cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

یادها

مانند هر مخاطبی، بخش هایی از تاریخ برایم جذاب است. در اینجا با سایر مخاطبان در میان می گذارم

Show more
Advertising posts
1 406
Subscribers
+224 hours
+177 days
+4430 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

#مخملباف جراح بیمارستانی که مادرم در آن کار میکرد، طمع مادرم را کرده بود. و چون دست رد به سینه اش خورده بود - به قصد انتقام - روی ورقه بهیاری مادرم را با خودکاربیك قرمز، يك ضربدر کشیده بود و او را از بیمارستان "بازرگانان" خیابان ری بیرون انداخته بود. از این به بعد مادرم برای کار به هر بیمارستانی میرفت، به دلیل خط خوردگی ورقه ی بهیاری اش به او کار نمیدادند. وقتی مادرم از کار ناامید شد، شروع به گریه کرد و من در همان کودکی رنج زن بودن را در جامعه مردسالار ایران فهمیدم. بعدها رمان "حوض سلطون" را بر اساس همین حال و هوا نوشتم. در همان سالها دست در دست مادر و مادر بزرگم تمام خیابانهای محله را گشتیم و دکان به دکان سراغ پاک کنی را گرفتیـم کـه میگفتند اثـر خودکاربیك را هم پاک می کند. اما هرچه بیشتر گشتیم، کمتر یافتیم. یکی دو پاك كن هم که به این عنوان به ما فروخته شد، رنگ و روی کاغذ خط خورده بهیاری مادرم را بدتر از بد کرد. وقتی معلـوم شـد پاك كنـي که اثر خودکاربیك را محو میکند یک دلخوشکنک بوده، مادرم فهمید که دو سال درس بهیاری و چند سال تجربه کار در اتاق عمل بیمارستان با یک اثر خودكار بيك از بین رفته است. الان که این خاطره را مینویسم علت اینکه چرا از خودکاربیك چندشم میشود را می فهمم. مادرم مدام می نالید که: «در این مملکت یا باید هرزه بود یا گرسنه. مـن گرسنه میمانم. الهی خدا ما را مرگ بدهد تا از عذاب این زندگی لعنتی راحت شویم.» آرزوهای مادرم برای مرگ، مرا از همان کودکی از ظالمان متنفر کرد.
Show all...
👍 3😢 2
#فاشیسم مانهایم میگوید بررسی تحولات فکری جوامع بدون توجه به سازوکارهای اجتماعی نهفته در پشت رویدادهای آشکار، خطایی ست که منجر می شود نتیجه بگیریم انسان های امروز استعداد و خلاقیت و ابتکار عمل کمتری نسبت به دوره های قبل دارند. آنچه تغییر کرده است، رابطه ساختاری بین اکثریت و اقلیت است. در جامعه توده ای، امکان دخالت اکثریت در حوزه هایی که قبلاً به اقلیت اختصاص داشت، افزایش مییابد. این امر باعث می شود معیارهای فرهنگی را جماعت کثیری تعیین کنند که بسیاری از آنها دانش و بینشی بیش از میانگین عمومی ندارند.
Show all...
