cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

dark light + red tail

[تو روشن ترین نیمه ی تاریک وجودمی ] ....نور تاریک .... زمان پارت گذاری:هر روز به جز روزایی که ذهنم قفله 🥲😂 زمان پارت گذاری دم سرخ: روز در میون 6 صبح لینک ناشناس نویسنده: https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1617600-cbaatqS

Show more
Advertising posts
2 375
Subscribers
-1224 hours
-767 days
+25530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

Repost from N/a
دو تا #وکیل که #دشمنن با هم #همخونه میشن اما یکیشون #دیوث بازی درمیاره و ...😈🔞 https://t.me/+DAAdf37Ivr9lYmM0 17پاک
Show all...
قلدر دبیرستان بعد از سال‌ها پسری که همیشه اذیتش می‌کرد رو توی بار می‌بینه و تو مستی ازش می‌خواد...🔞🔥 _من... دوست دارم سپهر، ان‌قدر سخته... همچین چیزی رو بفهمی؟ مغز کوچیک و... تخمیت هنوز... بزرگ نشده؟ هولش دادم و بی‌تعادل چند قدمی عقب رفت. لعنت بهش! اگه اروند می‌رسید و این احمق مست رو نزدیکم می‌دید به گا می‌رفتم. _هیچ خری عاشق تو نمیشه امیر! دست از سرم بردار نمی‌خوام ببینمت. تلو تلو خورد و نزدیکم شد. درحالی که بین دیوار و خودش گیرم انداخته بود لب هاش رو به گردنم چسبوند و بدنم مورمور شد. لعنت بهش! لعنت بهش که بعد از اون همه آزار و اذیتش تو مدرسه، حتی وقتی ان‌قدر بزرگ شده بودیم بازم ولم نمی‌کرد. _من نفسم وصل توعه لامصب. من جونم رو... به جونت چسبوندم... تا اگه... تا اگه خار رفت تو پاهات بمیرم. دستش رو دور کمرم حلقه کرد و صدای نزدیک شدن پاهایی رو شنیدم. اروند اومده بود! https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk https://t.me/+1rkeXtLC23UzNjlk
Show all...
00:03
Video unavailable
_به چی فکر می‌کنی که وسط پات خیس شده؟ از لای پام نگاهی انداخت که خجالت زده گفتم: _ من؟..هیچی..به هیچی فکر نمیکنم... نوک #قلم_تتو رو تپلم کشید که به خودم لرزیدم: _ داری میلرزی کوچولو... وقتی تحمل نداری چرا میای واسه این کار؟ سرمو پایین انداختم: _ آخه دوست دارم یه تتو #بین_پام داشته باشم... دستمالی از رو میزی برداشت و مایع #لزج بین پامو پاک کرد .با لبخند مرموزی لب زد:_پس باید سوزششم به جون بخری... چشمکی زد : _حالا آماده ای ؟ تتو ارتیست وحشی با انگشتش ...ص کوچولوی مشتریشو #گشاد میکنه....🫦🔞❌ https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk https://t.me/+BBMiXiEe4i45YTJk
Show all...
1.01 KB
Photo unavailable
#p308 به اینکه وارد وارد آسانسور شدیم و آلپ طبقه‌ی آخر رو فشار داد به قیافه‌ی خودم توی آینه نگاه کردم خستگی کمی هویدا بود، بیشتر اما حرص و خشم و جدیت به چشم می اومد از این نقاب جدیدم خوشم میومد حس قدرتمندی بهم میداد اینجوری دیگه دست کم گرفته نمی‌شدم دیگه نادیده گرفته نمیشم و میتونم بدون پلک زدن آدما رو محو کنم با این نقاب دیگه آسیب پذیر نیستم . با باز شدن در افرادی که دور میز گرد وسط اتاق مشغول صحبت کردن بودند ساکت شدند قدم هایی محکم و استوار برداشتم و از کنارشون با تک نگاهی گذر کردم و روی صندلی مورد نظر نشستم فقط دو معاون شرکت ها به همراه محافظ هاشون توی اتاق بودن . آلپ چند قدم عقب تر پشت سرم ایستاد _سلام آقایون هردو لبخندی طماع زدند و مشغول خوش و بش شدند برق نگاهشون نشون میداد از استارت این پروژه بیش از حد خوشحالن البته که باید خوشحال می‌بودند وقتی حرف از میلیون ها دلار پول بود . کمی سکوت حاکم شد انگار که منتظر چیزی بودند رو به مورات که مردی مسن با سری کچل و چشمانی سبز بود نگاه کردم _منتظر چیزی هستید صدای زمختش به گوش رسید «بله گویا در لحظه های آخر تصمیم بر سرمایه گذاری ایران شده و از طرف اونا شرکتی برای ساخت و نظارت بر زیر ساخت ها فرستاده شده، اما گویا معاونشون کمی دیر کرده» از شنیدن خبر جدید شوکه شدم قیافه گیج آلپ نشون میداد که اونم از چیزی خبر نداشت افراد جدیدی وارد بازی شده بودند و من حتی روحمم خبر نداشت از اینکه چیزی تخت کنترلم نیست عصبی شدم چطور می‌تونستن همچین چیزی رو اطلاع ندن. با صدای تیک آسانسور نگاه از برگه ها گرفتم، با دیدن منظره مقابلم خون توی رگ هام یخ زد همهٔ صداها قطع شدند و ساعت از حرکت ایستاد _اون اینجا چیکار میکرد؟
