cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دلــــ🫂ــــراز

اینجا پارتگذاری فووووق منظمهههههه💗 به قلم " وفا قدیمی "

Show more
Advertising posts
6 497
Subscribers
-324 hours
-487 days
-30130 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

00:01
Video unavailable
پسر بشدت هات و سکسی که از قضا رئیس طایفشونه و دخترای طایفه براش دلبری میکنن ولی پسرجذاب و هیکلیمون چشمای سرد و خشنش رو نثارشون میکنه تا اینکه ناخواسته با ته تغاری یکی از پیرمردای طایفه روبه رو میشه و...🙈❤️ https://t.me/+IQ25nBzlVCVjMGY0 دختره رو به حساب ناموس دربرابر ناموس به خونه ی خودش میکنه و همون شب عقدش کاری میکنه که دختره...🔥❌ ازپارت اول میخ زیبایی و صدای دختره میشه تا اینکه سر از تختش درمیاره و..🙈💯🔞💦
Show all...
animation.mp41.04 KB
00:01
Video unavailable
پسر بشدت هات و سکسی که از قضا رئیس طایفشونه و دخترای طایفه براش دلبری میکنن ولی پسرجذاب و هیکلیمون چشمای سرد و خشنش رو نثارشون میکنه تا اینکه ناخواسته با ته تغاری یکی از پیرمردای طایفه روبه رو میشه و...🙈❤️ https://t.me/+IQ25nBzlVCVjMGY0 دختره رو به حساب ناموس دربرابر ناموس به خونه ی خودش میکنه و همون شب عقدش کاری میکنه که دختره...🔥❌ ازپارت اول میخ زیبایی و صدای دختره میشه تا اینکه سر از تختش درمیاره و..🙈💯🔞💦
Show all...
animation.mp41.04 KB
00:03
Video unavailable
sticker.webm0.76 KB
Repost from N/a
#پارت_214 _ بابایی، خاله نفس میمی هاش شیر داره؟ ترسیده از صدای طلا زیر پتو خزیدم که اروند سینه هام رو از دهنش بیرون اورد. _ توله، تو اینجا چیکار میکنی؟ طلا عروسک به دست لب هاش رو جلو اورد. _ آخه گشنمه؛ خاله طلا بهم شیر نمیده؟ اروند تو گلو خندید و از زیر پتو نیپلم رو بین انگشت‌هاش گرفت. _ نه بابایی، شنگول و منگول های خاله نفس مریض شدن ...دارم خوبش میکنم! برو بخواب  ... طلا لجوجانه سر جاش ایستاد که انگشت اروند بین پاهام رفت. _ اما میخوام پیش تو بخوابم! در حالی که انگشت هاش اروند بین پام در حال حرکت بود، چشم هاشو ریز کرد. _ نمیشه خوشگلم، بابایی الان شیفت شب داره ...حبه انگور خاله نفس داره گریه میکنه ... باید ادبش کنم... برو بابایی ‌... طلا کوچولو ناراضی درب اتاق رو بهم زد و بیرون رفت که اروند تند پتو رو از روم کنار زد سرخ شده از خجالت لب گزیدم _  باید در اتاقو می بستیم ... بین پاهام قرار گرفت و با شیطنت انگشت خیسش رو دور نیپلم چرخوند _ جدا؟ میدونستی قراره آقا گرگه بره کوچولوش رو درسته قورت بده؟! گاز محکمی از سینه‌م گرفت که جیغم هوا رفت و ناله هام بلند شد: _ آهههههه؛ دردم گرفت. دوباره بی هوا درب اتاق در حالی که پاهام دور کمر اروند حلقه شده بود، باز شد. _ باباییییی ...خاله نفس دردش اومد ... https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 https://t.me/+nIDhvyf40qFiZGM0 دختره خنگ به دختره رئیسش گفته شنگول و منگول ممه هاشن و حالا اروند خانم به روش خودش داره حبه انگورشو ادب میکنه😂😂😂😂💦💦
Show all...