👍 2
#شرقی_غربی دریافت دنیا از «مدرنیته» آن بود که گروهی نخبه از روشنفکران، مجهز به جهان بینی ماتریالیسم علمی، توده ها را به سوی جامعه ای رها از سلسله مراتب طبقاتی و جنسیتی هدایت خواهند کرد. بر اساس این دریافت، پیشرفتهای علمی ناگزیر به پیشرفت اجتماعی و رهایی انسانی منجر خواهد شد. این قرائتی لنینیستی از مارکسیسم نبود، زیرا نخبگان انقلابی حرفه ای را به تصاحب قدرت از طریق یک حزب سیاسی پیشرو فرانمی خواند. قرار دادن مبارزه طبقاتی بر محور رهبریت فرهنگی روشنفکران، پروژه دنیا را به مارکسیسم گرامشی (مبتنی بر فرادستی فرهنگی) شبیه می کرد. البته ارانی با اتحاد جماهیر شوروی همدلی داشت و با بین الملل کمونیستی تحت رهبری مسکو ارتباطاتی برقرار کرده بود، اما تمرکز دنیا بر هژمونی روشنفکران طبقۀ متوسط (و نه بسیج سیاسی مستقیم طبقه کارگر) احتمالاً ناشی از این تحلیل بود که ایران هنوز آماده  «سوسیالیسم» نیست. دنیا تأکید داشت که تنها «جهان بینی ماتریالیستی» با واقعیات اجتماعی دهه ۱۳۱۰ ایران انطباق دارد. اعتماد به نفس دنیا شاید ریشه در آن داشت که دیکتاتوری رضاشاه اجازه نمی داد ایدئولوژی های بدیل نظیر ملی گرایی لیبرال یا مردم گرایانه حضوری فعال داشته باشند. دنیا ملی گرایی آمرانه را (به مثابۀ ایدئولوژی رسمی) دست کم می گرفت. کم اهمیت دانستن ملی گرایی ناشی از نگاه جبرگرایانه دنیا بود که گذار ایران به سرمایه داری را موجب تضعیف ناگزیر ملی گرایی میدانست. از سوی دیگر، پیش بینی دنیا دربارهٔ فرادستی مارکسیسم در فرهنگ سیاسی ایران، با گذشت یک دهه محقق شد و تا دهه ۱۳۶۰ ادامه یافت. احمد کسروی (ملی گرای پرشور و مخالف ماتریالیسم فلسفی) بعدها در مورد ارانی نوشت: دکتر ارانی جوان دانشمندی میبود و من با او دوستی داشتم، به ویژه در سالهای آخر آزادیش [ارانی به هنگام بازداشت ۳۴ سال داشت] همه کس میدانند من با دکتر ارانی در اندیشه یکی نبودیم و جداییهای بسیار میداشتیم، ولی آرمانمان یک آرمان بود. دکتر ارانی سالها درس خواند و دانشها اندوخته و خود آماده می بود که کتاب ها بنویسد و شاگردها پرورد و به این کشور سود رساند. از این نوشته دکتر خشنود گردیدم: عرفان و اصول مادی و ماتریالیسم دیالکتیک. من بارها آنها را از این و آن (ولی با زبان عامیانه) میشنیدم و خود آرزومند بودم که در کتابی بخوانم و یا از زبان دانشمندی بشنوم.
Show all...
👍 1👎 1
#سحابی انجمن اسلامی دانشکده فنی در ابتدا فقط پنج عضو داشت: معین فر، کتیرایی و بنده و طاهری و فرزان مهر. من در میان آنها سال اول بودم و آنها سال دوم. در دومین سال تحصیل من، در اثر مراجعات زیاد بچه های مذهبی، مهندس بازرگان رئیس دانشکده فنی موافقت نمود تا یکی از اتاقهای دانشکده را به عنوان نمازخانه در اختیار دانشجویان قرار دهد. این اتاق شرایط خوبی نداشت، هواگیری و نورگیری خوبی نداشت و در محل بدی نیز واقع بود. ولی با وجود این همین اتاق در هنگام ظهر به قدری شلوغ میشد که جایی برای همه نبود، چرا که از دانشکده های دیگر که هیچیک جایی برای نماز نداشتند، همگی به دانشکده فنی می آمدند و در همین اتاق کوچک جمع میشدند و بوی پا نیز به شرایط بد آن فضا افزوده میشد. با همه این احوال در شورای دانشگاه برای در اختیار قرار دادن همین اتاق هم اعتراضات شدیدی به مهندس بازرگان میشد که شما به چه مناسبت این امکان را در اختیار گروه دانشجویی قرار داده اید؟ دانشگاه باید بیطرف باشد. و اگر شما به یک گروه مذهبی جا دادید و حمایت کردید، باید به سایر گروه ها (منظور حزب توده بود) نیز امکانات بدهید.
