رمان صحنه دار❤️🔥
درخواست رمان https://t.me/+Au0EA8YuKuc2YTY0 مدیر کانال👇 @Shivaa13848
Show more1 969
Subscribers
-224 hours
+477 days
+26830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
- نام رمان: رنج نیلو
- خلاصه: عشق نیلوفر به پسرعموش ، پسرعمویی که از زن سابقش خیانت دیده و از دخترا متنفره ، اما این دختر برای جذب عشق سختش به دردسر های عجیبی دچار میشه
ژانر:اروتیک.درام.خشن.صحنه دار🔞
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
https://t.me/+lGS_ZHWVrXg3MDI0
24پاک
Repost from N/a
شانه هایش را ماساژ داد آراد که پشت سرش بود ،نیم رخ آیسو را دید لپش را بوسسید.
آیسو سرش را چرخاند و لبخندی زد هردو به هم دیکر خیره شدند. آراد نگاهش را برنداشت روی مبل کنارش نشست.
ایسو نفس عمیقی کشید آراد ایسو را به خودش نزدیک کرد و بوسه ای روی،پیشنانیش اش کاشت قلب ایسو بی قراری میکرد مسابقه ای با عقل و مغزش گذاشته است.
ایسو دلخور،گفت:
فکر کردم دوستم نداری!؟
اشتباه فکر کردی!
رفتارت تغیر کرده
نه ایسو.! نه !! منو نگاه کن من یکم بهم ریخته ام! درکم میکنی مگه نه!؟ اره؟!
تو قلب منی! میدونی! هیچکس با قلبش بازی نمیکنه! ایسو من نگرانتم!
من بهت گفتم دور بمون چون نمبخوام بین پدرم پدرت قرار بگیری !.
ایسو نگاه اشک الودش را به اراد دوخت اراد اخم کزده با محبتی که خشم میباربد ایسو را بغل گرفت!
هیس هیس گریه نکن دختر!
من میترسم
قلب اراد ازچی میترسه؟!
از اخر این رابطه !
هیچی نمیشه ! دورت بگردم .پدرت راضی میشع! حتی شده راضیش می..
با صدای شکسته شدن شیشه پنجره که روبه رویشان بود اییسو ترسیده جیغ کوتاهی،کشید، اراد به طرف پنجره حرکت کرد اما ...
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
https://t.me/+AckTSa8Cr_JhY2E0
مثبت 18سال🔞🔞🤤
24پاک
سکس چت خواننده معروف بعد کنسرت با رلش🔥🔞
خسته از تور کنسرتا و حجم کار بهش ویدئو کال دادم که دیدنش با لباس خواب حالمو خراب کرد
- میشه لباستو در بیاری؟...
چشمامو بستم تا عکس العملشو نبینم ولی راهی نبود حرفمو پس بگیرم رسما ازش سکس چت خواسته بودم!
دستشو سمت بند لباسش برد که حالم خرابتر شد و با عشوه خودشو واسم لخت کرد❤️🔥🔥
https://t.me/+U5Oja8656KEzYzBk
00:02
Video unavailableShow in Telegram
چند گرگ توی جنگل با هم ترتیب یه دخترو میدن🫣🔥
وسط جنگل وحشیانه درونم میکوبید.
من به شکل انسانیم بودم و اون به شکل گرگیش.
روی چهار دست و پام بودم و کــــ*یرش به شکل گرگی خیلی بزرگ بود طوری که کــــصم داشت جر میخورد.
"بسه...دارم میمیرم...تورو خدا بسه"
متوجه نزدیک شدن دو گرگ دیگه شدم و وقتی یکی از اونا سینه هامو با زبون خیس و داغش لیسید حس کردم ضربه های زاندر محکم تر شد😱😱🔞
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
animation.gif.mp40.32 KB
00:02
Video unavailableShow in Telegram
چند گرگ توی جنگل با هم ترتیب یه دخترو میدن🫣🔥
وسط جنگل وحشیانه درونم میکوبید.
من به شکل انسانیم بودم و اون به شکل گرگیش.
روی چهار دست و پام بودم و کــــ*یرش به شکل گرگی خیلی بزرگ بود طوری که کــــصم داشت جر میخورد.
"بسه...دارم میمیرم...تورو خدا بسه"
متوجه نزدیک شدن دو گرگ دیگه شدم و وقتی یکی از اونا سینه هامو با زبون خیس و داغش لیسید حس کردم ضربه های زاندر محکم تر شد😱😱🔞
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
animation.gif.mp40.32 KB
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞
اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم...
- این بچه ی توعه نامردددددد
خداااااااااااا
دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد...
برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد...
- پاهاتو جمع نکن دختر جون
- ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا
جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت...
- آقا کارِ ما تموم شد!
