cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

مشاهدات

از انسان و ادبیات و فلسفه و غیره محمد حسین عارفی

Show more
Advertising posts
1 686
Subscribers
-324 hours
-67 days
+930 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

"De gustibus non est disputandum." «در مسائلِ مرتبط با ذوق (taste) هیچ بحثي نیست.» -ضرب‌المثلِ لاتین
Show all...
آخرالامر گِلِ کوزه‌گران خواهی شد حالیا فکرِ سبو کن که پُر از باده کنی -حافظ
Show all...
ز میوه‌هایِ بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیبِ زَنَخدانِ شاهدی نَگَزید -حافظ
Show all...
Repost from مشاهدات
یکی از باورهایِ غلط این است که گل‌هایِ موجود در طبیعت از لحاظِ جنسی خنثی می‌باشد و انسان باید الگویِ پاکی و بی‌‌سکس (sexless) بودن را از طبیعت بگیرد. این پرهیزِ دینی و افراطی که در اکثرِ فرهنگ‌ها مشاهده می‌شود، زبانِ خاصِ خود و نیز استعاره‌ها و تشبیهاتِ مخصوصِ خودش را تشکیل داده است. مثلاً این‌که «دختر باید مثلِ گل» باشد. چرا؟ چون گل (در این‌جا نمادِ طبیعت) موجودی خنثی و بی‌‌سکس sexless است، گل کاملاً سرد است و فعالیتِ جنسی ندارد. حافظ در غزل‌هایش مدام به مستی و حرارتِ طبیعت (خصوصاً گل‌ها) اشاره می‌کند و طبیعت را دارای‌ِ گرما و شور می‌داند. سؤال این است: چرا برایِ حافظ، چنان‌که در فرهنگِ عامه چنین است، گل‌ها و طبیعت به طورِ کل، بی‌‌سکس نیست؟ از نظرِ حافظ «لاله» و «نرگس» (نمادِ طبیعت به طورِ کل) همگی مست‌اند ولی این مستی تا به «ما» می‌رسد بر آن «نامِ فسق» می‌گذارند: لاله ساغرگیر و نرگس مَست و بر ما نامِ فِسق داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم -حافظ دی. اچ. لارنس هم در مقاله‌یِ سابق‌الذکر به این مسئله اشاره کرده است: "استنباطِ خاموش و دسته‌جمعیِ مردم این است که دختران و زنانِ جوان، عفیف و دست‌نخورده و بدونِ سکس‌اند. درست مثلِ برگِ گل! غافل از این‌که دخترکِ بیچاره می‌داند که گل‌ها، حتی زنبق‌ها هم، بساک‌هایِ زردِ مستانه و گرده‌هایِ چسبناک دارند. یعنی به‌هرحال سکس دارند. ولی از نظرِ عرفِ عام، گل‌ها بدونِ سکس‌اند و وقتی به دختری می‌گویند مثلِ گل پاک است منظور این است که بدونِ سکس است و همیشه هم باید بدونِ سکس باشد. ولی دخترک خوب می‌داند که نه بدونِ سکس است و نه به گل می‌ماند." -دی. اچ. لارنس عجیب این‌جاست که تنها یک نمادِ گل (یک زندگیِ نباتیِ صرف) واقعاً می‌تواند چنین عواقب و پیامدهایی داشته باشد. حتی می‌توان ادعا کرد که در زبان‌هایِ اکثرِ جوامع گل یکی از انضباطی‌ترین و سرکوب‌گرانه‌ترین دلالت‌ها و استعاره‌ها را به ذهن تداعی می‌کند، آن‌هم فقط به این دلیل و خطایِ ساده که آن را بی‌‌سکس (sexless) و کامل (perfect) فرض کرده بوده‌اند.
Show all...
Repost from مشاهدات
لاله ساغرگیر و نرگس مَست و بر ما نامِ فِسق داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم -حافظ
Show all...
Repost from مشاهدات
مقاله‌یِ پورنوگرافی و وقاحت‌نگاری نوشته‌یِ د. اچ. لارنس، ترجمه‌یِ بهاء‌الدین خرمشاهی. منتشرشده در مجله‌یِ الفبا.
Show all...
پورنوگرافی و وقاحت‌نگاری.pdf4.83 KB
دغدغه‌یِ اصلیِ افلاطون شهر است و اخلاق، و از همین‌جاست که او با شعر مشکل دارد....
Show all...
«گفتم: مقصودم این است که همه‌یِ آن شعرها در وصفِ خودِ توست. چه اگر بتوانی دلِ معشوق را به دست آوری شعرهایِ تو مایه‌یِ سربلندیِ تو خواهد بود و مضمونِ آن‌ها ستایشِ تو، زیرا تو بوده‌ای که توانسته‌ای چنان معشوقی را رامِ خود سازی. ولی اگر ناکام گردی به همان اندازه که در وصفِ خوبی و زیباییِ معشوق دادِ سخن داده‌ای در نظرِ مردمان خوار خواهی شد. ازاین‌رو، دوستِ گرامی، کسی که در هنرِ عشق استاد است تا کار را به مرادِ خود نبیند معشوق را نمی‌ستاید. از این گذشته اگر خوبرویان را بستایی غرورشان بیشتر می‌شود. عقیده‌یِ تو غیر از این است؟ گفت: حق با توست. گفتم: و هر چه غرورشان بیشتر شود رام کردنِ ایشان دشوارتر می‌شود. گفت: درست است. گفتم: صیادی که هنگامِ شکار، جانورانِ وحشی را بِرَمانَد و گرفتنِ آن‌ها را دشوار سازد چگونه صیادی است؟ گفت: صیادِ بدی است. گفتم: پس آیا دور از عقل نیست که انسان به جایِ رام کردنِ معشوق او را به وسیله‌یِ شعر و سرود وحشی‌تر کند؟ گفت: البته دور از عقل است.» -دوره‌یِ آثارِ افلاطون، ترجمه‌یِ محمدحسن لطفی، خوارزمی، ١٣٩٨، جلدِ اول، رساله‌یِ لسیس، ص ١٣۵
Show all...
پیرِ ما گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت آفرین بر نظرِ پاکِ خطاپوش‌اش باد -حافظ
Show all...
💬تشبیهِ جهان به یک متن text در «یولیسیزِ» جمیز جویس استفن ددالوس، در حینِ پیاده‌روی و قدم‌زنی، در بخشي از افکارش، راجع به خلقِ جهان می‌اندیشد و به مانندِ گنوسی‌ها، جهان و آفرینشِ آن را ناقص و ناتمام تلقی می‌کند، همچون کتابي که یک نویسنده‌یِ نابلد آن را نوشت باشد: "The playwright who wrote the folio of this world and wrote it badly (He gave us light first and the sun two days later), the lord of things as they are whom the most Roman of catholics call dio boia..." -Ulysses, James Joyce «آن نمایشنامه‌نویسي که کتابِ این جهان را نوشت بَد نوشت‌اش (او اوّل نور را آفرید و فقط دو روزِ بعدش بود که خورشید را خلق کرد)، او اربابِ چیزهاست چنان‌که هستند، همان کسي که کاتولیک‌هایِ رومی او را خدایِ عزیز می‌خوانند...» -یولیسیز، جیمز جویس
Show all...
مشاهدات

