211
Subscribers
-224 hours
-77 days
+630 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
• https://t.me/listumbrlla •
تبادلات لیستی امبرلا
برای همون نوع چنل و امار 20+
هر روز تگ گیری داریم وممبرای خفن اضافه میشه به چنلت 🌚🌙
200
#سکسی_مافیایی
هانا کوچولو که هر شب زیر ارسلان خشن جر میخوره🤍♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_هیجانی
وقتی جرت دادم میفهمی که باکی طرفی و نباید جلوی من اسم آرشامو بیاری...💉♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_درام
بوکسورمسابقات زیر زمینی که دلباخته مربی جذاب دختر ریزه میزه و کوچولوش میشه در حالی که...💀♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_مافیایی
من از پسر وزیر محافظت کردم اما اون میخواست منو بکشه و همون لحظه قاتلی که از دستش فرار کرده بودم سر رسید و....🪽♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_هیجانی
آهیر، خان چند روستا میفهمه سارا که یکی از همسراش هست داره بهش خیانت میکنه وبچه ی شکمش....🕊♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_مافیایی
لیدیا دختری که پسر رئیس مافیا میدزدتش و....🫧♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#هیجانی_تخیلی
خیلی عجیب بود که از همون لحظهای که اون خونآشام و دیدم یه حس عجیبی بهم دست داد و...🩹♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#صحنه_دار
اسکلی رمانای انلاین میخونی بمال روش با PDF های صکصیش لذت ببر👻♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_رازآلود
خواهر و برادری که ندونسته عاشق هم میشن و…❕♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#ماه
من باید به یه جایی برسم چون از اولشم سلیقه گرونی دارم☠♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#خشن_عاشقانه
سوگل دختر ایرانی که اسیر دست ادهم داعشی خشن و وحشی میشه...🌪♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#پلیسی_جنایی
هیچی به غیر از نامردی کردن مردونگی یه مرد رو زیر سوال نمی بره ☁️♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_تراژدی
هیلدایی که در زندانی به نام زندگی برای زنده ماندن نفس نفس میزدند! 🏳♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#مانهوا_رومنس
تیم ادیت و ترجمه مانهوای عاشقانه و بروز با بالاترین کیفیت و بهترین ادیت🧘🏻♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#عاشقانه_متاهلی
دختری که باید وارث خاندان بزرگ ارجمندها رو به دنیا بیاره..👼🏻 ♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
#ماورایی_تخیلی
دختری یه شاهزاده دورگه ست درتولد 22 سالگیش قراره تبدیل به گرگینه بشه اما.... 🌬♡
• 𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊𖢊 •
♡جهت شرکت در تبادل لیستی پر جذب♡
100
#پارت_180
فرینا
چند ساعت قبل
به محض بیرون رفتن توماس من رو از اونجا میاره بیرون و شروع به جمع کردن وسایلش می کنه یه نامه روی میزش هست فقط بالا صحفه اش مشخصه، ظاهرا زیاد با تکنولوژی کار نمی کنه بدون اینکه متوجه بشه به نامه نگاه می کنم سلام رو می ببینم که دستش میاد نامه تا می کنه و میزاره لای کتابش و در نهایت داخل کوله اش میزاره.
- اسمت رو نمی خوای بگی؟
- لازم نیست بدونی!
- چرا؟
- چون این یه دستور از ارشد من هست تو نباید از اسم یا چهره ای من چیزی بدونی دیگه سوال نپرس لطفا آروم باش.
- باشه فقط کجا می خوایم بریم؟
- سرزمین پری ها.
سرزمین پری ها مگه برای قصه ها نیست؟
آلان واقعی شد، مگه تا قبل از این می دونستم خون آشام، گرگینه، اکوس، اورکوس یا چیزهای دیگه وجود داشت؟
بدون اینکه اجازه زدن حرف و عکس العمل دیگه رو به من بده یه پرش انجام میده، نفس کشیدن رو یادم میره توی جایی شبیه قصر فرود اومدیم اینجا هم از دست کوسه ها راحت نيستم.
به سمت ما دارن حمله می کن الان دو روز که پیش از حد معمول از قدرت استفاده کردم به این زودی خوب نمیشن.
یه شمشیر از کنار میز برمیدارم باید بهش کمک کنم چون شش نفری بهش فشار میارن فقط روی هدفم تمرکز می کنم و اولین ضربه رو به کتف ششمین نفر میزنم خون آبی رنگ از بدنش خارج میشه بقیه شون به چند ثانیه حواسشون پرت میشه.
بی نام هم از فرصت استفاده می کنه و می کشت شون ظاهرا از اون ها بود ولی نبود برای حفاظت از من اومد.
وقتی کارمون تموم میشه صدای پا می شنویم توی حالت آماده باش قرار گرفتیم که آروین به همراه یه گروه اومدن اون به اینجا حمله کردن وضعیت بیرون دست کمی از اینجا نداره.
با دقت به آروین نگاه می کنم نمی دونم چرا براش نگران شدم هر چند قبل از اون می خواستم سر به تنش نباشه یه نفس عمیق می کشم تا صدا لرزشی نداشته و می پرسم.
