cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

عُـ.روق💔

پارتگذاری منظم روزانه یک پارت بجز پنجشنبه هاوجمعه ها لطفاً برای حمایت از نویسنده اعلانها رو فعال کنین🙏♥ 🎭تعرفه تبلیغات کانال عـــُروق🎭👇 https://t.me/+lEeDx24pHQ0xMjA0

Show more
Advertising posts
4 788
Subscribers
+10424 hours
+8927 days
+64330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

دختر ریزه میزه ای که یواشکی خود ارضـ ایی میکنه اما شوهر قاضیش  سر میرسه و سوراخ کـ ص و کـ.ـونشو جـر میده🔞🔥💦 https://t.me/+CgSfEZN1HIU5NWU0
Show all...
-دوست دارم روی خودم ارضا شی...! جشمان خمار دخترک باز شدند. -چی روی خودت...؟! سامیار دست زیر پیراهنش برد و خواست ان را پاره کند که غزل مچ دستش را گرفت و نگذاشت... -نه... پاره نکن دوسش دارم...!!! سامیار اخم کرد و به جای جر دادنش ان را به یکباره از تنش درآورد و کناری پرت کرد. -پس به جاش خودت رو جر میدم خوشگله...!!! https://t.me/+rBqO-ihXshw4NTY0
Show all...
_جواب سوالا لای ممه های شیداس بچه ها... دیشب استاد گذاشت اونجا...🔥❌ کلاس از خنده پر میشود و یک مشت دختر به سمت سینه ام  هجوم میاروند. میخندم و خودم را عقب میکشم: _ ای کاش اینطور که میگی باشه... کلاس آرام میشود و من بدون دیدن استاد ادامه میدهم: _ آخ که چقدر دلم میخواد رو یه تخت با هم باشیم و اون تو نانازم تلمبه بزنه...💦 سرفه ای مهیج کلاس را پر میکند. سایه ای افکنده میشود و همه با دیدن استاد از کلاس خارج میشوند. استاد لای پایم مینشیند و اشاره میزند به پایم: _ باز کن پاتو. من تخت مخت حالیم نمیشه. همینجا کارو تموم میکنم... دست به شلوارم میبرد و... https://t.me/+6wbp1ATaNpQ2MjE0 https://t.me/+6wbp1ATaNpQ2MjE0
Show all...
پسر خلافکاری که توی کشتی غرق شده دختر صک*صی و هاتی رو بیهوش شده میبینه و همونجا ترتیبش رو میده!📛❌ _ جون دختر به این صک*صی اینجا تو این کشتی چیکار میکنه! چشمای نیمه بازم رو بهش دوختم که خشن شلوارم رو از پام در اورد و به سی*نه های گردم چنگ زد. جیغی زدم و خواستم تکونی به خودم بدم که سرش رو خم کرد و با لیس پر تفی که زد یهو...🙈💦 https://t.me/+aGrp3NDXbgg0ODBk https://t.me/+aGrp3NDXbgg0ODBk
Show all...
Photo unavailable
گردنبند مینیاتوری سنگی قیمتشوووون فقط 55 ت https://t.me/+x3uMH8rnxiw4NGVk https://t.me/+x3uMH8rnxiw4NGVk کلی سنگ کلکسیونی و گردنبند و دستبند و انگشتر کریستالی پینترستی موجوده
Show all...
اون چشم گربه‌ای و ریزه میزه فکر کرده بود اگر لباس خواب بزرگتر از جسمشو بپوشه و بیاد اتاقم می‌تونه منو از راه به در کنه و توی دام چشمای سگیش بندازه... ولی ظریفت منم حدی داره، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و همون شب کلک دخترک عاشق پیشمو کندم🔞😱 https://t.me/+dLWUInpDCVE3YjM0 https://t.me/+dLWUInpDCVE3YjM0
Show all...
#ناپدری‌شهوتی #part8 زیر تخت قایم شده بودم و از زیر تخت مامان و شوهر جدیدش نظاره گر سکسشون بودم مامان روی تخت قمبل کرده بود و لرزی به ک.ون سفید و تپلش داد که ناپدریم اسپنکی به ک.ون مامان زد و جوونی گفت _این تپلی ماله کیه؟ شهوتی دستم توی شورتم رفت و دورانی با انگشت فاکم ک.صم رو میمالیدم _ماله تو عشقم ..ماله ک.یر کلفت تو بکن توش داره نبض میزنه لامصب! صدای برخورد چیزی رو شنیدم نمی تونستم ببینم خوب فقط ک.ون مامان رو می تونستم ببینم اما از صدای برخوردشون متوجه شدم که مردونگیش رو توی ک.ون مامان کرده و داره وحشیانه تو ک.ص مامان تلمبه میزنه از شدت شهوت نتونستم خودم رو کنترل کنم و ناخواسته اهی...😱💦 https://t.me/+egFkqimF2ABmMDhk
Show all...
هاکان پسر دورگه ی ایرانی و ترک جذابی که از دخترها خیلی خوشش نمیاد یک روز دختری رو از غرق شدن نجات میده و به خونش میبره. قرار بود بعد از به هوش اومدنش اون رو به خونش بفرسته ولی با دیدن لباس زیر بفشش... https://t.me/+sYz6dXH76TgwY2Fk #بزرگسال_هات 💦
Show all...
✧پـسرِ استـ🇹🇷ـانبول✧

🖋 •|﷽|• 🖋 رمان های نویسنده : روژ‌کـــــا پسرِ اِستــــانبول     خطردلــــبری ثــــمر آخــــار فصل اول آخــــار فصل دوم 🌿 تبلیغات 🌿 @Admisamar پایان خوش 🌟 •کپی حتی با ذکرِ نام نویسنده حرام می‌باشد•

_ تو همین کشتی میکنمت بچه! چشمام گرد شد و خودمو عقب کشیدم. _ چی..ی میگی خشن به سمتم هجوم اورد و لباسم رو توی تنم جر داد جیغی کشیدم که محکم توی دهنم کوبید: _ اینجا توی این کشتی غرق شده هیچکس نمیفهمه که زیر من گاییده شدی جن*ده! ترسیده خواستم چیزی بگم که یهو با کاری که کرد از فشار زیادش...🍑🍆💦 https://t.me/+aGrp3NDXbgg0ODBk https://t.me/+aGrp3NDXbgg0ODBk
Show all...
من شاهدم❌ پسری که تازه از انگلیس برگشته و شده استاد بهترین دانشگاه تهران. هنوز اخرای تحصیلم تو انگلیس بود که  یه شب سر بی غیرتی  دخترونگی کارگر خونمو ازش گرفتم و از اون شب شدم ناف بریدش... اون دختر فقیر با دست خالی، خوب دلبری میکرد تا اینکه برگشتم ایران و به دانشگاه تهران راه پیدا کردم. دختری سر راهم سبز شد که نمی‌تونستم خودمو در مقابلش کنترل کنم و یه شب تو مهمونی خانوادگی دیدمش و فهمیدم اون... https://t.me/+6wbp1ATaNpQ2MjE0 https://t.me/+6wbp1ATaNpQ2MjE0
Show all...
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.