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
آرتمیس دختری که طی یه اتفاق غیر منتظره گیر یه باند خلافکار به نام نجوای خاموش می افته!! باندی که بویی از انسانیت نبردن و قتل کردن و شکنجه دادن آدما براشون تفریحه!
درست زمانی که فکر می کنه از شر اون باند خلاص شده ناگهان ورق بر می گرده چی میشه اگه رئیس باند نجوای خاموش از تو خوشش بیاد؟! مردی که همه فکر میکنن یه افسانه است! یه افسانه زنده! مرد جذاب و قدرتمندی که درست لحظه ای که چشمات با یه پارچه بسته است بیاد بالا سرت و سر انگشتاشو روی لبات بکشه و کنار گوشت پچ بزنه
_دیر کردی دختر بد! خیلی وقت بود منتظر بودم بیای پیشم پروانه کوچولو!
و عشقی غیر منتظره شعله ور میشه!!
https://t.me/+cUtXh-6oZyBhNGM0
10پاک
- عروسکشو برداشته آورده میگه به نینی شیر بده! من چه جوابی باید بهش میدادم کاوه؟
میخندد و از روی تنم بلند میشود. خیره به عضلات برهنهاش میشوم و او دستش را سمت سینههایم میکشاند.
- بگو این خوشگلا صاحب داره والسلام!
نوازشهایش تنم را مور مور میکند. نالهی خفیفی میکشم و او پوست گردنم را به دندان میگیرد.
- آی...یواشتر کاوه. بچه بیدار میشه یه وقت!
دستم به دور گردنش قفل میشود و او آرامآرام پیشروی میکند.
- دلم تنگه برات نیم وجبی، یه امشب بزار بینق و نوق و بیسر خر...
حرفش نصفه میماند. در اتاقمان بیاجازه باز میشود و آوا درحالی که چشمهای خوابآلودش را میمالد کودکانه و بیحال میگوید:
- نینی شیل میخواد مامانی!
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
ساعت 10 پاک
࿔•🤍•🤍•🤍•🤍•🔥•🤍•🤍•🤍•🤍•࿔
آتَشنشانِخَشنِمَن
#107
موهامو با کش بستم و تقه ای به در زدم
سرمو داخل بردم که دیدم مثل یه پسرخوب دراز کشیده
به میز شلوغ و پر از چیز میزش نگاه کردم از من بیشتر چرت پرت داره که
شونه بالا انداختم گفتم
+خب کدوم آبرسانس
به جعبه فلزیه سفید رنگ رو میز اشاره کرد
برش داشتم
رو تختش چهارزانو نشستم
+خب دستتو صاف کن
پوکر بهمنگاه کرد
_حس میکنم دستم تو گچه صاف نمیشه بازم اگه میخوای بگو گچو بشکنم صافش کنم
لبخند خر کنی زدم
+عه شوخی کردم بابا چرا جدی میگیری
دستشو تو دستم گرفتم دستم به زور نصف دستشو میگرفت
غولیه برا خودشا
با دقت انگشت و بازو و دور گچ شونشو ماساژ دادم
همزمان شروع کردم به فوش دادن بهش
چرا باید یه پسر انقد مژه داشته باشه؟
مگه شهر هرته
بخدا اگه سر فرصت با قیچی نزدمشون
یهو چشاشو باز کرد که شونه هام بالا پرید ناخوداگاه زدم تو سرش گفتم
+عه چرا داد میزنی ترسیدم
نفسشو فوت کرد بیرون با تاسف نگام کرد
❤ 1
࿔•🤍•🤍•🤍•🤍•🔥•🤍•🤍•🤍•🤍•࿔
آتَشنشانِخَشنِمَن
#106
زری چپ چپ بهشون نگاه کرد
_نمیدونم کی قراره شما دوتا آدم شین
لیوانمو رو میز گذاشتم و بلند شدم
+من برم بخوابم صبح باید برم دانشگاه
شب بخیر
داشتم تند تند از پله ها بالا میرفتم که دستم کشیده شد
برگشتم به ساواش که دستمو گرفته بود نگاه کردم
+چیشده؟
3 تا پله پایین از من وایستاده بود ولی تازه قدش اندازهی من شده بود
_صبح با من میای دانشگاه یکم پایین تر پیاده میشی خودت وارد دانشگاه میشی
+باشه یه موقع مشکل پیش نیاد
ابرو بالا انداخت
_نوچ چیزی نمیشه
خواستم برگردم که گفت
_میگم
دوباره برگشتم سمتش
+هان؟
_دکتر یه آبرسان بهم داده که باید یکم دستم ماساژ داده بشه باهاش دور و بر همین قسمتی که گچ گرفتن
من که خودم نمیتونم
میتونی بیای بزنی؟؟؟
به قیافه خر شرکی مظلومش نگاه کردم و نفسمو فوت کردم که یه تیکه موم رفت بالا
+باشه برو اتاقت بخواب میام الان
👍 1
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.