cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

•بزکش•

مــےنـویـ‌سم‌‌ياـבگـ‌ارتـابـمانـבروزگـار گـرنبـ‌اشم‌روزگـاری‌ایـن‌بـمانـבیـاבگار -به قلم زهرا مهرزاد . . رمان ها 👇🏻🤍 بزکش:درحال تایپ آواز اصیل(اس اس) : تایپ افلاین آسکی من: نامعلوم جنگل خونین : پارتگذاری نامعلوم @bozkesh_novel ❌کپی حرام❌

Show more
Advertising posts
626
Subscribers
-624 hours
-347 days
+20730 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پارت تقدیم نگاهتون🤍 http://t.me/HidenChat_Bot?start=5947332895
Show all...
#بزکش با هزار زور و بدبختی سوار موتورش شدم و پشتش نشستم کثافت حتی یه کمک کوچیک هم نکرد! از کمر به پشت برگشت نگاهی بهم کرد. داشتم نگاهش می‌کردم که دستش رو آورد بالا و کلاه کاسکت رو روی سرم گذاشت و قشنگ تنظیمش کرد از زیر کلاه خیره حرکاتش بودم که چطور با دقت داشت کلاه رو تنظیم می‌کرد. یکم خیره خیره نگاهم کرد، یکدفعه ای اخمی کرد و به جلو برگشت و از زیر دندون هاش غرید: _بگیر منو نیفتی! پشت چشمی براش نازک کردم ولی خوب متاسفانه نمی دید مثل یه عنکبوت از پشت بهش چسبیدم و دوتا دست هام رو دور کمرش حلقه کردم و سرم رو روی شونه پهنش گذاشتم. یه لحظه مکث کرد ولی دوباره به خودش اومد و راه افتاد کل راه رو گاز می‌داد و لایی می‌کشید! اگه در شرایط عادی بود از ترس سکته می‌کردم ولی نمیدونم چرا کنارش احساس امنیت می‌کردم! انقدر درگیر فکر و خیالم بودم که نفهمیدم راه رو چطور رفتیم و فقط وقتی به خودم اومدم که دیدم جلوی دروازه خونمون هستیم آروم از موتور پیاده شدم. رو به روش ایستادم کلاه رو در آوردم و آروم به سمتش گرفتم که کلاه رو ازم گرفت و زیر دستش گذاشت . دست انداختم تا پیراهنشم در بیارم که فکش سفت شد و گفت: _نمی‌خواد! _پیراهنتو می‌خوام پس بدم بهت! اخم کرده تقریبا توپید بهم: _گفتم نمی‌خواد الان بدی! بعد آروم زمزمه کرد جوری که من نشنونم ولی من شنیدم که گفت: _احمق میخواد وسط کوچه لباس در بیاره ! به روی خودم نیاوردم که صداشو شنیدم و آروم گفتم: _مرسی از اینکه رسوندیم! بعد بهش پشت کردم و رفتم داخل خونه تا وقتی که داخل خونه نشده بودم همونجا موند و همین که رفتم داخل صدای موتور رو شنیدم!
Show all...
Repost from N/a
00:05
Video unavailable
رئیس مافیای حشریی که هر روز دوس دخترشو بفاک میده!💦🍑🫦 https://t.me/+Ke4nifqOUeI5ODI0 حشری شده مک عمیقی به گردنش زدم که آه مردونه‌ای از گلوش خارج شد! با لذت به قرمزی گردنش چشم دوختم که اروم گفت: _ اخر با این کارات دیوونم میکنی دختر! ریز خندیدم که خمار شده نگاهم کرد٬ سرش رو به سمتم خم کرد و با کشیدن زبون گرمش روی پوست گردنم به بازوش چنگ زدم یهو انگشتش رو جلوی دهنم گرفت: _ خیسش کن دردت نیاد تولسگ!💦😈 https://t.me/+Ke4nifqOUeI5ODI0 سکسی ترین رمانه‌تلگرام همینه☝🏻🔥🔞 - ساعت 19 پاک شه -
Show all...
animation.gif.mp40.86 KB
1
Repost from N/a
00:08
Video unavailable
#گـــی #فــول_صـحـنـه #خـشـن🍑🔥🔞 رایــکا و لیــما دوتا دوست که گیر چندتا خلافکار خشن و حشری میوفتن و هر شب باید بهشون سرویس بدن...💦😈 https://t.me/+uQeJq-fKLI1mNTU0 متفاوت و سکسی ترین رمان گیه تلگرام همینه📛🫦 - ساعت 17:40 پاک‌ شه -
Show all...
animation.gif.mp41.33 KB
بریم برای پارت؟
Show all...
5👍 2
بریم برای پارت ؟
Show all...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
دختری که به #اجبار برده #جنسی پسره خان میشه!📛🫦 رو تخت هُلم داد: - شوهر#حرومزادت کاری کرد که خواهرم #خودکشی_کنه حالا تو باید تاوان مرگ خواهرم با #جر خوردن هر #شب زیر من پس بدی😈 ترسیده خودمو عقب کشیدم که #پرت شدم روی تخت پشت سرم گریه ام شدت گرفت سریع قبل اینکه #فرار کنم بدنم خیمه زد و با شهوت کنار گوشم پچ زد: - هر وقت خواستم باید #زیرم باشی فهمیدی #هرزه؟! باید هر شب خوب واسم #خیس کنی با ترس تروخدایی زمزمه کردم که دستشو سر داد تو #شور.تم و..💦😈 💦 #هات ترین رمان سال که حق عضو.یت به مدت محدود رایگان شده پس از دستش ندید ❌️🔥🤐 بمال رو لینک💦🤤 https://t.me/+N5Ah6Aq9OAs5YWVk p19:30
