•|°اِگــ🔞ـلاف°|•
﷽ •|°اِگـــلاف°|• غم فرستادهٔ عشق است؛ عزیزش دارید! ܩܠܝ࡙ߺܭߊ߬.ܩیکائیلی✍️با همکاریS:m رمانهای دیگرِ نویسنده👇 لیــکـتـــ👑ــور : آنلاین پارتگذاری: هر شب بجز جمعه ها 🩵 تا انتها رایگان 🩶 Admin - @Sogoli_sos
Show more2 550
Subscribers
-324 hours
-257 days
-11430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
چشام بسته بود و داد میزدم آراااد.
یکی ازون ادما اومد سمتم چنان سیلی بهم زد که پرت شدم رو زمین چشامو که باز کردن دیدم اراد جلومه با بدنی زخمی و دهنشو بسته بودن.
سلیم رو به اراد همونطور که منو تو بغلش گرفته بود گفت:
_امشب برای همیشه عشقتو از دست میدی امشب دیگ قرار نیس به جشن عروسیتون برسید و شب زفاف بگیرید.
چون کار خانومت امشب تمومه.
تقاص کارتو باید پس بدی جناب رادمهررر
تک تک لباسامو جلو اراد لخت کردن و با تمام توان زجه میزدم.
یهو یاراش اومدن دست و پامو گرفتن و خود سلیم...💦😱🔞
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
دختره شب عروسیش بع دست رقیب عشقش دزدیده میشه و بهش...
19پاک
1800
Repost from N/a
Photo unavailable
پارت #۷۶
یه سیگار از توی جا سیگاری برداشت و روشنش کرد.....یه کام عمیق گرفت و بهم خیره شد
____پاشو لباس هاتو بپوش
خشکم زده بودنمیدونستم چه عکس العملی نشون بدم ...حس حقارت،پوچی سرتاسر وجودم روگرفته بود
تو یه حرکت غیر منتظره لباسام رو از زمین برداشت و پرت کرد تو صورتم
____کجای حرفم ناواضح بود برات؟گفتم بپوش این بی صاحابروو
از دادی که زد تازه به خودم اومدم....بغضی که تا الان نگهش داشته بودم ترکید ....اشک هام کله صورتم رو پر کرده بود ....چرا میخواست کوچیکم کنه؟به چی میخواست برسه؟
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
19پاک
1400
Repost from N/a
رئیس جذابمونرویمنشیِخوشگلشغیرتیشده🫦❤️🔥https://t.me/+KE_kec74GzxhYzRk
در اتاقشو مکحم کوبید به هم، با صورتی سرخ شده از حرص و عصبانیت نگاهم میکرد دندون قروچهای کرد و غرید:
- سر و ریختی که واسه خودت درست کردی به کنار، اون مرتیکه حسابدار دم گوشت چی پچ پچ میکرد؟
- میگفت اگه مساعد باشین فرداشب با مادرم مزاحم شیم!
عصبی تر از قبل اومد نزدیکتر و توی چشمام خیره شد
- وقتی مادرشو به عزاش نشوندم میفهمه نباید خونهی معشوقهی من مزاحم شه!...
-چی ؟ نه ..نه وایسا یه دیقه..عه
https://t.me/+KE_kec74GzxhYzRk
https://t.me/+KE_kec74GzxhYzRk
#کلکی #عاشقانه #رعیسکارمندی
۱۹پاک
1800
Repost from N/a
-تو ربات اشغال بی احساس ، از حال من چی میدونی آخه!
بلافاصله بعد از فریاده درد آوردم خنجرش رو روی گردنم میزاره و با وحشیانه چنگ زدن به فکم، کنار گوشم میغره :-اره من همین هایی که گفتی ...فقط آروم بگیر، نمیخوام شاهرگ خوشگلت رو پاره کنم !
هق میزنم :-پاره کن تو که خواهر منو کشتی ،منو هم بکش . راحتم کن .
