✧𝒏𝒖𝒎𝒃𝒆𝒓 𝒆𝒍𝒆𝒗𝒆𝒏✧
به نام خدا🌱 نویسنده رمان های مافیایی و جنایی✍🏻 مافیای شطرنج: پایان یافته شماره یازده: در حال پارت گذاری ناشناس: https://t.me/XBCHATBot?start=sec-cbbafchjeb لینک کانال: https://t.me/+0MpwVQoaDWpmZDM0
Show more2 582
Subscribers
-1224 hours
-297 days
+6030 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
Repost from N/a
Show all...800
_مامان جون میگه شب اول خیلی درد داره من نمیخوام دردم بگیره عماد!
_بیا بغلم ببینم جوجه!تو دوست نداری مال من بشی؟
_یعنی فقط اینطوری میتونم مال تو شم؟
پوست گردنشو بین لبام میکشم
_هوم..اینطوری مال من میشی..من دوست ندارم عروس کوچولوم درد بکشه ولی فقط اولشه عروسک..بعدش دیگه درد نداره!
_وای عماد..اونطوری نکن یه جوری میشم!
لب هایم را از عمد روی گردنش بیشتر حرکت میدهم
_چطوری میشی فسقلی؟
https://t.me/+HjbKiiUDFjU2MGQ0
صبح پاک
1400
کاوه شایگان، مردی ثروتمند و قدرتمند با گذشتهای مرموز. وقتی عشق کوچولوشو توی هتلی که خودش مالکش بوده میبینه چشم روی همه چیز میبنده و باوجود اینکه تازه از زنش جدا شده، همون شب یواشکی میره توی اتاق پناه و اونو...
https://t.me/+YLqoB1DpWwBjOTA8
صبح پاک
1400
Repost from N/a
#فول_اسمات
سفت شدن #ال*تش زیرم هر لحظه #حش*ری🔥 ترم میکرد. خودم رو بیشتر روی آل*ت نیمه سفتش تکون دادم.
کمرم رو بلند کرد و آروم آروم واردم شد.
https://t.me/+DAAdf37Ivr9lYmM0
1پاک
2100
حواستون به چنل محافظ رمانمون باشه
حتما جوین شین
شاید خر مغزم رو گاز گرفت یک رمان دیگه بجز شماره یازده رو اینجا پاتگذاری کردم
خود دانید🦦😁
https://t.me/+MmLfL13jwSU5NDFk
4400
#پیوند_با_اژدها 🔞🫣😈🔥
"پاهاتو باز کن!"
خودش ران هایم را تا جایی که میتوانست باز کرد.
"بعد از من نوبت به برادرهام میرسه"
حتی نمیدانستم کجا هستم و توسط چه کسی دزدیده شده ام.
"ومن شش برادر دیگه دارم...پس بهتره تا وقتی کارمون باهات تموم نشده نمیری"
آلت هیولایی اش را ورودی واژنم حس کردم.
"چون تو تنها زن این سیاره ای"
من جیغ کشیدم و برای کمک التماس کردم...
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
فضایی های غول پیکر میدزدنش ولی اون تنها زن سیارهست...
4800
00:02
Video unavailable
چند گرگ توی جنگل با هم ترتیب یه دخترو میدن🫣🔥
وسط جنگل وحشیانه درونم میکوبید.
من به شکل انسانیم بودم و اون به شکل گرگیش.
روی چهار دست و پام بودم و کــــ*یرش به شکل گرگی خیلی بزرگ بود طوری که کــــصم داشت جر میخورد.
"بسه...دارم میمیرم...تورو خدا بسه"
متوجه نزدیک شدن دو گرگ دیگه شدم و وقتی یکی از اونا سینه هامو با زبون خیس و داغش لیسید حس کردم ضربه های زاندر محکم تر شد😱😱🔞
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
https://t.me/+4j1Ma183RI8yYjFk
animation.gif.mp40.32 KB
4300
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.