Show all...
Ev6DMY5XcAMTabE.mp40.47 KB
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
دختری که زیر خوابه رئیس مافیا میشه!🔥🔞🍑 https://t.me/+Ke4nifqOUeI5ODI0 _ هیرمان دلم میخواد همین امشب مزه اون کیر کلفتتو بچشم! با چشمای خمارش نگاهی بهم انداخت که طاقت نیاوردم و جلو رفتم. کنارش نشستم و با لوندی دستم رو روی مردونگی کلفتش گذاشتم٬ وقتی نفس های گرمش به لاله گوشم خورد حشری شده مردونگیشو چنگ زدم که آه‌مردونه ای از لذت کشید یهو منو روی مبل پرتم کرد و روم خیمه زد: _ میبینم خانوم کوچولوم حشری شده دلش کیـ*ـره رئیس مافیا رو میخاد!😈🔥 https://t.me/+Ke4nifqOUeI5ODI0 ❌️این رمان متفاوت و سکسی ترین رمانِ تلگرامه❌️ - ساعت 15:20 پاک شه -
Show all...
0.28 KB
Repost from N/a
نگاهی به قرصایی که تو مشتم بود انداختم با گوشی خدمتکار که یواشکی برداشته بودمش، شماره‌ش و گرفتم و منتظر موندم تا جواب بده خیلی طول نکشید که صداش تو گوشم پیچید: - چیه جمیله‌؟ چه مرگته زنگ میزنی‌؟ بغض کردم: - منم برای چند ثانیه صداش نیومد و بعد غرید: - چیه دردونه عارف خان؟ چه دردته که زنگ زدی به من؟ بی‌توجه به حرفش با بغض نالیدم: - به خدا من رویا رو نکشتم، به جون خودت کار من نبود؟ آخه من چندین سال پیش خواهر تو رو از کجا باید میشناختم؟ اگه حرفم و باور نمی‌کرد، درجا خودم و می‌کشتم. خیسی خون بین و پام و حس می‌کردم، حتی بچه دو ماهه تو شکمم هم داشت من و تنها می‌ذاشت. صدای رادمهر با خشم تو گوشم پیچید: - این حرفات دیگه قدیمی شده، حالیته حرومیِ عارف؟ راستی عارف یا امیر؟ کدوم یکی بابات بود؟ نفسم از توهینش بند اومد ولی ادامه دادم: - اگه اینبارم حرفم و باور نکنی، قسم می‌خورم جشن عروسیت با خواهرم و تبدیل به مراسم عزا کنم رادمهر! باور نکرد! مردی که تا پای جونم عاشقش بودم و اون فکر می‌کرد قاتل خواهر یکی‌یه‌دونه‌شم باورم نکرد! مردی که به خاطر انتقام از من، عاشقم کرد و بعد با خواهرم ازدواج کرد، حرفم و باور نکرد! صدای خنده بلندش تو گوشم پیچید: - چرا فکر کردی مرده یا زنده‌ت واسه من مهمه؟ تو فقط آَشغالی هستی که خواهر جوون من و جوون مرگ کرد! نتونستم حرف بزنم و گوشی رو قطع کردم. این بار بهش ثابت می‌کردم دروغ نمیگم! چند ساعت بعد رادمهر با توپی پر و چشمانی سرخ وارد خانه شد. لگد محکمی به در اتاق آرنا زد و در حالی که کمربندش را بلند می‌کرد فریاد کشید: - زندت نمی‌زارم دختر عاررررف! اما سر که بلند کرد، نفسش در دم خفه شد! قرص‌های پخش شده در زمین و خونی که تمام پایین تنه بدن دخترک و تخت را فرا گرفته بود، وحشت زده‌اش کرد. نکند بلایی سر بچه‌اش آماده باشد؟ به سمتش هجوم برد و در آغوشش کشید: - آرنا غلط کردم... پاشو آرنا! پاشو باورت می‌کنم! بچمو بهم برگردوننن! آرنااااااااا! https://t.me/+watCquFfyVw4ZjU0 https://t.me/+watCquFfyVw4ZjU0 https://t.me/+watCquFfyVw4ZjU0 تموم عمرم و هرطور که اون خواست زندگی کردم، زندگیمو صرف درس خوندن کردم که به چشمش بیام و نیومدم، هرطور که خواست پوشیدم و گشتم، همون‌طور که دوست داشت دکتر شدم و آخرش هم شنیدم که به برادرش می‌گفت کاش برای همیشه از زندگیم گم می‌شد بیرون! اون روز نشکستم، ترک برداشتم ولی نشکستم. تلاش کردم برای رسیدن بهش، اما روزی که بعد از معاشقه عاشقانمون تنهام گذاشت، نمی‌دونستم که من رو، قاتل خواهر عزیزکرده‌ش می‌دونه و قراره به بدترین شکل ممکن خوردم کنه! نمی‌دونستم درست وقتی که ازش حامله میشم، با خواهرم ازدواج می‌کنه!
Show all...
دختری که برای پیدا کردن #حقیقت وارد قدرتمند ترین و اصیل ترین خانواده میشه اما باعاشق شدنش زندگیش زیرو رو میشه...... چی میشه اگه پسرمون متوجه بشه #دلبرکش با نقشه وارزندگیش شده😈 https://t.me/+uFuqHwAlOogwODVk رمانی با عاشقانه خاص و متفاوت ⭕️
Show all...
ᎷᏗᏂᏕᏬ🌙

ٖؒ﷽‌بسم اللـہ الرحمن الرحیم‌ٖؒ﷽ -به قلم :یاس _ܩߊ‌ܣܢܚࡐ‌🌙 هر روز پارت داریم ❄️ #کپی _برداری _حرام _می _باشد.

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.