عصبی تکونی به بدنم میده و صداشو بلند میکنه:-زبون آدمیزاد حالیت نمیشه نه ؟ میگم خطا بود ...نمیخواستم اینجوری بشه
با حالت غیرعادی گریه میکنم :-باشه ...باشه تو راست میگی ! کل دنیا زر میزنن تو فقط راست میگی ! هیچ کدوم از اینا نقشه نبودن ، اص..اصلا غلت اضافی رو من کردم ...خوبه ؟ فقط دیگه ولم کن .
پر خشم و به ضرب صورتم رو رها میکنه ..:-این چرندیات رو از سرت بنداز بیرون ،ترجیح میدم بکشمت تا بزارم بری !
عین شکست خورده ها نگاهش میکنم ..:- به خاطر نقشه ی مسخرت برای نجات دنیا میخوایی تا کجاها پیش بری !؟
خیره تو چشم هام دستی که خنجر میونشون بود رو به پشت کمر عریانم میرسونه و ...:-تا جایی که بفهمی حتی اگه تو قتل خواهرت هم دست داشته باشم .. اگه تا همین لحظه هم ازت سو استفاده کرده باشم ..و بازم بخوام انجامش بدم ، به هیچ عنوان حق ترک کردنم رو نداری !
-مگه ربات ها هم احساس دارن ؟
-کی گفته اسیر کردنت به خاطر عشقه ؟ تو باگ کدمی ..میدونم ولت کنم ،خودم نابود میشم ..!
https://t.me/+D_Oy90s0qZRkMjVk
۱۴پاک
4310
Repost from N/a
تکین، مامور مخفی
مردی جذاب و متعصبی که همه دخترا روش کراش دارن، توی یه دعوای خیابونی متوجه میشه که چند تا پسر مست دختری رو به ماشینشون کشیدن و بر سر اینکه کدومشون اولین بار با اون دختر باشه دعوا میکردن.
هر چند که برای لو نرفتن موقعیتش همیشه محتاط بود اما با شنیدن صدای جیغ اون دختر و صدای جر خوردن یه پارچه، خونش به جوش اومد و دیگه نفهمید چی شد.
وقتی به خودش اومد که اونا رو لت و پار کرده بود و ابرا با بدنی لرزون، نیمه عریان توی بغلش میلرزید.
اونو برد خونه تا وقتی که حالش روبراه بشه اما نفهمید چی شد که دلش برای این چشمها که ملتمس نگاش میکردن و تن ظریفی که هنوز هم نرمیش رو حس میکرد، رفت و ....🤤💦💜
https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0
https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0
https://t.me/+nDEqZ7tsFv1iYTk0
1پاک
4300
Repost from N/a
نگاه قشنگی بهش کردم و گفتم:
_ولی من یادم نمیاد تورو ..مقصرم نیستم تصادف کردم و مقصر تصادف کردنمم تویی
_ایسو یکم فکر کن من ارادم همون پسر خوشتیپه
حیف که داشتم نقش بازی میکردم وگرنه میدونستم چی بهش بگم
زبونم دراوردم و گفتم:
_هههه من پسر خوشتیپی نمیبینم یادمم نیس
_تو قصد داری جدی جدی منو فراموش کنی..
ولی من یادت میارم!!!
اومد دست انداخت زیر پاهام و منو تو هوا بغلش کرد
الکی هی داد میزدم مامان ماااامان یهو مامانم اومد و با وضعیتی که دید گفت:
_خدا مرگم بده چیکار میکنی اراد
_ببخشید خاله جون مقصر من نیستم
من باید یادش بیارم لطفا مزاحم نشید
و مستقیم منو برد داخل اتاق ...
_که منو یادت نمیاد نه؟؟
سرشو به سرم چسبوند و موهامو کنار زد..
_عه چیزه ولم کن اراد
دیدم نه مثل اینکه قصدش جدیه یهو یه فکری به سرم زد
میخکوب سر جام وایستادم و چشامو گرد کردم و گفتم نهههه
یهو اراد ترسیده گفت چیشده؟
دستامو رو صورتم گذاشتم و گفتم پریود شدم...