Show all...
👍 3
#مخملباف برخلاف مادرم که لاغر بود و نحیف، پدرم چاق بود و فربه. چنان چاق که به سختی راه میرفت. بعدها که عکس او را دیدم، تنها شباهتی که بین او و خودم یافتم چشمهای ما بود که هر دو شبیه چشم گوسفند بود. پدرم ازدواج کرده بود و از همسر اولش دو دختر داشت. میگویند آرزوی پسر داشته و برای همین با مادرم ازدواج کرده تا برایش پسری بیاورد. این را باور نمیکنم. اگر چنین بود، چرا وقتی شنید از او پسری به دنیا آمده، حتی نیامد نوزاد را ببیند؟ پس چرا حاضر نبود برایم حتی شناسنامه بگیرد؟ وقتی پدرم شش روز به خانه نرفت، زن اولش همه جا را گشت تا رد او را یافت. آمد، گوشش را گرفت، و او را برای همیشه با خودش برد که بُرد. مادرم که تازه فهمیده بود دوباره سرش کلاه رفته است، به سر کار بازگشته بود، تا زمانی که من به دنیا آمدم. روزی که به دنیا آمدم، مادربزرگم خبر را برای پدربزرگ پدری ام برد. او عموهایم را (که از چاقی همگی شبیه پدرم بودند) به خانه ما فرستاد. چهار عمویم قنداق مرا باز کردند تا ببینند نوزاد برادر آنها پسر است یا دختر و آیا نوزاد هیچ شباهتی به برادر آنها دارد یا نه؟ سرانجام شباهت را در چشمان گوسفندی من با برادرشان یافته بودند و پذیرفته بودند که من پسر برادر آنها هستم. پذیرفته بودند که نامم محسن باشد تا به نام پدرم که حسین است شبیه شود. پذیرفته بودند که برایم شناسنامه بگیرند و برایم ماهانه خرجی بفرستند. اما تا چند سال بعد نه خرجی فرستادند و نه شناسنامه گرفتند و چه بلواها که از این دو بابت به پا نشد. در هشت سالگی، وقتی پدرم برایم شناسنامه گرفت، سن مرا يك سال كوچك تر گرفت، تا بعدها خانواده زن اولش بتوانند ادعا کنند مـن يـك سال بعد از جدایی پدرم از مادرم به دنیا آمده ام. یعنی که فرزند پدرم نیستم تا از ارث و میراث محروم بمانم. پدرم نمیدانست با این کار چگونه مرا در آینده از اعدام نجات خواهد داد! سالها بعد، وقتی که در ۱۸ سالگی در دادگاه نظامی شاه به اعدام محکوم شدم، تنها به این دلیل که شناسنامه ام سن مرا ۱۷ ساله نشان میداد، از مرگ نجات یافتم. گاهی فکر میکنم پدرم به من دو بار زندگی داد، یك بار وقتی برای شش روز عاشق مادرم شد، يك بار وقتی شناسنامه ام را یک سال كوچك تر گرفت.
Show all...
👍 7👎 3
#فاشیسم «جامعه توده ای» به معنای مجموعه شرایطی است که در آن همزمان نخبگان در معرض فشار توده ها قرار دارند و غیر نخبگان در معرض فشار نخبگان. جامعه توده ای «جامعه بی حفاظ» است، جامعه ای که در آن واحدهای اجتماعی، به طور مستقیم در معرض آسیب پذیرفتن از نیروهای بیرونی قرار دارند. این وضعیت آزادی را متزلزل میکند.
Show all...