💬چند ویژگیِ اصلیِ گنوسیسم: ١-غمِ غربت و آرزویِ بازگشت به خانه (home) ٢-بیگانگی (alienation)، تشبیهِ جهان به زندان و پلشت انگاشتنِ ماده و جهانِ مادی که شخصِ گنوسی باید به کمکِ ریاضت یا شناخت (gnosis) به فراسویِ این مکان-زمان قدم بگذارد (transcend) و واردِ ساحتی ابدی گردد که به به‌نوعی خودآیینیِ او منتهی می‌شود. این خودآیینی، فرد را از اجتماع و رفتارِ گله‌ای و عرف و قوانینِ آن که متعلق به مکان و زمان است جدا می‌سازد (حتی در بعضی موارد به اباحه‌گری می‌انجامد) و او به‌نوعی برتر از توده‌ها می‌گردد. ٣-ناقص و ناتمام بودنِ آفرینش ۴-در جستجویِ شناختِ (gnosis) مطلق بودن ۵-عصیان ۶-رسیدن به رستگاری در همین جهان و نه جهانی دیگر جرالد هانراتی در سه مقاله به انديشه‌هایِ گنوسیِ جاری در تفکرِ فلاسفه‌یِ مدرن و یا نویسندگانِ بزرگ می‌پردازد، کسانی چون نیچه، هگل، پاسکال، هیوم، مارکس و هرمان هسه. Gnosticism and Modern Thought I, Gnosticism and Modern Thought II, Gnosticism and Modern Thought III, Gerald Hanratty. در فرسته‌یِ بعدی مقاله‌ها بارگذاری شده‌اند.

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.