Kalopsıa.
453
Subscribers
No data24 hours
+17 days
+1330 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
نامہ آخرِ ناپلئـون برای قلبے کہ دیگر نمیتپـد ؛ شاهپرکِ من ، ما در دنیایی از ستم ها حبس شدهایم. در دنیایی ظالم حبس شدهایم که دیگر حتی نگاه هایمان هم برایشان قابل قبول نبود. زمانی که به من خبر دادند که تصمیم گرفتهای بدون خداحافظی بروی ، این چشم هایم بودند که اشک میریختند و پاهایم بودند که میدویدند. میدویدند تا بتوانم باری دیگر نگاهت کنم و بتوانی نگاهم کنی. تا ازت میخواستم به چشمانم بنگری ، تفسیرشان کنی و با آنها سخن بگویی. من برای فهماندن خودم به تو ، چیزی جز چشم هایم برایم نمانده بود ، چرا که افکارم ایستاده بودند و حتی اجازه ذره سخن گفتن به من نمیدادند. نه؛ این افکارم نبود که ایستاده بودند؛ نبضِ قلبِ من بود و نبضِ قلبِ تو بود. جسم بیجانت رو به رویم بود. جزء به جزء تصویر رو به رویم را تحلیل میکردم. اما منطقی نبود. قطرات شیشهایم میغلتیدند. به پایین گونههایم، به پایین گردنم و بعد، پشت سرم رد میانداختند. اما اشکهایم بی معنی بود وقتی این قلب بدون صاحبش ذره ذره نابود میشد و جزء تکه های شکسته اش چیزی بجا نمیگذاشت. بی معنی بود وقتی قلب و روحم همراه با بسته شدن چشم های بلوریَت در آن روز نحسِ زمستانی زیر برف های سرد ابرها میون آغوش دردمند و دلتنگ من پَر کشیدند و همراه با جسم پاکت زیر خروارها خاک دفن شدند. حال این نامه آخرِ من به خاطرات عاشقی کردنمان است ، و اکنون دیگر لحظات آخر نفس کشیدنم در هوای بی تو و زمان خداحافظی با دنیایی که وجودمان را از هم جدا کرده است فرا رسیده. در انتظارم بمان قلب که من حتی جسم بی روح و سردت را هم تنها نخواهم گذاشت. ۱۷ سپتامبر ، ۱۹۷۴ مارسے 🌟
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.