Repost from N/a
-خواستگار داری...؟! ابروهای رستا بالا رفت. -خواستگار...؟! -نمی خوای میگم نیان ...! نیش رستا باز شد. -وای خواستگار.... مامان تو رو خدا بگو بیان من یکم جلو ننه هاشون سرخ و سفید بشم بگن وای چه عروس خجالتی خوشگلی بعدشم جواب منفی بدم، بخندیم... ستاره با دهان باز نگاه دخترش کرد. -وا مگه مردم مسخره تو هستن...؟! رستا هیجانزده خودش را جلو کشید. -مسخره کجا بود مامان... وای مامان، مادر پسره بگه عروس خانوم چای نمیارن تو هم میگی دختر چای بیار... منم با سینی چای وارد میشم و یه سره هم میرم پیش داماد مثلا چای تعارفش کنم، تموم سینی رو میریزم روش که بسوزه.... بعدشم داماد از سوختگی می خواد نعره بزنه ولی نمی تونه بعدش منم میبرمش تو اتاقم....! ستاره چشم باریک کرد. -ببریش تو اتاق چه غلطی کنی...؟! رستا بی حیا نیشش را بیشتر باز کرد. -براش پماد سوختگی بزنم....اصلا می خوام تستش کنم ببینم سایزش چقدره...!!! ستاره روی گونه اش زد. -خاک تو سرم تو حیا نداری...؟! -حیا دارم ولی به من چه صحبت یه عمر زندگیه...! -عمر زندگی چه ربطی به سایزش داره نکبت...؟! رستا پر شیطنت کمی فاصله کرفت... -هرچی سایزش بزگتر، زندگی بادوام تری خواهیم داشت...! ستاره با حرص نیشگونی از بازویش گرفت... -بیشرف مردم میرن از خصوصیات و ارزشش هاشون حرف میزنن اونوقت توی ذلیل شده میخوای بری ببینی اونجاش چقدره...؟! رستا از درد بازویش چینی صورتش درهم شد... -مگه بد میگم... اونوقت من شب عروسی با چیز کوچیکش رو به رو بشم که تموم اون ارزش ها و آمال و آرزوهام رو سرم خراب میشه که...!!! ستاره دست به سرش گرفت و ناامید نگاه دخترش مرد... -بمیری رستا که هیچیت عین آدمیزاد نیست...! رستا لب هایش را غنچه کرد و چشمکی زد. -ارزش و آمال من بستگی به چیزش داره وگرنه جوابم منفیه...! این بار دیگر  ستاره هم خنده اش گرفت... -بیچاره اون مردی که می خواد تو زنش بشی... اصلا موندم اونا از چی تو خوششون اومده...؟! رستا قری به سرو گردنش داد... -اولا که خوشگلم ستاره جون... این حجم از زیبایی چشمشون رو کور کرده...! سپس سینه ای لرزاند و ادامه داد... -می دونی این سینه ها آرزوی نود درصد مردای ایرانه... خودشونو می کشن چون هشتاد و پنج دوست دارن...!!! و تابی به باسنش داد... -باسن جنیفری هم دوست دارن که من کلکسیون زیباییم تکمیله پس حق دارم بدونم اونام چیزشون می تونه من و راضی کنه یا نه...!!! ستاره ناامید سری تکان داد. -واقعا که از تربیت خودم ناامید شدم... دخترای مردم اول می پرسن یارو خونه و ماشین داره یا نه اونوقت دختر من.... خدایا چه گناهی به درگاهت مرتکب شدم...! رستا پشت چشمی نازک کرد... -حالا بده به جای مادیات دنبال معنویاتم...؟! -معنویاتت بخوره تو سرت.... اصلا میگم هیچ کس نیاد...! -عه بیخود... چی رو نیاد....؟ اینقدر چشمم به راه بود یه خواستگار در این خونه رو بزنه من جواب رد بدم حالا تو می خوای اینو هم بپرونی...؟! ستاره چشم باریک کرد. -همینطور ندیده و نشناخته می خوای جواب رد بدی...؟! رستا جدی گفت:  اگه راضیم نکنه آره...؟!! -چی راضیت نکنه...؟! -ببین خودت نمیزاری من واسه آینده ام تصمیم بگیرم.... اینا یه حرفاییه بین من و اون آقا پسری که میاد خواستگاری....  اصلا حالا بگو ببینم این خواستگار خوشبخت کیه...؟! ستاره دوباره نیشگونی از بارویش گرفت و گفت: -دختره ورپریده پسرعمت با اون ابهت و عظمت بخواد بیاد خواستگاریت جرات داری از قد و قواره چیزش بپرسی....؟!  روت میشه....؟! رستا ناباور اب دهانش را فرو داد... -امیریل... نه... ولی میتونم حدس بزنم اون هرکول همچین سایز بزرگه که شورت پنج ایکس لارجم براش کوچیکه....!!!! https://t.me/+NaIMoDY-4DRlNjdk https://t.me/+NaIMoDY-4DRlNjdk https://t.me/+NaIMoDY-4DRlNjdk
Show all...
