ՙ 𝗞𝘂𝗶𝗬𝗮𝗻𝗴ᶠⁱᶜᵗⁱᵒⁿ 🍯˖࣪ ࿔

⌈ Reverse ⌋ ꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Pary ꩜𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 : 16 ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Romance, Sci-fi, Angst, Fluff, slice of life, Drama, Dark, Smut ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : Zsww ˖ ʀᴇᴀᴅ ˖ - sᴜᴍᴍᴀʀʏ - ˖ ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜꜱ ˖ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

هان:حدود… یکی دو ساعت پیش رفتن. ازم خواستن امروز زودتر آفشون کنم تا بتونن به مهمونی برسن.  _مهمونی؟!  هان:شما خبر نداشتید؟!  _میدونید این مهمونی کجاست؟؟ آدرسشو دارید؟ هان:متاسفانه… فقط میدونم که دوتاشون با هم رفتن.   _با کی؟؟  هان: با شاگرد دیگه ام… ونهان. 

شرط آپ پارت بعد 300 کامنت و 150 لایک❤️ ببینیم چجوری انرژی میرسونیداا شیطون بلاهاا😉🤪 ▸ #Reverse ⏋ ▹ @KuiYangFiction⏋

🔥انیمه Mo Dao Zu Shi و Heaven official Blessing 🦋🦋 رو دیدی؟ می‌دونستی این انیمه از روی یه ناول #یائویی درست شده؟ 🖤☂️ 🫦 دوست داری ناول‌های #یائویی تو سبک #نعمت_خدایان_بهشتی بخونی؟ 🦋🐾 💜💜 پس این چنل رو از دست نده 💜💜

🚫☄️ منبع ترجمه‌ی فارسی رمان‌های گی🚫☄️

🌺https://t.me/+n8ARUxKTfMgyNzg0 🍀https://t.me/+n8ARUxKTfMgyNzg0 🌸https://t.me/+n8ARUxKTfMgyNzg0

⌈Sinful Sky ⌋ ꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Light ꩜𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 : 16 ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : fantasy, romance, mystery, smut. ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : BJYX ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜꜱ sᴜᴍᴍᴀʀʏ ˖ ʀᴇᴀᴅ ˖ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

+تفاوتی نداره خدا باشی‌، شیطان باشی یا انسان، زمانی که طرد بشی فرقی با یه تیکه آشغال نداری. پس انقدر خدا بودنت رو به رخ من نکش لان وانگجی، چون هردومون فقط نفرت بقیه رو به دوش می‌کشیم. من نفرت مردمم رو و تو نفرت افرادی که در عجبن چرا بی‌دست و پایی مثل تو باید چنین قدرتی رو درونش داشته باشه. حالا می‌فهمی، نه؟ ما دقیقاً مثل هم هستیم.

▸ #Sky ⏋ ▹ @KuiYangFiction⏋⏋

⌈ Your Promised Heart ⌋ ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Narges ꩜𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 : 07 & 08 ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Historical, Romance, Angst, Smut ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : ZSWW Part 07: ʀᴇᴀᴅ Part 08: ʀᴇᴀᴅ - sᴜᴍᴍᴀʀʏ - ˖ ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜꜱ ˖ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

«ییبو، همه چیز نهفته توی چشم‌هاست.» انگشتی زیر چونه‌ی ییبو گذاشت و صورتش رو بالا گرفت تا بهتر ببیندش: «تو چشم‌های فندوقی زیبایی داری. ازشون استفاده کن تا حامی رو اغوا کنی.»

شرط آپ ″20 نفر″ نظر♥️ ❗️دوتا پارت براتون آپ کردم حتما نظر بدین و لایک کنین. اگه قبل از سه شنبه شرط برسه، پارت هدیه دارم براتون❤️‍🔥 همین دیگه، برید حال کنین.🌝🌚 ▸  #Promised⏋ ▹ @KuiYangFiction⏋

ꞌꞋ 𓂃 𝖎𝖒𝖆𝖌𝖎𝖓𝖊 𓂃   ꞌꞋ ⌈ ꩜  𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Merlin    ꩜  𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : Fantasy ⌋   • .ʾ  ʀᴇᴀᴅ ʾ. •

جان بالاخره از مبارزه دست کشید و از دور به رهبر شیاطین چشم دوخت... سفیدی چشمان ییبوی کوچک و زیبایش سیاه شده بود خون تمام بدنش را پوشانده و بال های سفید و با ابهتش به رنگ خاکستری و سیاه در آمده بود. هنوز پوستش سفید و بلوری بود.هنوز حلقه آبی درخشانی در چشم هایش داشت و به آرامی و با شکوه بال می‌زد و هنوز مو های سیاه بلندش مرتب و زیبا بودند.

✧ #imagine ༣ ✦ @KuiYangFiction ⏋

⌈ call me master: cheat game ⌋ ꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Raha ꩜𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 : 51 ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : dark, bdsm, mafia, romance,smut ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 :ZSWW ˖ ʀᴇᴀᴅ ˖ ˖ channel ˖ - sᴜᴍᴍᴀʀʏ - ˖ ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜꜱ ˖ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

ییبو شانه‌ی مرد را گرفت ناله‌ای کرد و پاسخ داد- تو مالک منی، مالک جسمم... روحم... قلبم، هرکار دوست داری باهام بکن من تا ابد همراهتم. تو همه‌ی سهم من از این دنیایی ارباب.