👍 2👎 1
#شرقی_غربی مقاله بزرگ علوی در دنیا با عنوان زنان و ماتریالیسم: تا موقعی که زنها از حیث مادیات در قید مردان هستند، دیگر پس «آزادی نسوان» چه معنایی دارد؟ مطابق عقیدهٔ ماتریالیسم، یک جامعه موظف است که از تمام افراد خود نگاهداری کند، برای آنها تمام وسایل زندگانی مادی را تهیه نماید، دیگر فرقی مابین زن و مرد در کار نیست. منتهی جامعه این وسایل را از آسمان نمی آورد. در قبال کاری که هر عضو جامعه میکند، به او نان داده میشود. باید زنها در مقابل کاری که میکنند، نان بگیرند. یعنی آنها را از قید مادی مردان آزاد ساخته و کارهای اجتماعی دیگر به آنها رجوع کرد. ایدآلیست ها برای زن مقام مقدس دروغی قائل شده و آنرا وسیلۀ تربیت بچه ها می دانند. تربیت بچه در دست خانواده، فقط برای حفظ منافع آن خانواده است، در صورتی که مطابق اصول ماتریالیسم، منافع اجتماع بر منافع اشخاص و خانواده ها ارجح بوده و از همین جهت خودِ جامعه باید وظیفه تربیت بچه ها را به عهده بگیرد، نه خانواده ها، و نه زنها. بنابر اصول ماتریالیسم فرقی ما بین زن و مرد نیست. همان طوری که در یک جامعه به هر یک از افراد مرد کارهای مناسب داده میشود، باید برای زنها نیز کارهای مناسبی تهیه و ایجاد کرد. بدین طریق زنها را از قید مردان آزاد ساخته و هستی زن را از گرو معاش درآورد.
Show all...
👍 5😱 2
#سحابی وقتی من در سال ۱۳۲۷ وارد دانشگاه شدم، از همان ابتدای ورود به انجمن اسلامی دانشجویان پیوستم. دانشگاه تهران در حدود پنج هزار دانشجو داشت و انجمن اسلامی دانشگاه در آن زمان در حدود ۳۰ نفر عضو داشت. در دانشکده فنی هم ۲۵۰ دانشجو، تنها ۵ نفر عضو انجمن اسلامی بودند. در آن زمان دانشجویان مذهبی مجبور بودند عقیده خود را مخفی کنند. اگر کسی در منظر عمومی نماز میخواند و یا نام خدا را بر زبان میآورد، میباید توضیح میداد. این جو غیر مذهبی در دانشگاه هم به دلیل غیر مذهبی بودن جامعه شهری به ویژه اقشار متجدد بود.
Show all...
👎 2👍 1
خاطرات هاشمی ٢٨ شهریور ۶١ جمعی‌ از پزشکان‌ نظام‌ پزشکی‌ آمدند و برای‌ تحصیل‌ اعتبار، کمک‌ می‌خواستند و از اهانت‌ها گله‌ داشتند. برایشان‌ مفصل‌ صحبت‌ کردم و گفتم‌ با این‌ که‌ طبابت‌ مورد نیاز مملکت‌ است‌ و عامه‌ هم‌ این‌ نیاز را درک‌ می‌کنند، اگر بعضی‌ها عزت‌ لازم‌ را ندارند، به‌ خاطر سود جویی‌ها و بد عمل‌ کردن‌ خودشان‌ است‌. دکترشمس‌ اجازه‌ پیوند اعضا می‌خواست‌ که‌ گفتم‌ امام‌ اجازه‌ داده‌اند.
Show all...
😁 3
#مخملباف مادرم می گفت از صورت گدایم و از هیکل فقير. او را در دوازده سالگی شوهر داده بودند. در شانزده سالگی خواهر بزرگم عزت را زاییده بود و بعدتر برادرم رضا را. بعد از هجده سالگی اختیارش دست خودش آمده، طلاق گرفته بود و خودش را از شوهری که به او تحمیل شده بود، رها کرده بود. بعد شروع به درس خواندن کرده، دیپلم بهیاری اش را گرفته بود و برای خودش بهیار اتاق جراحی بیمارستان شده بود. در یکی از روزها که از بیمارستان برمیگشته در مقابل نگاه پدرم واقع شده بود و دوباره در دام بلا افتاده بود.
Show all...
6👍 2👎 1
Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.