Repost from N/a
- باز کن… یکم بیشتر… بازم… - جر خوردم خب… سایه پوفی کشید. - بیشتر… بیشتر باز کن تا ببینمش… مهرداد لوله‌ی باریک ساکشن را از دهانش بیرون آورد. - خانم دکتر مگه لنگه که هی می‌گی باز کن… تازه لنگم بود جر می‌خورد… این دهنه! این کارتون به مثابه تجاوزه! سایه اخم کرد. - دندونی که نیاز به ترمیم داره عقبه… چیکار کنم؟ مهرداد شانه بالا انداخت. - یه کاری کن شل شم بلکه دهنم اون‌قدری که خواستی باز شد. سایه از جایش بلند شده و دستکش‌هایش را دراورد. - بهتره تشریف ببرید یه دندون‌پزشکی دیگه! مهرداد بدون این‌که از روی یونیت بلند شود، با لجبازی دوباره ساکشن را داخل دهانش گذاشت. با صدایی که عوض شده بود گفت: - چرا؟ که یه دندون‌پزشک غریبه هی بهم بگه باز کن باز کن… تحمل حرفای سکسی یه دندون‌پزشک آشنا راحت‌تره. سایه چپ‌چپ نگاهش کرد. - پاشید من به مریض بعدیم برسم. مهرداد نچ‌نچی کرد. - خانم دکتر چرا ناراحت می‌شی؟ باز می‌کنم! تا هر جا که بگی باز می‌کنم. سایه پوفی کشید. می‌دانست محال بود پسرک سمج مطبش را ترک کند. تنها کاری که شاید باعث می‌شد او بیخیالش شود را عملی کرد. ماسکش را روی دهانش کشید و با ایینه‌ی معاینه‌ی دستش ضربه‌ی نسبتا محکمی به دندان آسیب دیده‌ی او که بی‌حس نشده بود زد. مهرداد داد زد: - می‌خواستی باز کنم تا این بلارو سرم بیاری؟ خانم دکتر این مصداق بارز تجاوز دهانیه! چشمان سایه گرد شد. - صداتو بیار پایین بیرون کلی مریض نشسته. مهرداد چشمکی زد. - به شرطی که دعوت امشبم به شامو قبول کنی؟! اونم نه رستوران تو خونه‌م! می‌خوام خرچنگا و لاکپشتای موزیسینمو از نزدیک نشونت بدم😂 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 خلاصه: مهرداد دامپزشک شیطونیه که وقتی سایه برای معاینه‌ی سگش به مطبش می‌ره عاشق سایه می‌شه. وقتی می‌فهمه سایه دندان‌پزشکه دیگه دست از سرش برنمی‌داره و مدام به بهانه‌ی دندون‌درد می‌ره پیشش تا این‌که….😂😍🤩🤩🤩❌🔞♨️ https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 #درپناه‌سایه #زینب‌عامل اصلا تا حالا دید تو رمانا پسره دامپزشک باشه؟😂😂😂😂😂 این‌جا با یه دامپزشک دیوونه سر و‌ کار داریم که کل‌کلاش با بقیه عالیه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8 https://t.me/+kQDRqGM2ckU3N2M8
Show all...