▸ #master_s2⏋ ▹ @KuiYangFiction⏋

' 𝗔𝗨 '` ⬩ Nᴀᴍᴇ  : Vartoulo ⬩ Aᴜᴛʜᴏʀ  : Maria ⬩ Cᴏᴜᴘʟᴇ  : LSFY ⬩ Gᴇɴʀᴇ : Mafia,Romance, Comedy,Mysterious ⬦ 𝗟𝗶𝗻𝗸 : EP03/2 ⬩ 𝖲𝖴𝖬𝖬𝖠𝖱𝖸 ⬩ ⬦ 𝖠𝖭𝖮𝖭𝖸𝖬𝖮𝖴𝖲 ⬦ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

ییبو با دیدن نگاه پر از عشقش لبخند کجی زد و حرفش رو ادامه داد: حتی اگه ۱۰۰ سالمم بشه بازم اگه لازم باشه این کارو انجام میدم. آسمون روز آبیه، حتی اگه چندین قرن بگذره باز هم آبیه، شاید یه روزایی ابری و یه روزایی هم طوفانی باشه اما در نهایت آبیه! حینی که به حلقه ی توی دست ژان خیره بود، نوازشش کرد و با لبخند گفت: عشق پاک و خالص هم همینطوره هر چقدر که بگذره تغییری نمیکنه، ممکنه یه روزایی دعوا کنیم و از هم ناراحت بشیم ولی در نهایت- _ عاشق همیم! ژان جمله اش رو تکمیل کرد و کمی جلو تر اومد. با لبخندی که در تموم طول روز از روی لبش پاک نشده بود به چشم هاش خیره شد. دست راستش روی صورتش گذاشت و یکی یکی اجزای صورتش رو نوازش کرد.

براتون یه معرفی آماده کردم که شخصیت هارو بهتر بشناسین. معنی وارتولو هم توش گفتم از اینجا بخونینش🥰 ◄ #AU ▴ #Vartoulo ▾ ─ ▹ @KuiYangFiction⏋

⌈ 𝗟𝗼𝗰𝗸 𝗠𝗲 𝗜𝗻 𝗬𝗼𝘂𝗿 𝗛𝗲𝗮𝗿𝘁 ⌋ ꩜𝗧𝗿𝗮𝗻𝘀𝗹𝗮𝘁𝗼𝗿 : Yohan ꩜𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 : 61/1 ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Romance, Fluff Drama, Low Angst ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : ZSWW ˖ ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜꜱ ˖ - ꜱᴜᴍᴍᴀʀʏ - ˖ ʀᴇᴀᴅ ˖ 𝗦𝗽𝗼𝗶𝗹 𝗖𝗵𝗮𝗽𝘁𝗲𝗿 "

فشینگ خیلی ساده روی صندلی کناری نشست و جان درست کنار ییبو نشست.ییبو واقعا از درون خوشحال بود که جان کنارش نشسته ولی در همون حال سرشو بالا کشید و از دیدن صد ها چشم روی خودشون شوکه شد. با تمسخر بهشون نگاه میکردن و درست مثل گرگ های گرسنه ای که میخواستن تیکه پارش کنن نگاشون میکردن.ییبو بعد از دیدن این صحنه سرشو پایین انداخت.

💖تادااا این هم یه پارت طولانی برای شما نرمالوها 😘 ▸ #lock⏋ ─ ▹ @KuiYangFiction⏋

⬖ 𝗩𝗶𝗱𝗲𝗼 𝗙𝗶𝗰𝘁𝗶𝗼𝗻 📷' • Nᴀᴍᴇ : 𝗦𝗲𝗰𝗿𝗲𝘁𝗮𝗿𝘆 𝗟𝗼𝘃𝗲𝗿 💙💙 {منشیِ عاشق} • Pᴀʀᴛ : 7 چه کاری از تو مهم تره؟ والا کارای شرکت خودتو داره انجام میده 😔 چقد ییبو خندید تو این پارت منم این پشت پاره بودم از خنده اش خندم میگرفت 😢😂 نوش دارو بعد مرگ سهراب داداش الان یکم دیره که بگی "نباید دست کم میگرفتمش" 😏 خب دیگه قراره بره خواستگاریش کنه از مامان باباش به سلامتی و میمنت🥳🌟 خوشحالم که باباش نرید بهش، توقع داشتم برینه ولی😓

گفتن اینکه قسمت بعد قسمت آخره غمگینم میکنه😭 خیلی کم بود باید بیشتر میبود ولی خب نیست دیگه نمیشه کاریش کرد 🍿

◄ #Video_Fic ▴ #Yizhan  ▾ #Secretary_Lover ▴ ─ ᝰ🫣 @KuiYangFiction⏋

ꞌꞋ 𓂃 𝖎𝖒𝖆𝖌𝖎𝖓𝖊 𓂃   ꞌꞋ ⌈ ꩜  𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫 : Xin Yi    ꩜  𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞 : Dram, Angst ⌋   • .ʾ  ʀᴇᴀᴅ ʾ. •

همان طور در سکوت منظره ی کسل کننده ی قاب گرفته شده ی روبه رویش را تماشا می کرد که بوی عطر آشنایی به آرامی مشامش را قلقلک داد و همانند نوری کم‌سو، تاریکی مطلق درون چشمانِ بی‌روحش روشن شد. پلک هایش کمی لرزید ولی نگاهش را به سمتی که گمان می کرد فرد در آن جا نشسته برنگرداند. قبل از اینکه لب بگشاید، آب دهانش را به گلوی خشکش فرستاد و به آرامی گفت: - جان گا؟  خودتی مگه نه؟

✧ #imagine ༣ ✦ @KuiYangFiction ⏋