محفل خوبان شعر
3 373
Subscribers
-324 hours
+67 days
+6830 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
00:01
Video unavailableShow in Telegram
غروب را فراموش ڪن
مهربانے ڪه باشدهمیشه
طلوع است
صلح است
آغاز است
پس ب مهر درآیید...
غروبتون زیبا
animation.gif.mp40.24 KB
شهریور !
دختر زیبای تابستان
دوگیسوی زیبایت را
به لمس دستان باد بسپار!
ایوان دلت را ازنسترن، یاس واقاقی لبریز کن!
دست برادران گرمازده ات تیر ومرداد را بگیر!
عبور پاییز را گلباران واژه کن!
قرار است مهر؛ نوزاد پاییز
"مهرگان" بدنیا بیاید.
آغوشت را مادرانه باز کن!
اگر شد، کمی چای بهار نارنج برایمان دم کن!
رنگ انار و عطر شهریور
هنگامه ی غوغای پاییز است
ناز کُنی؛ نَظر کُنی؛
قَهر کُنی؛ ستم کُنی
گر که جَفا، گر که وَفا،
از تو حذَر نمیکنم!
#مولانا
چه می شود که به دیدار شانه ات برسد؟
سری که می رود از غصه روی زانویم...
#عباس_تافته
بوی ترنج و فال و غزل میدهد تنت
آغوش بیمثال تو شیراز دیگریست…
#مریم_آرام
Photo unavailableShow in Telegram
همه دنیا هم که نگرانت باشن
فقط نگرانی های یه نفر به دلت میشینه
محبت را کبوتر هم، به آب و دانه می فهمد
دروغِ آشنایی را، فقط بیگانه می فهمد
به امید شفا بودم؛ دخیلِ چشمهات اما:
در این صحن و سرا گویی، کسی ما را نمی فهمد
منم آن سقف ویرانی؛ که آوار است روی خود
عذابِ سقفِ ویران را فقط ویرانه می فهمد
دوباره بغض دارد دل؛ سرم را شانه ای باید
که شورِاشکهایم را، شکیبِ شانه می فهمد
اسیرِ خویشتن بودیم و دنبالِ رها بودن
همیشه تنگنای پیله را، پروانه می فهمد
به حکم عقل رویِ دل نهادم پای لنگم را،
جنونِ عاقلان را آدم دیوانه می فهمد
نسیمِ یادت آشفته ست گیسویِ حواسم را
غمِ مویِ پریشان را، سوادِ شانه می فهمد
شراب یادِ شیرینت مرا بی خویشتن کرده
خمار می پرستی را فقط میخانه می فهمد
Photo unavailableShow in Telegram
جانم ز طرب چون شکر انباشتهای
چون برگ گل اندر شکرم داشتهای
امروز مرا خنده فرو میگیرد
تا در دهنم چه خندهها کاشتهای
#حضرت_مولانا
من گدایى با ڪلاسم با "قلم" در مے زنم
شاعرم، هر شب بہ دیوان دلم سر مے زنم
با غزل، گاهے ترانہ، گاہ گاهے هم سپید
از خودم نقشے بہ روے بوم دفتر مے زنم
مے ڪِشم خود را شبیہ عاشقے مجنون صفت
نالہ ها سرمے دهم بر سینہ خنجر مے زنم
گاہ در طنز سیاهے مے نویسم درد را
گاہ در شعر سپیدے نقش بهتر مے زنم
با دو بیتے وصف ابروے نگارے درخیال
از خیالاتم بہ بام شعرها پر مے زنم
گرچہ بیچیزم بہ ظاهر قلب شعرم ازطلاست
در غزل شاهم بہ روے شعرها زَر مے زنم
"شاعرم این َست فرقم با "فقیر" و با "یتیم"
من گدایى با ڪلاسم با "قلم" در مے زنم
#فاضل_نظری
نه غزل برای خواندن، نه صدا برای آواز
نه هوای شعر دارم، نه پری برای پرواز
نه چنان شکسته بالم که زمین شود سرایم
نه توان پر کشیدن به امید صبح اعجاز
چه به روز آفتاب سر بام ما رسیده است
خبر از طلوع داری؟!!!شب خانمان برانداز
نه ترانه می سرایم که برای او بخوانی
نه نگاه گریه سودی به نگفته های یک راز
نه امید وصل دارم، نه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغاز
من دل سپرده را از شب رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز
#فهیمه_اقایی
Choose a Different Plan
Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.