فکر کردم خیلی زیرکانست داشتم میرفتم که مچ دستمو گرفت و گفت...😈🔥🔞
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
دوتا ادم لجوج و داستان طنز عاشقانشون🫀
خفن ترین رمان تلگرامه😂🫠🫧
عضوشو تا از دستت نرفته👏❗❗
1پاک
4400
Repost from N/a
_چقدر می گیری همینجا تو بیمارستان بچه رو سقط کنی؟❌
وحشت از حرفی که حامی می زند چشمانش گرد می شود و بعد صدای دکتر را می شنود.
_مسئله پولش نیست ما خانم شما رو همینجا عمل می کنیم!ولی خودشون در جریان هستن؟
_روژیا هیچی قرار نیست بفهمه!بدون اینکه حتی متوجه بشه می خوام هر چه زودتر اون بچه رو سقط کنید!قبل اینکه خیلی دیر بشه...🔞🔞
https://t.me/+FFtUPhPb0TdlMjA0
https://t.me/+FFtUPhPb0TdlMjA0
۷صبح پاک
5900
Repost from N/a
#رهبر گروهی که توی #کشتارهای دستهجمعی دخیل بوده .⛓ عین یه احمق گولم زد و کاری کرد آزادش کنم ..
بی خبر از اینکه با این کار ...طناب دار عشق تهمیلیش رو دارم دور گردن خودم میندازم و...
همش چند روز طول کشید تا بدون ترس تو اتاق خودم پیداش شد و حالا اون عوضی بود که گروگانم گرفت ..
منو با خودش برد و مجبورم کرد نقش نامزد قلابیش رو بازی کنم و به بهونه ی همین سمت اشغالیش هم منو به اجبار بوسید و شروع کرد ازم سو استفاده کردن، تا اینکه..
https://t.me/+eWwQDT2Mh4E5MDg0
#اسیر_مافیا
۴صبح پاک
6700
Repost from N/a
ولم کن کثافط چقدر تو ببشعوری بی ناموس
_ایسو خفه میشی یا خفت کنم
الکی تقلا نکن امشو باید زیر من باشی تا عشقت با چشاش ببینه زنش داره زیرم جون میده
_حیوون .من بمیرم بهتره ازینه ک دست یه کثافطی مثل تو بهم بخوره
_یا نه بهتره پخش زنده بگیرم باگوشی تا اراد ببینه چطوره؟
توام یه خورده دیگه بخور که مست شی که امشبو خیلی نیاز دارم بهت...
داشت میومد نزدیکم که داد زدم:
_به قران یه قدم دیگ بیای با همین چاقو میزنم رگمو...
_گوشیشو دراورد و رفت دروقفل کرد
زنگ زد به اراد و گفت :
_بیا تلگرام خانومیتو ببین و گوشیو قطع کرد...
نزدیکم شد و من رفتم سمت چاقو که برش دارم که تو یه حرکت...😱🔞😭
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
دختره شب عروسیش دزدیده میشه و رقیب شوهرش میخاد بهش تجاوز کنه فیلم میگیره و برای شوهرش میفرسته💔💦🚷
24پاک
2000
Repost from N/a
🚫 شیخ ها میخوان دختره رو بفروشن اما پسره سر میرسه و ...🚫
#ارتا دور میز قمار نشست
- 300 #میليون دلار
شیخ بعدی #حرصی گفت:
- #450 میلیون دلار
ارتا یه تا #ابروشو_جذاب بالا داد
- 600 #میلیون دلار
#شیخ_اعصبانی شد
- 650 میلیون دلار
یکی از #شیخا زیر لب #حروم_زاده ای نثار #دیگری کرد مثل اینکه بد #دندونش و #تیز کرده بود برای من!
اما ارتا #پوزخندی زد و با همون نگاه پر ابهتش و با لحنی #مستحکم گفت:
- یک میلیارد دلار🔥
https://t.me/+oVOwZmMxY-M3ZWU8
https://t.me/+oVOwZmMxY-M3ZWU8
https://t.me/+oVOwZmMxY-M3ZWU8
پسره میخواد دختره رو نجات بده اما نمیدونه خود دختره عامل اصلی این نقشهبین المللیه🔥
#جویین_شو_ببین_چه_غوغاییه
24پاک
2400
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.