- سلام، سایمون اینجاست؟
-* صبر کن کارمون تموم شد میریم.
500
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞
اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم...
- این بچه ی توعه نامردددددد
خداااااااااااا
دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد...
برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد...
- پاهاتو جمع نکن دختر جون
- ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا
جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت...
- آقا کارِ ما تموم شد!
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
300
#پارت_179
آروین
به سرعت حمله کردیم، بیشتر افراد شون
غافلگیر شدن چند ثانیه بعد زمین از خون آبی شون رنگی شد.
بیشتر قسمت های داخلی قصر از بین رفته بیشتر اینه های کار شده روی دیوار شکسته، تابلو ها و ستون هایی که به زیبایی طرح و نقش داده شده بودن ویرانه شده.
به بخش مرکزی رسیدیم با دیدن فرینا اون هم همراه مرد دیگه ای هنگ می کنم چند بار پشت سرهم پلک میزنم تا چیزی که دیدم رو باور کنم، همه جا کثیف شده دست های اون دو نفر به شدت خونی تعداد جسد به ده الی دوازده نفر میرسه.
قبل از ما حساب شون رو رسیدن نگرانی اولین چیزی که توی چشم هاش دیده میشه؛ یعنی فرینا نگران من شد؟
- سلام سایمون اینجاست؟
اولین سؤالش درباره ی سایمون وقتی می خواد دست هاش رو مشت کنه، وضعیت دستش رو می ببینم از فکرم پشیمون میشم.
لحنش یه مقدار ترسیده به گوش می رسید تا الان همچنین کاری نکرده.
- صبر کارمون اینجا تموم شد میریم.
-* کار من اینجا تموم شد دردسر درست تا دوباره مجبور بشم بیام ولی مراقب باش، این بیچاره رو هم این قدر حرص نده.
- اون اصلا هم بیچاره نیست هر بلایی سرش بیارم دو برابرش جبران می کنه.
-* در هر صورت من رفتم.
- چرا تا الان نذاشتی صورتت رو ببینم؟
-* به وقتش می ببینی.
- وقتش کی؟
-* نمی دونم ولی میرسه، این قدر هم سوال نپرس یه نفس هم وسط حرف زدن هات بگیر بد نمیشه.
- باشه ممنون خداحافظ مواظب خودت باش.
جوابی به حرف هاش نداد به جای دیگه ای جهش کرد، از اعضای حلقه محافظ بود.
یه لحظه مگه این ها فقط برای خدایان و بچههاشون یعنی پدر فرینا اون رو به عنوان فرزندش قبول کرده؟
❤ 1
1000
Repost from N/a
-چیزیم بینتون بوده؟🔞🔥
سکوت کوروش و گونههای سرخ دختر خودش گویای همه چیز است.
-من اینجوری بزرگت نکردم پسر.من نگفتم بهت به ناموس کسی دست دراز نمی کنی.نگفتم دوست شدی عیب نداره ولی فکر رابطه با دختر مردم نباش.نگفتم دخترا تو این جامعه مقصر می شن همیشه.نگفتم هر چی بشه به دختر میشه تو نکن.تو مثل این پسرای شل تنبون نباش.
دختر با صدایی شرمگین میگوید:من خودمم خواستم راضی بودم.
مهوش اما با ناراحتی رو به کوروش میگوید:
-ناامیدم کردی پسر...پس معلومه ذاتتون یکیه به تربیت نیست.همتون از دم به ساز زیر شکمتونین...برات متاسفم واقعا...عین همون امجدی.کپی برابر اصلش.تا دختر دیدی عین اون کثافت شل شدی آره...منو باش می گم حیوونی مثل امجد کم پیدا میشه غافل از اینکه یکی عین خودش جلوم وایستاده...
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
https://t.me/+mS01tc-gS4M0NzE0
400
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی!
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
شبها همه دنبال رفیق توام اما
او همقدم ماهی و من همدم آهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه، پناهی!...
#شهریار
#روز_بخیر
1000
Repost from N/a
- اون حرومزاده رو از شکمه زنم در میارید!🥵🔞
https://t.me/+ESeJC0uVHe1mN2Q0
اون زنا سرشون رو تکون دادن و به سمتم اومدن که جیغی کشیدم و صدا زدم...
- این بچه ی توعه نامردددددد
خداااااااااااا
دو نفر دستو پاهام رو نگه داشته بودن و اون یکیشون داشت وسایلش رو آماده میکرد...
برگشت طرفم و پاهامو از هم جدا کرد...
- پاهاتو جمع نکن دختر جون
- ولمممممممم کنیددددد کثافطااااااا
جیغ میکشیدم تا ولم کنن، ولی انگار بی فایده بود یک لحظه با فرو کردن تیزیه چیزی درونم جیغه فرابنفشی کشیدم و چشمهام سیاهی رفت...
- آقا کارِ ما تموم شد!
https://t.me/+ESeJC0uVHe1mN2Q0
https://t.me/+ESeJC0uVHe1mN2Q0
👍 1
1000
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.