Show all...
#p307 بخار شیشه های ماشین رو در بر گرفته بود و از لامپ های بیرون فقط فلش های مبهم رنگی مشهود بود چشم بستم و نفس عمیقی کشیدم ریه هام برای کشیدن سیگار تمنا میکردند پس نخی در آوردم و آتیشش زدم، همین که شیشه رو پایین کشیدم باد سر پوستم رو سوزوند _توام میخای؟ آلپ از آینه نگاهم کرد +بله رییس نخی دیگه روشن کردم و به دستش دادم پایه‌ی خوبی برای سیگار و مشروب بود شباهت کمی به اون داشت و همین باعث میشد کنارش حس بهتری نسبت به بقیه داشته باشم البته که دیگه هیچکس مورد اعتمادم نیست حتی خودم. دود رو به سینه کشیدم و نفسم رو حبس کردم صورتم از سرما منقبض شد و دستام یخ کردند آخرین پک رو هم زدم و شیشه رو بالا کشیدم دوباره جهان اطراف محو شد صداها کمتر شدند، صدای توی ذهنم ولی هر ثانیه بیشتر نمود پیدا میکرد صدایی که حتی یوقتی خواب بودم هم دست از سرم برنمی‌داشت با رسیدن ماشین پوشه و کیفم رو برداشتم پیاده شدم و به آسمون خراش مقابلم نگاه کردم از جلسه های کسل کننده متنفرم و بیشتر از اون آدمای ابلهی که احساس فیلسوف بودن میکنند نفرت دارم پوزخندی زدم قطعا کسی که از خودش نفرت داره نمیتونه توی بقیه محبت و عشقی پیدا کنه . آلپ اتو کشیده پشتم ایستاد احتمالا مثل همیشه داشت اسلحه شو چک میکرد تا در صورت خطر بتونه سریع عمل کنه و کم کاری نکنه.
Show all...
Repost from N/a
🔞پسر باکره ای ‌که به خاطر پول خودش رو به گرگینه الفا فروخته و ازش باردار میشه...🔞 https://t.me/+DAAdf37Ivr9lYmM0 17پاک
Show all...
Repost from N/a
00:11
Video unavailable
🔞ای بابا تو تا کی میخوای در به در دنبال مامی باشی؟؟ 🍓🍓 ࿅𝔤𝔬𝔡𝔣𝔞𝔱𝔥𝔢𝔯𝔣𝔞𝔪𝔦𝔩𝔶࿅ ✧*.。✰*.:。✧*.
https://t.me/+ulpOvot32Q8zNzM0
🔞بیا یه چنل برات دارم مخصوصا پارتنر یابی🍓🍓
https://t.me/+ulpOvot32Q8zNzM0
🔞 لیتل بوی ها و مامی ها همه با تجربه های🍓🍓
https://t.me/+ulpOvot32Q8zNzM0
🔞دنیای 🩸🩸اینجا با پارتنر شون اشنا شدن📦🥰
https://t.me/+ulpOvot32Q8zNzM0
🔞توم میخوای بیای شورت اضافه همراه با❤️‍🔥🔗
https://t.me/+ulpOvot32Q8zNzM0
🔞 دستمال کاغذی فراوان یادت نره🍑🔥
Show all...
2.10 MB
نیما پسری ۲۸ ساله که گی هم هست فکر نمی کرد با وضعیت مالی خراب و پت شاپ ورشکسته اش کسی پیشنهاد شراکت بهش بده . اردوان ۳۵ ساله که برای هیچ دختری بیشتر از ۱ ماه وقت نمی زاره ، فکرشم نمی کنه زندگی اش درگیر یک پسر و مشکلات اون بشه در حدی که به گرایش خودشم شک کنه . دو نفر که عاشق می شن . یکی فکر نمی کنه با شرایط عجیب و غریب کنار بیاد . یکی فکر نمی کنه و باورش نمی شه ، وقتی تمام عمرش با دختر بوده ، عاشق همجنسش بشه اما فقط یک نفر تو دنیا که اسمش نیما هست https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8 https://t.me/+GlTvWM3nXFdmZGI8
Show all...
00:03
Video unavailable
متیو پسری که ترجیح میده هر شب با یه دختر پولدار سکـ.ـس کنه تا خرج زندگیشو بده ولی با یه پیشنهاد هنگفت از طرف دو مرد مافیای برای جا به جایی محموله مواد.... #گـــــی #تریســـام #مافیـــایی آدرین کیفی که تا چند ساعت پیش مواد توش بود رو به سمتم پرت میکنه و عصبی موهامو چنگ میزنه _مشتری گفت یدونه از اون مواد ها هم به دستش نرسیده و تو با این کیف برگشتی و میگی محموله رو تحویل دادی؟ راستشو بگو مواد رو چیکار کردی؟ ترسیده میام چیزی بگم که سیلی توی صورت میزنه و ضربه ای با زانو به کیـ.ـرم میزنه از درد کل تنم میلرزه و صدای فریادمو کنترل میکنم که لیام پشتم میشینه موهامو میکشه و کیـ.ـرشو خشک خشک وارد سوراخم میکنه _مجبوریم از روش خودمون واسه اعتراف گرفتن ازت استفاده کنیم پسر کوچولوم لیام از پشت کیـ.ـرشو بیرون میاره و دوباره واردم میکنه که خیسی خون رو روی رونام حس میکنم آلت کلفت آدرین وارد دهنم میشه و....🔞⚠️ https://t.me/+PVSKbiuMxaw5MmI0 https://t.me/+PVSKbiuMxaw5MmI0
Show all...
animation.gif.mp40.45 KB
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.