زینب عامل (در پناه سایه)

بسم الله الرحمن الرحیم لطفا لبخند یادتون نره 😁

Repost from N/a
#پارت_18 _ میگن زشته که دختر قبل عروسی شکمش بالا بیاد؛ علیهان باید این بچه رو سقط کنیم. صداش رو بالا برد. طوری فریاد زد که رعشه به جونم افتاد. _ تخم کاوی نباشم کسی بخواد راجب زنم و شکمش و بچه من نظر بده ... خون جلوی چشم هاش رو گرفته بود. _ رسوایی میشه، آبروم میره ...همینجوریش همه میگن کرم از خودم بوده که بهم تجاوز شده. گلوم رو تند فشار داد. انگار کلمه تجاوز مغزش رو متلاشی میکرد. _ چرا وقتی گفتن تجاوز، نزدی توی دهنشون بگی خودم خواستم زیر علیهان بخوابم؟ چرا نگفتی من براش لباس خواب پوشیدم و هوش و حواسشو ازش گرفتم؟ راست میگفت. تقصیر خودم بود. ولی این در اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمی‌کرد. _ اولش با میل خودم بود، ولی بعدش چی؟ بهت گفتم من بکارت دارم ...بهت گفتم آبروم میره ...ولی تو بازم پرده‌مو زدی ... این اسمش تجاوز نیست؟ بی هوا پیراهنم رو توی تنم جر داد که تمام وجودم لخت شد. _ کدوم متجاوز بی ناموسی از گردن گرفته تا واژنتو میبوسه که مبادا خانم قبل سکس دردش بیاد؟ دستش روی بهشتم نشست و تپلم رو توی مشتش گرفت. _ چند بار برات لیسش زدم تا خیس بشی؟ تهش چی؟ رفته همه جا گفتی علیهان بهم تجاوز کرده ... خجالت کشیدم. واژنم توی دستش و سینه هام توی مشتش ... با هق هق نالیدم: _ توقع چی داشتی؟ برم بگم رفتم با یَل طایفه رغیب و دشمنم خوابیدم؟ سرش رو نزدیک اورد و گاز محکمی از نیپلم گرفت. _ میگفتی خودم التماس کردم بریزه توش ...میگفتی زیرم داشتی ناله میکردی: "میخوام رحمم رو با آبت پر کنی" ناله هام از شدت درد بالا رفت که انگشت زمختش رو بی هوا توی بهشتم فرو برد ... 🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+RVs1MCu_yMwxOTA0 https://t.me/+RVs1MCu_yMwxOTA0 https://t.me/+RVs1MCu_yMwxOTA0 https://t.me/+RVs1MCu_yMwxOTA0 https://t.me/+RVs1MCu_yMwxOTA0 علیهان، یَل خاندان کاوی ...به دختر طایفه رغیب تجاوز میکنه و میخواد آبروم رو ببره اما نعناع با قد ریزه میزه و پوست روشن دلش رو میلرزونه ...🔞🔥
Show all...
00:01
Video unavailable
پسر بشدت هات و سکسی که از قضا رئیس طایفشونه و دخترای طایفه براش دلبری میکنن ولی پسرجذاب و هیکلیمون چشمای سرد و خشنش رو نثارشون میکنه تا اینکه ناخواسته با ته تغاری یکی از پیرمردای طایفه روبه رو میشه و...🙈❤️ https://t.me/+IQ25nBzlVCVjMGY0 دختره رو به حساب ناموس دربرابر ناموس به خونه ی خودش میکنه و همون شب عقدش کاری میکنه که دختره...🔥❌ ازپارت اول میخ زیبایی و صدای دختره میشه تا اینکه سر از تختش درمیاره و..🙈💯🔞💦
Show all...
animation.mp41.04 KB
00:01
Video unavailable
پسر بشدت هات و سکسی که از قضا رئیس طایفشونه و دخترای طایفه براش دلبری میکنن ولی پسرجذاب و هیکلیمون چشمای سرد و خشنش رو نثارشون میکنه تا اینکه ناخواسته با ته تغاری یکی از پیرمردای طایفه روبه رو میشه و...🙈❤️ https://t.me/+IQ25nBzlVCVjMGY0 دختره رو به حساب ناموس دربرابر ناموس به خونه ی خودش میکنه و همون شب عقدش کاری میکنه که دختره...🔥❌ ازپارت اول میخ زیبایی و صدای دختره میشه تا اینکه سر از تختش درمیاره و..🙈💯🔞💦
Show all...
animation.mp41.04 KB
لینک داره باطل میشه ها🥳این رمان جذاب و از دست ندید🥳
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.