‌اش نمیچرخید... -بابد واقعیتی رو بهتون بگیم جناب زرین ممکنه کمی آزار دهنده باشه ولی از شما... -ور ور ور ور... برو سر اصل مطلب دکی... یلدام‌و چیکارش کردین. چشم میبندد تا به خود مسلط باشد... اگر پول و قدرتش نبود، همین حالا او را میکشت تا دیگر با جانبش اینطور صحبت نکند... -خبری ازشون نداریم..یعنی... مرد میان صحبتش میپرد، چنان هواری میکشد که پرده گوششان میلرزد... _یلدای من کجاست.... دکتر پریشان لب میزند: ارامبخش بیارید باید... با باز شدن در حرفش قطع میشود.نگاهش که سمت در میرود دهانش باز می ماند... میلاد مرد روانی که با دور شدن معشوقش از کنترل خارج میشه و....😱👇 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
Show all...
Repost from N/a
_به دروغ به من گفتی این بچه ی من نیست... ترسیدم هر قدمی که جلو میومد عقب رفتم به چشمای قرمزش و صدای خشنش که هر لحظه امکان سکته بودنش بود نگاه کردم... _جواب منووو بده...با اون چشمای بی پدرت به من زل نزن اینجوری _من...دروغ نگفتم فقط نخاستم بچه امو...ازم...بگیری. _توی لعنتی با یه اسم اومدی توی زندگی من، توو قاتل برادر من بودی اما من عوضی اومدم عاشقت شدم حالا بچه ای که از خون منه رو ازم قایم کردییی؟! بعد از هر حرفش … https://t.me/+1OM_1KDV2qU4MDY8 ۱۶
Show all...
🫨
Show all...
Repost from N/a
من روانی نیستم... فقط اونو میخوامم... https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 فریاد میزند و با دستانی بسته خودش را به در و دیوار میکوبد -ببینمش خوب میشم... بخدااا بیاد بغلم آروم میشممم دیوانه بود؟؟ نه، فقط او را میخواست‌... یلدایی که‌ زندگی‌اش بود -چجوری بهش بگیم عشقش گم شده؟؟ دیوونه هست دکتر... دیوونه تر میشه... دکتر لب بهم فشرده و نفس عمیقی میکشد -باید بهش بگیم... هرچی زودتر، بهتر... داخل اتاق میشوند و نزدیک تخت مرد میروند. لاغرتر شده بود... بی جان... با استخوان هایی که بیرون زده بود دست و پاهایش را با زنجیر بسته بودند... دیوانه بود... او، میلاد زرین.... دیوانه‌ای که یلدایش را میخواست... -بگو یلدام بیاد دکتر... بگی بیاد خوب میشم. داد نمیزنم... قرصامو میخورم... دکتر... نمیتواند جمله‌اش را کامل کند... زبان خشک شده‌اش نمیچرخید... -بابد واقعیتی رو بهتون بگیم جناب زرین ممکنه کمی آزار دهنده باشه ولی از شما... -ور ور ور ور... برو سر اصل مطلب دکی... یلدام‌و چیکارش کردین. چشم میبندد تا به خود مسلط باشد... اگر پول و قدرتش نبود، همین حالا او را میکشت تا دیگر با جانبش اینطور صحبت نکند... -خبری ازشون نداریم..یعنی... مرد میان صحبتش میپرد، چنان هواری میکشد که پرده گوششان میلرزد... _یلدای من کجاست.... دکتر پریشان لب میزند: ارامبخش بیارید باید... با باز شدن در حرفش قطع میشود.نگاهش که سمت در میرود دهانش باز می ماند... میلاد مرد روانی که با دور شدن معشوقش از کنترل خارج میشه و....😱👇 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0 https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.